شکوفههای سوخته
غزلِ مولانا با آوازِ دولتمندِ خالُف، خوانندۀ تاجیک، در گوشم طنینانداز بود:
ابر بیا و آب زن مشرق و مغرب جهان
من اوضاع را نه بنا به شرایط حالشان بلکه بنا به افقشان داوری میکنم. گاهی اوضاع پر بدک نیست اما چشماندازی تیره و تار در انتظار است. گاهی هم اوضاع از هر جهت مصیبتبار است اما کورسویی از روشنایی در افق دیده میشود. سبب تفاوت زاویۀ نگاهم با دیگر دوستان نیز همین است.
میتوان در افق جامعۀ ایرانی روزنی برای عبور از بلایا دید، اما طبق یک سنت ازلی، به شرطها و شروطها!
شرایط اما در وضعیت کنونی خود بسیار دشوار و غمانگیز است. این را میتوان در هر قدمی در این خاک حس کرد. طبیعت نیز به این دشواری به سهم خود افزوده است. چند سالی است که اسفند ماه، رو به گرمی میگذارد و درختان به خواب رفته را به شوق شکوفایی زودرس میاندازد. فروردین اما سرد و گزنده میشود. در بامدادان سرما به نقطۀ انجماد میرسد و شکوفهها را میسوزاند. باغداری که به امید تحصیل محصولی، درآمد خود را صرف هزینۀ آبیاری، کودپاشی، شخم و وجین باغش کرده است، با سوختن شکوفهها دغدار و عیدش به عزا تبدیل میشود.
مقاوم کردن درختان میوه در برابر سرمای شکوفهسوزِ بهاری قاعدتاً کار دانشکدههای کشاورزی و منابع طبیعی است، اما ارتباط این دانشکدهها با وضعیت عینی کشاورزی ایران تابعی از رابطۀ علم و مدیریت در کشور است! هر کدام به بیراهۀ خود میروند و انگیزه و توان گرهگشایی را ندارند.
سرمازدگی محصولات، بخصوص در باغات پستۀ کرمان مصیبت به بار آورده است. سرمای سال گذشته محصول پارسال و امسال را از بین برده و سرمازدگی امسال، محصول سال بعد را نیز تباه کرده است. این بدان معنی است که باغداران کرمانی در شهرهای سیرجان و رفسنجان و زرند و شهربابک و انار سه سال پیاپی از هر نوع درآمدی محروم شدهاند حال آنکه هزینۀ نگهداری باغات روی دوش آنها باقی مانده است. گویا برخی باغداران پس از سرمازدگی دچار سکته شدهاند و برخی دیگر نیز به نان شب محتاج!
با این وضع باغات پسته روز به روز بیارزشتر میشوند. آب هم که همچنان امالمصائب این سرزمین است. فلات مرکزی از آب خالی شده است. برخی از دشتهای حاصلخیز عملاً مردهاند. بسیاری از مردم چنان عصبی و نومید و پرخاشجو شدهاند که نمیتوان کلامی آرام با آنها رد و بدل کرد.
روز پنجم فروردین که شاهرود را به سمت کویر مرکزی ایران پشت سر گذاشتیم، توفانی غریب به پا شد. در تاغزارهای نرسیده به طرود، شنهای روان هوا را تیره و تار کردند و به سمت جاده هجوم آوردند. این وضع تا معلمان کم و بیش ادامه داشت. از معلمان به سمت جندق، کویری برهوت و هموار با زمینی شور و نمناک پهنۀ زمین را پوشانده است. در این وسعت، هیچ اثری از حیات دیده نمیشود. نه کمترین اثری از هر نوع گیاهی و نه حتی دانۀ شنِ روانی. از این رو، به رغم زوزۀ لاینقطع باد، گرد و خاکی هم نبود، اما گرد و خاک از جندق تا چوپانان و از آنجا تا یزد همچنان افق را سیاه میکرد و بیابان را سراسر در مینوردید.
به دلیل بارش اندک، پوشش گیاهی این بخش از کویر ایران در حال رنگ باختن است، اما جا به جا کوهی را به طرز دلخراشی تخریب کردهاند تا معدن درونش را استخراج کنند.
در سیرجان مثل دیگر شهرهای شمالی استان کرمان سه شب پیاپی یخبندان شد و مَرهای درختان پسته را سوخت. برخی باغداران برای پیشگیری، در اطراف باغات خود با گازوئیل آتش افروختند. افاقه نکرد اما تمامی دشتهای اطراف شهر را در دودی تلخ و غلیظ فرو برد. برای رهایی از دود به همراه یکی از دوستان قدیم به قصد دیدار از منطقۀ چهارگنبد از شهر بیرون زدیم. چهارگنبد تنها منطقۀ بکر و ییلاقی و به واقع منبع آب آشامیدنی مردم سیرجان است. در راه شنیدم که در آنجا به قصد استخراج مس مشغول تخریب محیط زیست شدهاند. طاقت دیدن چنین صحنهای را نداشتم و از دیدارش منصرف شدم.
اگر در چهارگنبد معدن زر ناب هم پیدا شود، استخراج آن جنایت است چه رسد به مس! برخی فعالان محیط زیست گفتند که فریادشان در این مورد به جایی نرسیده است چون ظاهراً برخی "دم کلفتها" پشت ماجرایند! این داستان نیاز به پیگیری جدی دارد.
در پایان ممکن است بپرسید که با این اوصاف به کدام افق میتوان دلخوش کرد؟ به این حال و احوال که فقط باید زار زار گریست، اما...
منبع: کانال تلگرامی نویسنده