قلب حامد بعد از مرگ تپیدن گرفت
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از رکنا، چند شب قبل بود که در چهارراه گلزار شرقی کرج حادثه تلخی اتفاق افتاد. دو مرد جوان سوار بر یک موتورسیکلت در حال عبور از چهارراه بودند که یکی از خودروهای عبوری با آنها تصادف کرد.
در جریان این تصادف راکب که مرد 33سالهای به نام حامد گلهرودی بود با تیر چراغبرق برخورد کرد و ترکنشین که دوست او بود از ناحیه پا دچار مصدومیت شد. دقایقی از این حادثه میگذشت که مصدومان به بیمارستان منتقل شدند. وضعیت حامد وخیمتر از دوستش بود. سر او ضربه شدیدی خورده و دچار خونریزی شده بود و پزشکان تلاشهای خود برای نجات او را آغاز کردند. دقایقی بعد خانواده حامد که از حادثه باخبر شده بودند، خود را به بیمارستان رساندند. حامد بیحرکت روی تخت بیمارستان افتاده بود و آنها صحنهای را که به چشم میدیدند باور نداشتند. سطح هوشیاری او پایین بود و در همان ساعتهای اولیه معلوم شد که دچار مرگ مغزی شده است.
پدر و مادر حامد کاری جز دعاکردن از دستشان ساخته نبود. ساعتی بعد اما مسئولان بیمارستان آب پاکی را روی دستشان ریختند و گفتند احتمال بازگشت حامد به زندگی صفر است و بهتر است که اعضای بدن او به بیماران نیازمند که مدتها در انتظار دریافت عضو هستند، اهدا شود. آنها بر سر دوراهی قرار گرفته بودند. اگر با پیشنهاد اهدای عضو مخالفت میکردند، درحالیکه قلب، کلیهها، کبد و سایر اعضای حامد هنوز زنده بود او را دفن میکردند؛ اما اگر رضایتنامه اهدای عضو را امضا میکردند اعضای بدن پسرشان میتوانست جان چندین نفر را نجات دهد. پدر حامد از همان ابتدا موافق اهدای عضو بود، اما مادرش تردید داشت. با وجود این او هم راضی شد و هر دو نفر مرگ مغزی پسرشان را پذیرفتند و رضایتنامه را امضا کردند تا اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شود.
رضا گلهرودی، پدر حامد با اینکه چند روز از فوت پسرش میگذرد اما همچنان شرایط روحی خوبی ندارد. او میگوید: 4پسر داشتم. حامد پسر بزرگم بود اما این حادثه او را از من گرفت و سدنا، نوه 7سالهام را یتیم کرد. با این حال خوشحالم که اعضای بدن پسرم به درد چندین بیمار خورد و آنها را نجات داد.
او ادامه میدهد: وقتی گفتند پسرم مرگ مغزی شده شوکه شده بودم و باورم نمیشد که چنین بلایی بر سرمان آمده است. همان شب او را جراحی کردند. وقتی پشت در اتاق عمل منتظر بودم و برای سلامتی او دعا میکردم، با خودم عهد کردم که اگر تلاش پزشکان به جایی نرسید اعضای بدن پسرم را اهدا کنم. چند ساعت بعد وقتی گفتند حامد دیگر برنمیگردد، تصمیم گرفتم همسرم را هم راضی کنم تا قلب و بقیه اعضای بدن پسرمان در حالی که زنده است زیر خاک نرود. او هم بالاخره راضی شد و آنطور که به ما گفتند 14عضو بدن پسرم جداسازی و به بیماران نیازمند پیوند زده شد.
پدر داغدار حامد میگوید از اهدای عضو خوشحال است اما نگران نوه 7سالهاش است. او میگوید: چندماهی بود که عروسم خانه پسرم را ترک کرده بود. وقتی حامد سرکار میرفت دخترش را به خانه ما میآورد و سدنا تا شب پیش ما بود اما حالا نگران نوهام هستم. زود بود که او یتیم شود. امیدوارم خدا به ما صبر بدهد تا بتوانیم این مصیبت را تحمل کنیم.