متاورس اینجا،متاورس اونجا، متاورس همهجا!
به گزارش اقتصادنیوز تنها شنیدن عبارت«متاورس اینجا، متاورس اونجا، متاورس همهجا»کافی است تا شما به یاد «زبل خان اینجا، زبل خان اونجا،زبلخان همهجا» بیفتید.
کارتونی زیبا که ما را به دوران خوش کودکی میبرد. خاطرات خوشی که با دیدن زبلخان پایانی نداشت و تنها دیدن زبل خان، کافی بود تا ما ساعتها سرگرم شده و حتی متوجه اتفاقات پیرامون خود نشویم.
جذابیت زبلخان برای ما آنقدر زیاد بود که در پای تلویزیون حتی پلک هم نمیزدیم تا چند ثانیه از این کارتون زیبا و جذاب را از دست ندهیم.
تلویزیون زیبا و جذاب با برنامههای محدود، آنقدر ما را شیفته میکرد که همچون مسخ شدهها، حاضر بودیم تا چندین ساعت بدون خواب و خوراک پای تلویزیون بنشینیم.
جادوی بیپایان
از آن سالهایی که «زبل خان اینجا، زبل خان اونجا،زبلخان همه جا» ما را جادو کرده بود، سالها میگذرد، اما این جادو را پایانی نیست. روزگاری کارتون زبل خان برای ما حکم جادوگری بزرگ را داشت. با گذشت زمان، نه تنها این جادوها پایان نیافت بلکه تغییر شکل پیدا کرد.
ما به خوبی درک کردیم که این جادو انتهایی ندارد، هر روز بر جادوهای جدید افزوده شد. سالهای زیادی بر ما گذشت و ما هر روز همچون مسخشدهها اسیر«تلویزیونی» شدیم که از دید مارشال مکلوهان،رسانهای سرد است.
مکلوهان با تیزهوشی، تلویزیون را رسانهای هوشمند دانست و آن را به جایگاه« پرستشگاهی» رساند. حتی کار به جایی رسید که امواج آن را بشارت الکترونیک نام نهاد. امواجی که توسط بیننده قورت داده میشود و جایی برای تفکرو تدبر باقی نمیگذارد.
تهی شدن انسان
«کشتن تفکر» و «حذف تفکر انتقادی» مهمترین ایرادی است که بزرگان مکتب فرانکفورت علیه تلویزیون مطرح کردند. مکتب فرانکفورت بر این باور بود که صنعت سرگرمیسازی انسان را از خود تهی کرده وبه ابزاری در خدمت سرمایهداری تبدیل کرده است.
انسان مسخ شده کاملا در خدمت رسانه و تولیدات فرهنگی است و بر اساس سیاست رسانهای، به یک «مصرفکننده » بزرگ تبدیل شده است. مسخ شدگی انسان را پایانی نبود.
«هورکهایمر و آدورنو» پیدایش تلویزیون را ظهور شکل جدیدی از فرهنگ تودهای پیشبینی وارزیابی کردند که نور و صدا، تصویر و روایت ترکیب میشود تا که انواع گوناگون تفکر و تولیدات صنعتی به خورد مخاطب داده شود و او بیانتها پول خرج کند!
بازهم مکتب فرانکفورت
سالها از دوران افول مکتب فرانکفورت میگذرد و دنیا همچنان به کام سرمایهداران بزرگی است که با تولیدات انبوه خود به زندگی مردم جهت میدهند تا بتوانند فکر و نیاز خود را به آنها غالب کنند.
بسیاری براین باور بودند که با ظهور شبکههای جتماعی،نظریات مکتب فرانکفورت کارکرد خود را از دست میدهند اما تنها نیمنگاهی به زندگی روزمره انسان، کافی است تا متوجه شوید که این شبکهها چطور اختیار زندگی انسان را در دست گرفته و برای او تعیین تکلیف میکنند.
تاریخ مصرف این نظریات، نه تنها پایان نیافته بلکه انسان در دام شبکههای اجتماعی همچون «عنکبوتی» گرفتار شده و امکان رهایی از این تله را ندارد. انسان امروز بیش از هر زمان دیگری،خود را قربانی تکنولوژی میداند زیرا ازهویت خود فاصله گرفته و هویت جدیدی برای او خلق شده است.
اعتیاد انسان
اینستاگرام ، واتساپ، تلگرام وفیسبوک چنان انسان را معتاد خود کرده است که تنها گم شدن چند ساعته کافی است تا شما عصبی و پرخاشجو شوید. اما آیا این پایان کار بود؟
گویی این وضعیت هم صاحبان صنعت ارتباطات را راضی نکرده است. رونمایی زاکربرگ از متاورس کافی بود تا شما ورژن جدیدی از کنترل انسان را تجربه کنید.با متاورس تمام تجربیات خود در مورد کنترل انسان را باید به فراموشی بسپارید.
حرکت در جاده زاکربرگ
این روزها تنها کافی است تا در احوالات دوستان خود دقت کنید تا متوجه شوید که مردم چطور اخبار متاورس را قورت میدهند! «متاورس اینجا، متاورس اونجا، متاورس همه جا» به خوبی شرایط همه ما را توصیف میکند.
تمام ما به خوبی توانستیم در جاده ایجاد شده توسط زاکربرگ، حرکت کرده و سرعتی در حد«سرعت نور»داشته باشیم. این روزها همه ما برای خرید چند متر زمین در متاورس خود را به آب و آتش میزنیم. حاضریم چندین میلیون تومان بابت زمینی که وجود ندارد،پول پرداخت کنیم.
همین اشتیاق عجیب و غریب مردم برای خرید زمین در دیسترالند موجب شده تا قیمت زمین مجازی برقیمت زمینهای واقعی، محله منهتن پیشی بگیرد. فرقی ندارد که شما چقدر توانایی دارید تا زمینی در متاورس بخرید،اصل مهم این است که شما نباید از این قافله عقب بمانید و بازنده شوید.
خرید زمین در متاورسی که ده تا پانزده سال دیگر در خوشبینانهترین حالت عملیاتی میشود، ما را دیوانه کرده و به مرز جنون رسانده است.
رویافروشی
زاکربرگ را باید استاد«رویافروشی» دانست. همه ما برای رویای بزرگ زاکربرگ، پول پرداخت میکنیم و به همین دلیل باید او را«خوشبختترین» مرد جهان دانست.
پیشبینی از وضعیت اخیر موجب شده تا برخی از نظریهپردازان علوم ارتباطات، برطبل نظریات ضدتکنولوژی بکوبند. نیل پستمن در کتاب «سرگرم کردن خود تا سرحد مرگ» (۱۹۸۵) تلویزیون و رسانههای جمعی را به باد انتقاد میگیرد.
کریستین فوکس در کتاب «رسانههای اجتماعی: خوانش انتقادی»هم بر این نکته تاکید دارد که وب ۲ و شبکههای اجتماعی در راستای همان سیاست سرمایهداری و مسخ کردن انسان است.
تمرین زندگی واقعی
وقت آن فرا رسیده است که اندکی از دنیای مجازی فاصله بگیریم. رویای زندگی در متاورس ما را از دنیای واقعی دور کرده است. باید بار دیگر شعار زندگی کردن را تمرین کنیم و همچون زبل خان«زبل خان اینجا، زبل خان اونجا،زبلخان همه جا»باشیم و «متاورس اینجا، متاورس اونجا، متاورس همه جا»را اندکی رها کنیم تا نفس زندگی واقعی را به امید سراب زندگی در متاورس از دست ندهیم.
*باران ستوده؛ دکتری ارتباطات