روزگارِ متفاوت خاتمی، احمدینژاد و روحانی پس از خروج از پاستور
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از قرن نو ، 12 ماه دیگر گذشت و 1400 هم پشت سر گذاشته شد؛ سالی که برای سیاسیون سال یکنواختی نبود و با فراز و فرودهای مختلفی مواجه شد. یکی توانست به قلهای دست پیدا کند و دیگری از آن عرش، چند پلهای پایینتر آمد. هرچند حال و هوای سیاست همیشه همین بوده و ربطی به پاییز و بهار ندارد اما به هر صورت گاهی بخت و اقبال چاشنی کار سیاسیون میشود تا یکی از رخوت خارج شود و دیگری کنج عزلتی در پیش بگیرد.
حال و روز افرادی که روزگاری ساکن ساختمان خیابان پاستور بودند و بر روی صندلی ریاست جمهوری تکیه زده بودند جدا از این تفاسیر نبود و شوربختترین آنها «ابوالحسن بنیصدر» بود که در مهرماه 1400 و در سن 88 سالگی درگذشت اما سید محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی روزگاری متفاوت داشتند.
خاتمی و انفعال سیاسی
اگر قرار باشد خاتمی 1376 را با خاتمی 1400 مقایسه کنیم مثنوی 70 من می شود؛ راه را طولانی نمیکنیم و به همین یک سال بسنده میکنیم البته با نیمنگاهی به حداقل 4 سال قبل؛
سید محمد خاتمی که در سال 94 محبوبیت قابل توجهی داشت و توانست با یک ویدئو و یک «تَکرار» صفهای طولانی برای دهمین انتخابات مجلس ایجاد کند تا جریان چپ بر خلاف تصور رقیب به کرسیهای خانه ملت دست پیدا کنند حالا دیگر فاصله زیادی با آن عرش دارد؛ اشتباه و وعدههایی که تنها در حد حرف و سخن باقی ماند عاقبتش به یکجا ختم شد، و آن کم شدن از صف طرفداران بود و افزایش مخالفانی که نه دل خوشی از اصولگرایان دارند و نه دیگر اعتمادی به اصلاحطلبان.
در این وضعیت بود که خاتمی تبدیل شد به چهرهای که دیگر حرفش خریدار چندانی میان مردم ندارد و همجناحیهای مایل به راست هم دائما دم از عبور از «خاتمی» میزنند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا یک سالی که گذشت برای خاتمی سالی انباشته از سکوت و انفعال باشد؛ البته منظور از سکوت نه به معنای مطلق آن بلکه در این میدان پر رفت و آمد سیاسی گاهی هم دست به قلم شد و لب به شکوه و شکایت باز کرد.
آذرماه 1400 همزمان با کنگره حزب «اتحاد ملت» بود که خاتمی پیامی برای این کنگره ارسال کرد پیامی که هم کنایه به رقیب در آن کم نبود و هم خط و نشانهایی برای هم حزبیهایش داشت. خاتمی که هنوز دلخوری رد صلاحیتهای انتخابات 98 و 1400 در دلش مانده بود با زبان بیزبانی به رقیبش فهماند که اگر قرار باشد اصلاحطلبان را تحمل نکنند باید با «براندازها» سر و کله بزنند. او نوشت: «اصلاحات (اصلاحگری) ازیکسو مورد خشم، اعتراض و ناسزاگویی متوهمان به اصطلاح «براندازی» است و ازسویدیگر مورد بیمهری و جفای آنان که وضع مطلوب را میپسندند و ناکامیهای بزرگ را در تأمین خواست و مصلحت ملت نمیبینند یا همه را به دیگران نسبت میدهند و راه و رسم خود را عین انقلاب میدانند با تکیه بر قدرتی که بهحق یا ناحق به دست آوردهاند درصدد حذف و دفع هر آن کس و هر آن چیزی هستند که گذر از وضع موجود به وضع مطلوب را میطلبد.»
لیدر جریان چپ از کشمکشهای درون حزبی هم دل پری داشت و نوشت:« جامعه ملتهب ما در این به اصطلاح مرحلهٔ گذار بیش از هر چیز به گفتوگو نیازمند است.... اولاً گفتوگوی درونگروهی و درونجبههای. گفتوگو نه به این معنی است که اختلافی وجود ندارد، بلکه با وجود اختلافها که طبیعی (و در جای خود مفید است) با گفتوگو در درجهٔ اول میتوان به حقیقت و حق نزدیکتر شد و در درجهٔ بعد میتوان در حرکت به سوی آنچه به صلاح و موجب فلاح است هماهنگتر و حتی متحد حرکت کرد و با گفتوگو میتوان از تبدیلِ اختلاف به ستیز و نزاع جلوگیری کرد و در واقع با گفتوگو زندگی را انسانیتر کرد.»
برخی تحلیل کردند که خاتمی بر خلاف آنچه گفته میشود اتفاقا چقدر موافق بوده است که در انتخابات 1400 دوباره با معتدلین همکاسه شوند. او نوشت: « گفت و گو با جریانهای دیگر. چرا اصلاح طلبان با انبوهی از اصولگرایان خردمند و دردآشنا و بسیار از کسانی که در چارچوب تشکیلات اصولگرایی و اصلاح طلبی قرار نمی گیرند یا نمیخواهند قرار بگیرند، ولی خواستار عزت و برخورداری ملت و عدالت و انصاف و گذر به وضعیتی بهتراند گفتگو نکنند؟ »
احمدینژاد و پر و بال بیشتر
محمود احمدی نژاد برخلاف سیدمحمد خاتمی نه تنها تمایلی به سکوت نداشت و ندارد بلکه بر عکس از همان ابتدای ظهور و بروزش در جایگاه ریاست جمهوری و بعد از آن علاقه خاصی به نشستن بر صدر اخبار داشت؛ حالا وقتی این علاقه وافر با انتخابات همزمان میشود دیگر میدان می شود جولانگاهی برای رئیس جمهور جنجالی.
سال 96 وقتی حرف و حدیثها درباره احتمال ثبت نام احمدینژاد در انتخابات بالا گرفته بود با هشدار رهبری اکثریت تصور میکردند احمدینژاد به جای آنکه خودش وارد میدان شود، رفقای گرمابه و گلستانش مانند بقایی یا مشایی را جلو بیندازد و از آنها حمایت کند؛ همه چیز هم داشت به همین ترتیب پیش میرفت تا اینکه مقابل دوربین خبرنگاران شناسنامهاش را از جیب درآورد و شخصا در انتخابات ثبت نام کرد تا نشان دهد شخصیتی غیرقابل پیشبینی دارد. 4 سال از آن روز گذشت و کار به انتخابات 1400 رسید حالا دیگر هیچ شک و شبههای وجود نداشت که احمدینژاد وارد کارزار انتخابات میشود تا دوباره صندلی ریاست جمهوری را زیرپای خود ببیند. روز دوم ثبت نام داوطلبین انتخابات ریاست جمهوری بود که احمدینژاد همراه صف بلندبالایی از طرفدارانش وارد ساختمان وزارت کشور شد؛ هرچند در همان بدو ورود، درگیریاش با تیم حراست و محافظت وزارت کشور حاشیه آفرین شد اما این تنها جنجال آن روز احمدینژاد نبود و مهمترین اقدامش خط و نشانی بود که در جریان سخنرانی در وزارت کشور و در بین طرفدارانش برای شورای نگهبان کشید و تهدید کرد اگر اینبار هم مانند سال 96 رد صلاحیت شود در روز رایگیری در انتخابات شرکت نخواهد کرد. البته این تهدید گویا چندان کارساز نیفتاد و بار دیگر مُهر رد صلاحیت بر کارنامه حضورش در انتخابات نشست.
نامهنگاریهای احمدینژاد
دست به قلم شدن احمدینژاد نه تازگی داشت و نه برای اولین بار بود؛ قبلا هم برای جرج بوش، اوباما، آنگلا مرکل، سارکوزی و پاپ بندیکت نامههایی هرچند بدون جواب ارسال کرده بود. در عرصه داخلی هم چندباری نامههای بدون جواب به رهبری نوشته بود و خلاصه در این عرصه دستی بر آتش دارد. سال 1400 هم قلم از دستش نیفتاد و نامهنگاریهایش را آغاز کرد.
پایان ریاست جمهوری 8 ساله حسن روحانی بهترین موقعیت بود تا احمدینژاد کینه چندین ساله از انتقادات روحانی و کابینهاش را با نامهنگاری به او یادآوری کند. برجام، تورم، وضعیت تولید و سقوط ارزش پول ملی و ... مسائلی بود که در این نامه احمدینژاد به آنها اشاره کرد و البته در پایان هشداری به ابراهیم رئیسی داد که اگر به توجه نکند آخر و عاقبتش می شود مثل حسن روحانی.
نامه به روحانی آخرین نامهنگاری رئیس دولت نهم و دهم نبود و مخاطب نامه دیگرش «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه بود آن هم با این مضمون که طولانی شدن دوره ریاست جمهوریاش منجر به ایجاد دیکتاتوری میشود و این روند به نفع او کشورش نیست.
سفر نیمهکاره و دیپورت از امارات
معلوم نیست احساس خودیتر با دولت جدید میکرد یا سر و سر دیگری در میان بود که محمود احمدینژاد با شروع به کار ابراهیم رئیسی پا فراتر از نامهنگاری گذاشت و کار به سفرهای خارجی رسید؛ آن هم سفرهایی که خود حکایت مفصلی از حواشی بود.
مهرماه بود که سفر محمود احمدی نژاد به دوبی و بازدید از نمایشگاه اکسپوی ۲۰۲۰ حسابی خبرساز شد سفری که قرار بود 3 روز باشد اما 5 روز طول کشید و در نهایت هم به توصیه مسوولان کشور امارات مجبور به ترک این کشور شد. هزینه سفر را هم آنطور که گفته میشد یک شرکت نفتی اماراتی به عهده گرفته بود.
حسین سبحانی نیا نماینده اسبق مجلس با اشاره به حضور رئیس دولتهای نهم و دهم در نمایشگاه «اکسپو ۲۰۲۰ کشور امارات» به ایلنا گفت: نمایشگاه «اکسپو ۲۰۲۰» فرصتی را پیش آورد تا احمدینژاد به کشور امارات سفر کند البته نمیدانم برای بازدید از این نمایشگاه دعوت شده بود یا اینکه به خواست خودش این سفر صورت گرفت. اما تاجایی که در خبرها خواندم و نمیتوانم صحت و سقم آن را تائید کنم، این بود که یک شرکت نفتی اماراتی هزینههای سفر رئیسجمهوری پیشین ایران را بر عهده گرفته است.
انتقادات به این سفر و اما و اگرهایش آنقدر شدت گرفت که احمدینژاد چارهای جز پاسخگویی به آن نداشت و برای همین در یک ویدئویی گفت: « معلوم است که شیطان و عناصر وابسته به شیطان، از اینکه چهره حقیقی ملت ایران به دنیا معرفی و پیام صلح و دوستی داده شود، خیلی ناراحت می شوند. معلوم است که شیطان از اینکه ملت ها به سمت هیات ایرانی بیایند و ابراز علاقه و همبستگی کنند، عصبانی و ناراحت می شود و می خواهد تخریب کند، شروع می کند به زدن حرف هایی که لایق خودش و اذناب و شاگردان و نوچه هایش هست. چقدر داستان سازی کردند! برخی هم در داخل که دوستان شیطان هستند، با پول بیت المال این کار را می کنند.»
روحانی و روزگار متفاوت 1400
روزگار حسن روحانی را در سال 1400 باید به سه دوره قدرت؛ سکوت و شروع دوباره تقسیم کرد.
فرودین 1400 تا 12 مرداد همان دورانی است که باید از آن به دوران قدرت یاد کرد یعنی بازه زمانیای که روحانی همچنان بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زده بود و روزهای اخر دولت خود را پس از 8 سال سکان داری سپری میکرد. دورانی که باید هرچه زودتر تکلیف پروژههای نیمه تمام را روشن میکرد و آنها را به یک سرانجام میرساند و از همه مهمتر معضل اوجگیری کرونا و تزریق همگانی واکسن را به یک نقطهای برای کاستن از حجم انتقادات میرساند موضوعی که آنطور که روحانی در رسانهها مطرح میکرد با موانع مختلف رو به رو شد و در نهایت کار واکسیناسیون گسترده به دولت بعد واگذار شد تا باقیات و صالحاتی باشد برای رئیس جدید و تبلیغاتی در جهت آغاز دوره جدید.
همه این مسائل یک طرف، با روی کار آمدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا دوباره امیدها برای احیای برجام، جان تازه گرفته بود و محمدجواد ظریف در راس تیم مذاکره کننده دولت دوازدهم مسوولیت آن را به عهده گرفت. البته با وجود تمام تلاشها گویا چندان تمایلی وجود نداشت که این دولت پروژه احیای برجام را به پایان برساند و این کار نیز نیمهتمام به دولت بعد واگذار شد
دوره دوم روند سیاسی حسن روحانی یعنی یک بازه زمانی حدودا 5 ماهه در سکوت گذشت و با وجود انتقادات متعددی که از گوشه و کنار به گوش میرسید و سکنان جدید ساختمان پاستور بی امان، شخص و دولت روحانی را هدف قرار داده بودند اما حسن روحانی همچنان ترجیح میداد لب از لب باز نکند و در همان کنج عزلتی که پس از پایان دولتش برای خود ساخته بود باقی بماند.
دوره سوم حسن روحانی را میتوان سه ماه آخر پایانی سال 1400 دانست؛ دورانی که روحانی به عزلتنشینی پایان داد و کمکم تحرکات سیاسی خو را برای ظهور و بروز بیشتر جریان سوم و لیدری این جریان آغاز کرد؛ اولین قدم را هم فضای مجازی و اظهار نظرهایی در توئیتر انتخاب کرد. البته این تحرکات به چند توئیت مناسبتی ختم نشد و دیدارهای سیاسی نیز به در پی آن شروع شد.
اواسط بهمن ماه بود که خبر جلسه حسن روحانی، ناطق نوری و سید محمد خاتمی حسابی خبرساز شد؛ جلسه ای که بعضی ها می گویند به دعوت روحانی برگزار شد و بعضی ها هم گفتند سید حسن خمینی آن را کلید زده است. محمود علیزاده عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران درباره این جلسه به "برنا" گفته است :" آقای روحانی در روزهای اخیر با آقایان ناطقنوری، خاتمی، باهنر و لاریجانی جلساتی داشته است.
هنوز سر و صدای جلسات سیاسی روحانی آرام نشده بود که خبر از جلسه اش با اعضای کابینه و صحبت ها و اظهار نظرها درباره احیای برجام دوباره توجهات را به سمت رئیس جمهور سابق جلب کرد. آنطور که علی ربیعی درباره این جلسات گفته است مهمترین محور این جلسه موضوع مذاکرات و احیای برجام بوده است و روحانی در این رابطه گفته «مهم نیست که چه کسی تصمیم دارد این توافق را احیا کند و حاضر است تجربیات دولت را در اختیار دولت جدید قرار دهد».
درواقع روحانی تلاش کرد تا سال 1400 را با یک همکاری با همه جریانهای سیاسی به پایان برساند تا قرن جدید را با یک دورهی سیاسی نو آغاز کند.