مات و مبهوت از رفتار بین‌المللی آمریکای ترامپ

برجام شاهکار دیپلماسی بود /درس عبرت برجامی برای آمریکا

کدخبر: ۴۹۷۵۵۲
کریستوف هیوسگن، سفیر سابق آلمان در سازمان ملل متحد در مقاله‌ای برای فارن افرز، برجام را «یک شاهکاری دیپلماتیک» و خروج ترامپ از آن را «کابوس دیپلماتیک» توصیف کرده است.
برجام شاهکار دیپلماسی بود /درس عبرت برجامی برای آمریکا

به گزارش اقتصادنیوز، جهان در عصر گذار و نظم جهانی در حال تغییر است. تهاجم پیش‌بینی شده روسیه به اوکراین، آغاز این تحول نیست، بلکه نقطه عطفی در یک انقلاب تدریجی است که نطفه آن در اوایل قرن جاری منعقد شد و در دامان نظم بین‌المللی آمریکایی رشد و نمُو کرد.

اما برخلاف انتظار، دشمنان در‌هم‌شکسته، تضعیف، تسلیم و تحقیرشده ایالات متحده، نه تنها در نظم لیبرالی غرب‌محور حل نشدند، بلکه اکنون به محض بازیابی و بهبود، علیه نظامی که بر محور غرب می‌چرخد، دست به شورش زده‌اند.

به گزارش اکوایران، به جای حدس و گمان در مورد نتیجه نظامی و سیاسی تهاجم، آنچه می‌توان گفت این است که این یک نقطه عطف برای نظام بین الملل است - فصل بعدی داستانی که با فروپاشی کمونیسم در سال 1989 آغاز شد و ریشه های آن حداقل تا سال 1919 به عقب باز می گردد. آنچه به عنوان لیگ ملت ها آغاز شد، به قرنی تک قطبی به رهبری آمریکا رسید و اکنون این وضعیت به سرعت در حال تبخیر و تغییر است.

 کریستوف هیوسگن، رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ، سفیر سابق آلمان در سازمان ملل متحد و مشاور ارشد دیرینه آنگلا مرکل در سیاست خارجی، در مقاله‌ای برای نشریه فارن افرز باعنوان «جنگ اوکراین یک نقطه عطف تاریخی خواهد بود» نوشته است: برای اینکه تاریخ در مسیر درست قرار گیرد، آمریکا و اروپا باید با هم کار کنند.

این دیپلمات خوشنام و برجسته آلمانی در مقاله خود آورده است: حمله روسیه به اوکراین نقطه عطفی در تاریخ است. این فصلی را که در پایان جنگ سرد آغاز شد، زمانی که کشورهای غربی تلاش کردند روسیه را در یک نظم مبتنی بر قوانین بین المللی ادغام کنند، به پایان می رساند. 

 بدترین اقدام تجاوزکارانه در اروپای پساجنگ

روسیه در دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین به یک کشور منحوس تبدیل شده است. همانطور که در زمان جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، ایالات متحده در مقابله با حمله آشکار پوتین به تمدن پیشگام شد. بسیاری از کشورها از پاسخ به رهبری ایالات متحده به جنگ پوتین حمایت می کنند، اما برخی با اکراه این کار را انجام می دهند.

بسیاری از دولت‌ها این درگیری را بازگشتی به روزهای جنگ سرد می‌دانند، زمانی که مجبور شدند یک طرف‌ را انتخاب کنند. آنها تصور می کنند که آنچه در خطر است، برخورد دو رقیب ژئوپلیتیکی است، نه یک مسئله اساسی. این عمیقا مایه تاسف است. تجاوز روسیه را نباید آغازگر یک جنگ سرد جدید دانست، بلکه باید آن را به‌عنوان آنچه هست، بدترین اقدام تجاوزکارانه در اروپا از زمان پایان جنگ جهانی دوم و نقض سبعانه قوانین بین‌المللی دانست.

اتحاد بر اساس خط کسل جدید نظام بین‌المللی

تاریخ به خودی خود در جهت مثبت نخواهد بود. ایالات متحده که گاه قوانین بین المللی را در انتخاب های سیاست خارجی خود تضعیف کرده است، باید متعهد به رعایت هنجارها و قوانینی باشد که نظم مبتنی بر قواعد بین المللی را تعریف می کند. بار رسیدگی به نقض قوانین بین المللی باید به طور مساوی تقسیم شود.

اولاف شولتز، صدراعظم جدید آلمان، این لحظه را به عنوان یک نقطه عطف تاریخی توصیف کرده است. آلمان باید همراه با دیگر کشورهای اروپایی، به سرعت حرکت کند و هزینه‌های دفاعی خود را به میزان قابل توجهی افزایش دهد، آمادگی خود را برای کمک به حفظ ثبات در اروپا و اطراف آن افزایش دهد و نقش رهبری را در حل و فصل مناقشات بین‌المللی به عهده بگیرد.

این تلاش مستلزم یک اتحاد جهانی است. مشارکت بین کشورهایی که متعهد به قوانین بین المللی و متون اساسی آن، منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند، باید شامل کشورهایی از همه قاره ها باشد.

جامعه بین المللی نباید برای غرب یک تعبیر باشد. این تصور که تضاد بین «غرب» و «شرق» همچنان ادامه دارد، به کشورهای زیادی اجازه می دهد که روی حصار میانی بنشینند. خط گسل واقعاً بین کسانی است که به دنبال تأیید مجدد نظم اخلاقی و حقوقی اصولی و جهانی هستند و کسانی که این کار را نمی کنند.

یک اتحاد جهانی جدید باید در تلاش‌های سازش ناپذیر خود برای حفاظت از قوانین بین‌المللی، حقوق بشردوستانه و قوانین حقوق بشر ایستادگی کند.

مات و مبهوت از رفتار بین‌المللی آمریکای ترامپ

در دسامبر 2018، زمانی که من به عنوان سفیر آلمان در سازمان ملل خدمت می کردم، من و تقریباً همه نمایندگان همکارم یادداشتی از نیکی هیلی، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل دریافت کردیم.

در این پیام آمده بود که اگر به قطعنامه‌ای در مجمع عمومی رای مثبت بدهیم که طرح ایالات متحده برای انتقال سفارت این کشور در اسرائیل از تل‌آویو به بیت‌المقدس را محکوم می‌کند، اقدام ما را به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا گزارش می‌دهد.

مات و مبهوت ماندم. من خواستم هیلی را ببینم که با او نسبتاً روابط دوستانه داشتم. او مرا پذیرفت و من واکنش ناباورانه ام را به یادداشت او برایش توضیح دادم.

من در سال 1955 متولد شدم، ده سال پس از هولوکاست و جنگ جهانی دوم. من در آلمان تقسیم شده بزرگ شدم. تنها به دلیل سخاوت و خرد نیروهای متفقین، آلمان، پس از جنایات هولناکی که مرتکب شده بود، فرصتی دوباره دریافت کرد. به لطف متقاعد کردن متحدان، آلمان غربی پذیرفت که رفتار بهتری داشته باشد، دیگر هرگز قوانین بین‌المللی را نقض نکند و درگیری‌های خود را با دیگران به صورت مسالمت‌آمیز حل کند. قانون اساسی آلمان در سال 1949 با دقت تدوین شد و مورد تایید متحدین قرار گرفت. به قانون احترام گذاشت و استفاده یکجانبه از زور برای حل مشکلات را رد کرد.

اتحادیه اروپا در سال 1957 بر اساس همان اصل تأسیس شد که تفاوت ها را می توان از طریق نهادها و رویه های قانونی مدیریت کرد - از طریق حاکمیت قانون، نه قانون قوی ترین ها. این فرض طولانی ترین دوره صلح در تاریخ را به مرکز اروپا داد.

همه اینها را برای هیلی توضیح دادم. و از او پرسیدم که آیا می‌فهمد چرا از این واقعیت که او خواسته است قوانین بین‌المللی را نادیده بگیریم، تعجب کردم.

حالا نوبت او بود که مبهوت شود. او از مشاورش پرسید که چه فکر می کند. او با لکنت زبان اعتراف کرد که من درست می گویم: قطعنامه 478 شورای امنیت سازمان ملل از همه کشورها خواسته بود که سفارتخانه‌های خود را در اورشلیم قرار ندهند. او می‌دانست که قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل از نظر قانونی الزام آور است. گفتگو به سرعت به موضوع دیگری تبدیل شد. پایبندی به قوانین بین المللی طولانی ترین دوره صلح در تاریخ را برای مرکز اروپا به ارمغان آورده است.

در طول تصدی آلمان در شورای امنیت بین سال‌های 2019 تا 2020، ایالات متحده بارها قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد را نقض کرد، از جمله با خروج از توافق هسته‌ای ایران، که به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) نیز معروف است. به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بلندی های جولان؛ و به رسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر صحرای غربی. ایالات متحده همچنین از سازمان بهداشت جهانی، توافقنامه تغییرات آب و هوای پاریس و سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو)، نهاد فرهنگی سازمان ملل خارج شد. ترامپ سیاست تنگ نظرانه «اول آمریکا» را به جای نگاه جهانی به خیر عمومی پیش برد.

عملکرد متفاوت کلی کرفت و نیکی هیلی

اما من از جانشینی که ترامپ در سال 2019 به جای هیلی منصوب کرد شگفت زده شدم: کلی کرافت. اگرچه دولت ترامپ رسما تغییرات اقلیمی را یک فریب می‌دانست، کرافت فهمیده بود که بحران آب و هوا یک مسئله جدی است. او به شدت از آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل و سازمان ملل متحد حمایت کرد. در سال 2020، من و او در حمایت از حقوق بشر با گردهمایی ده‌ها کشور برای محکوم کردن رفتار چین با اقلیت اویغور به نیروهای خود پیوستیم. در نتیجه رای گیری در سازمان ملل، مدیرکل مسئول مسائل اقلیت‌ها در وزارت خارجه چین برکنار شد. کرافت و من به ایجاد اتحادی کمک کرده بودیم که از آلبانی تا نیوزیلند امتداد داشت و آماده بود تا برای حاکمیت قانون و حقوق بشر بایستد.

من و کرافت همچنین با هم متحد شدیم تا چین و روسیه را در مورد وضعیت بد حقوق بشر دیگری به چالش بکشیم: سوریه. من در ژوئیه 2020 ریاست شورای امنیت را بر عهده داشتم، زمانی که شورای امنیت تمدید قطعنامه ای را بررسی کرد که گذرگاه های مرزی سازمان ملل را قانونی می کرد که از طریق آن کمک ها به شمال غرب سوریه می رسید. برنامه سازمان ملل راه نجاتی برای صدها هزار پناهنده و مردم محلی در بخش هایی از سوریه بود که از کمک رسانی محروم بودند. روسیه با حمایت چین خواستار پایان حضور سازمان ملل بود و بر حاکمیت بشار اسد بر کل خاک سوریه پافشاری کرد. این موضوع در شورای امنیت به یک رقابت نزدیک شد. روسیه و چین این قطعنامه را وتو کردند، اما به لطف فشارهای داخلی و خارجی، هر دو کشور در نهایت با راه حلی موافقت کردند که حداقل کمک‌ها به مردمی که به شدت به آن نیاز داشتند، ارائه شود.

این همان نوع همکاری است که یک اتحاد جهانی باید دنبال بکند: یک سیاست مشترک که از قوانین بین‌المللی، اولویت‌های بشردوستانه و حقوق بشر حمایت می‌کند. بله، هماهنگی با شرکا برای یافتن راه‌حل مشترک می‌تواند فرآیندی دردناک باشد، اما این تنها راه پیش روی این اتحاد است که همچنان در درگیری با دولت‌هایی مانند روسیه و چین، که آگاهانه قوانین بین‌المللی را نقض، مردم خود را سرکوب و برای همسایگان خود قلدری می‌کنند، دست بالا را حفظ کند.

بازنویسی کتاب قواعد بین‌المللی توسط چین و روسیه

چین و روسیه می‌خواهند کتاب قواعد بین‌المللی را با اصرار بر اینکه حاکمیت ملی مهم‌ترین اصل حقوقی است، بازنویسی کنند، با قانونی که بر قوانین بین‌الملل، حقوق بشردوستانه و حقوق بشر غلبه می‌کند. در مقابل این پس زمینه، کشورهای متعهد به حمایت از رژیم های حقوقی بین المللی باید به نیروهای خود بپیوندند. آنها باید این کار را بر اساس مشارکت واقعی انجام دهند.

در این رابطه، واکنش دولت بایدن به تجاوز روسیه مثال زدنی بود: از اواخر دسامبر سال 2021، جو بایدن و تیمش تمام تلاش خود را برای هماهنگ کردن پاسخ به پوتین با اتحادی که فراتر از ناتو و اتحادیه اروپا است، انجام دادند. از میان 193 کشور، تنها بلاروس، اریتره، کره شمالی و سوریه در رای گیری ماه مارس در مجمع عمومی که تهاجم پوتین را محکوم کرد، از روسیه حمایت کردند.

دولت جدید آلمان نسبت به پیوستن کامل به تحریم‌های احتمالی اکراه نشان داد، اما واشنگتن با صبر و حوصله واکنش نشان داد و به آلمانی‌ها اجازه داد تا اختلافات داخلی را برطرف کنند و در نهایت به اجماع به نفع تحریم‌ها بپیوندند.

نقش ویژه آلمان

آلمان، چهارمین اقتصاد بزرگ جهان، باید نقش بین المللی خود را تقویت کند. این کار در زمان صدراعظم سابق آنگلا مرکل آغاز شد. آلمان دومین کمک کننده مالی به سیستم سازمان ملل متحد است، منبع اصلی حمایت از سازمانی است که نظم مبتنی بر قوانین بین المللی را پایه ریزی می کند و تنها نهادی است که می تواند با چالش های جهانی مقابله کند. آلمان به همراه فرانسه به مذاکره درباره توافقنامه مینسک با روسیه و اوکراین که تهاجم مسکو در سال‌های 2014-2015 را متوقف کرد، کمک کردند. آلمان به همراه دبیر کل سازمان ملل متحد کنفرانس 2020 برلین را درباره لیبی سازماندهی کرد که نتیجه آن مبنایی برای پایان جنگ در آنجا بود و مسیری را برای حل سیاسی درگیری باز کرد. آلمان بخشی از گروه کشورهایی است که تحت رهبری اتحادیه اروپا بر سر توافق هسته ای ایران مذاکره کردند. مرکل نیروی محرکه پیمان G-20 با آفریقا بود که با دعوت از کشورهای منتخب آفریقایی به اجلاس سران G-20 در هامبورگ در سال 2017، توجه بین المللی را به این قاره معطوف کرد.

اما کشورها به وضوح انتظار بیشتری از آلمان دارند. زمانی که من به عنوان مشاور دیپلماتیک مرکل و به عنوان سفیر آلمان در سازمان ملل کار می کردم، تحت تأثیر درخواست های بسیاری از نمایندگان کشورهای دیگر قرار گرفتم که خواستار رهبری بیشتر آلمان در مناطقی مانند غرب بالکان، اروپای شرقی، مدیترانه، ساحل، آسیای مرکزی و حتی آمریکای لاتین بودند.

البته، آنها از مرکل و ثابت‌قدمی او قدردانی کردند، اما به تعهد آلمان به سیاست خارجی که نه پدرانه و نه استعماری نو بود، احترام گذاشتند. کشورها تشخیص می دهند که آلمان بیشتر کمک های مالی خود را مستقیماً به آژانس های سازمان ملل می رساند. این سازمان به دنبال حمایت از اهداف توسعه و حفظ صلح بدون استخراج چیزی فوری در ازای آن است.

دولت شولتز متعهد شده است که آلمان مسئولیت بیشتری در صحنه بین المللی به عهده خواهد گرفت. آلمان می‌تواند از طریق دیپلماسی پرانرژی، برگزاری کنفرانس‌ها، میزبانی از بازیگران کلیدی و درگیر کردن دیگران با تمام ابزارهای صلح‌آمیز خود، ثبات را در بالکان، اروپای شرقی، آسیای مرکزی، خاورمیانه گسترده‌تر، و شمال و جنوب صحرای آفریقا ترویج دهد. شولتز همچنین قول داده است که تعهد آلمان به اتحادیه اروپا را تقویت کند. آلمان به‌عنوان یک کشور می‌تواند کارهای زیادی برای حمایت و کمک به ثبات همسایگی گسترده‌تر اروپا انجام دهد، اما تنها یک اتحادیه اروپای قوی‌تراست که می‌تواند در سطح جهانی تفاوت ایجاد کند.

علیه استثناءگرایی آمریکایی

ایالات متحده همچنان قدرتمندترین بازیگر دموکراتیک جهانی است، اما چالش بزرگی نیز دارد. در سال 2019، من از یکی از اعضای دولت ترامپ به دلیل بی احترامی به قطعنامه های شورای امنیت که در زمان دولت اوباما تصویب شده بود، شکایت کردم. این مقام مسئول پاسخ داد که دولت وی آن تعهدات بین المللی را که توسط سلف خود انجام داده است، باطل و پوچ می داند. باز هم مات و مبهوت ماندم.

من با یک برند خاص سرسخت استثناگرایی آمریکایی برخورد کرده بودم، این ایده که ایالات متحده بالاتر از بقیه جهان و بالاتر از قوانین بقیه جهان وجود دارد.

مطمئنا، ایالات متحده در طول قرن بیستم دموکراسی و حاکمیت قوانین بین‌المللی را ترویج کرد. اما همچنان در پذیرش اینکه این کشور نیز مشمول این قانون است، مشکل دارد، همانطور که اقداماتش در جنگ ویتنام و تهاجم سال 2003 به عراق و همچنین سوء استفاده هایش در خلیج گوانتانامو و زندان ابوغریب در عراق نشان می دهد.

خروج تدریجی آمریکا از مدیریت بحران جهانی

نظم بین المللی مبتنی بر قوانین تنها در صورتی حاکم خواهد شد که ایالات متحده به آن متعهد باشد.

ایالات متحده در قرن بیست و یکم دیگر ابرقدرتی نیست که توانایی و پشتوانه داخلی مداخله جهانی را داشته باشد که بتواند تحولات جهان را کنترل کند. بدون هماهنگی واقعی با متحدان خود، دولت بایدن در سال 2021 از افغانستان خارج شد و توافق ناخوشایندی که توسط دولت ترامپ به امضا رسیده بود را اجرا کرد و جمعیت افغانستان را به دست طالبان سپرد که حقوق اولیه بشر را به خصوص درباره زنان رعایت نمی‌کنند.

بسیاری از دوستان آمریکایی من هیچ مشکلی با ماهیت آشفته و یکجانبه خروج ندیدند. آنها نه در مورد اینکه چگونه دولت جمهوری افغانستان خود را در یک وضعیت غیرممکن (و محکوم به فنا) یافت، و نه اینکه چگونه خروج ایالات متحده، متحدان را غافلگیر کرد، ایرادی نمی‌دیدند. احساس دوستان من این بود که خروج سریع برای تمرکز بر چالش های بسیاری که آمریکا در داخل با آن مواجه است ضروری است: آموزش، بهداشت، زیرساخت ها، نابرابری درآمد و غیره.

خروج ایالات متحده از افغانستان نشانی آشکار از خروج تدریجی این کشور از مدیریت بحران بین المللی و فراخوانی برای دیگران در راستای اقدام به نوبه خود بود: یک اتحاد جهانی گسترده تر، از جمله آلمان، باید این شکاف را پر کند.

پیام انفعال اوباما به چین و روسیه

عدم تمایل به اقدام در گذشته برای ایالات متحده هزینه داشته است. برای بسیاری از متحدان ایالات متحده، تصمیم دولت اوباما برای عدم مداخله نظامی در سوریه در سال 2012 - حتی پس از اینکه اسد از خط قرمز واشنگتن عبور کرد – یک نقطه عطف بود. اوباما با یادآوری تجربیات ایالات متحده در ویتنام، عراق، افغانستان و لیبی، همه کشورهایی که مداخلات نظامی نتایج مطلوبی را به همراه نداشت و در عوض به عملیات‌های طولانی، هزینه‌های انسانی و مالی هنگفت و آشفتگی انجامید، تردید کرد.

رقبای اصلی ایالات متحده، چین و روسیه، متوجه شدند - و از انفعال اوباما استفاده کردند. از آن زمان، آنها به شدت حوزه نفوذ خود را گسترش داده اند و بی رحمانه قوانین بین المللی را نقض کرده اند؛ روسیه در اوکراین، لیبی، و سوریه، و چین در هنگ کنگ، دریای چین جنوبی، و در سیاست خود در قبال گروه های اقلیت از جمله اویغورها. نوسانات دولت ترامپ هیچ کاری برای مهار جاه طلبی های توسعه طلبانه پکن و مسکو انجام نداد.

برجام شاهکار دیپلماسی بود

مطمئناً، رهبری ایالات متحده در صحنه جهانی فقط به منظور ارائه قدرت نظامی نیست. دیپلماسی متعهد زیربنای نظم مبتنی بر قوانین است.

به عنوان مثال، توافق هسته ای ایران را در نظر بگیرید. سالها مذاکرات فشرده و بسیار پیچیده منجر به امضای برجام در سال 2015 شد. ایران به این توافق پایبند بود، فعالیت های هسته ای خود را کاهش داد و به آژانس بین المللی انرژی اتمی اجازه داد تا تاسیسات هسته ای را بازرسی کند. خطر فوری رسیدن ایران به آستانه هسته ای خنثی شد. قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد برجام را تایید کرد و به آن مشروعیت حقوق بین الملل داد.

توافق برجام شاهکار دیپلماسی بود: هیچ توافق بین‌المللی بزرگ دیگری در سال‌های اخیر این همه قدرت بزرگ را گرد هم نیاورده است: چین، فرانسه، آلمان، روسیه، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیه اروپا. برجام از وقوع جنگ احتمالی در منطقه جلوگیری کرد. البته معامله کامل نبود و هیچ تضمینی وجود نداشت که ایران تغییری در هر یک از سیاست های منطقه ای و موشکی خود ایجاد کند.

کابوس دیپلماتیک اروپا

متأسفانه، دولت ترامپ تصمیم گرفت این توافق را باطل، قوانین بین المللی را نقض و اعتماد به ایالات متحده را خدشه‌دار کند. نتیجه قابل پیش‌بینی بود، درگیری ها در منطقه بدتر شد. اوضاع در یمن بدتر شد، ایران حمایت خود از حزب الله لبنان و دولت اسد در سوریه را افزایش داد و به سیاست خود در عراق دامن زد.

شرکای اروپایی به جای همکاری با ایالات متحده، تلاش کردند تا ایران را متقاعد کنند که از توافق دست نکشد. این یک کابوس دیپلماتیک برای اروپایی ها بود که عملاً مجبور بودند با ایران علیه ایالات متحده همکاری کنند.

بایدن پیش از آغاز به کار اعلام کرد که آماده بازگشت به برجام است. اما دولت بایدن به جای لغو فوری تحریم‌ها علیه ایران همانطور که ایالات متحده در هنگام امضای توافق به آن متعهد شده بود، روند مذاکره را آغاز کرد و بدون بازگشت به برجام، ایران نیز فعالیت‌های خود را که در نقض برجام بود، توسعه داد.

درس عبرت برجام برای آمریکا

این تاکتیک - باز هم با متحدان هماهنگ نشده - ساده تر از اجرای آن تدوین شد. ایرانی‌ها احساس می‌کردند قبلاً فریب خورده‌اند و ایالات متحده باید ابتدا امتیازاتی بدهد. چشم انداز راه حل دیپلماتیک برای چالش هسته ای ایران اکنون رو به زوال است. و هر توافق جدیدی که حاصل شود ناقص‌تر از برجام اولیه خواهد بود.

وضعیت مخمصه فعلی یک یادآوری به مقامات آمریکایی است که باید قوانین بین‌المللی را جدی‌تر بگیرند و از آن تبعیت کنند.

یک چتر فراگیرتر

جنگ در اوکراین تقاطع دیگری برای نظم مبتنی بر قوانین بین‌المللی و نقش ایالات متحده در امور جهانی است. بدون شک اینکه دولت بایدن در مقابله با تهاجم خشونت آمیز پوتین پیشتاز شد، اتفاقی  مثبت بود. رأی گیری در مجمع عمومی در ماه مارس در محکومیت تهاجم، نمایش وحدت بین المللی بود.

اما این همبستگی آنقدر که به نظر می‌رسد قوی نیست. در بسیاری از کشورها، از جمله دموکراسی‌های بزرگ مانند برزیل، هند و آفریقای جنوبی، درگیری به عنوان بازگشتی به پویایی جنگ سرد تلقی می‌شود که ایالات متحده و «غرب» را در مقابل روسیه قرار می‌دهد. بسیاری از مردم در سراسر جهان استانداردهای دوگانه‌ای را در پاسخ ایالات متحده درک می‌کنند: برای مثال، با حمله به عراق، ایالات متحده نیز در نقض قوانین بین المللی و حاکمیت کشور دیگری مقصر بود.

اقتصاد جهانی در حال رکود است، قیمت انرژی در حال افزایش است، غذا کمیاب‌تر و گران‌تر می‌شود، و  بسیاری از کسانی که تحت تأثیر قرار گرفته اند، این موضوع را نتیجه تحریم‌های «غربی» به رهبری ایالات متحده علیه روسیه می دانند. به همین دلیل است که پاسخ بهتر به جنگ پوتین و نقض‌های مشابه منشور سازمان ملل در آینده، یک واکنش جمعی خواهد بود که توسط شرکای سراسر جهان که به اصول حقوق بین‌الملل پایبند هستند و به دنبال آن هستند، تنظیم می‌شود.

فراتر از ایالات متحده، این امر به کشورهای همفکر، از جمله کشورهای G-7 و دولت‌هایی از تمام قاره‌ها که بر اساس منشور سازمان ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر متعهد به نظم مبتنی بر قانون هستند، نیاز دارد.

پیاده‌سازی رهبری مشارکتی

هدف بزرگتر باید در نهایت پیاده‌سازی وعده «شراکت در رهبری» باشد که رئیس جمهور ایالات متحده جورج اچ.دبلیو. بوش در سال 1989 به هلموت کوهل صدراعظم آلمان پیشنهاد داد.

همکاری اتحادیه اروپا و ایالات متحده در اعمال تحریم ها علیه روسیه پس از تهاجم این کشور به اوکراین در 2014-2015 نمونه ای از چنین مشارکتی بود، زیرا تحریم ها هماهنگ و همگام بودند. برجام نمونه دیگری بود - تا زمانی که ایالات متحده به طور یکجانبه از آن خارج نشده بود. سایر بحران ها علاوه بر تجاوز روسیه به اوکراین، نیازمند توجه جمعی و اقدام مشترک است، از جمله در خاورمیانه، شاخ آفریقا و ساحل. آینده افغانستان و درگیری اسرائیل و فلسطین نیز همینطور است.

ایالات متحده تا حد زیادی سعی کرده است خود را از هر دو نقطه حساس بیرون بکشد، که یک اشتباه است. به عنوان مثال، احیای مجدد روند صلح خاورمیانه با دمیدن جان تازه ای به گروه چهارجانبه خاورمیانه، شامل روسیه، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد که در سال 2002 به منظور تلاش برای راه حل دو دولتی و مسالمت آمیز جهت مناقشه اسرائیل و فلسطین تاسیس شد، ژست خوشایندی از سوی دولت بایدن خواهد بود.

زمان یک اتحاد جهانی مبتنی بر قوانین

تنها تعامل چندجانبه بیشتر - نه یکجانبه گرایی ترامپ و نه عدم تعهد اوباما - برای اطمینان از اینکه کل منطقه بی ثبات‌تر نمی شود کار خواهد کرد.

بایدن می تواند به ایجاد اتحاد جهانی از کشورهایی که متعهد به احترام به قوانین بین المللی هستند کمک کند. تحقق این امر مستلزم تغییر در طرز فکر خود ایالات متحده خواهد بود، باید با شرکای خود به طور سیستماتیک تری هماهنگ شود و حفظ حقوق بین الملل را مبنای همه اقدامات خود قرار دهد.

برای آلمان به‌ویژه و به‌طور گسترده‌تر برای اروپا، زمان آن فرا رسیده است که مسئولیت بیشتری را به دوش بکشند، ابزارهای نظامی و غیرنظامی کافی برای مدیریت بحران فراهم کنند، در حل بحران‌های بین‌المللی پیشقدم شوند و با شرکای خارج از همسایگی خود ارتباط برقرار کنند.

امروزه خطوط گسل بین غرب و شرق کمونیستی مانند دوران جنگ سرد نیست، بلکه بین کسانی است که به نظم بین المللی مبتنی بر قوانین پایبند هستند و آن‌هایی که به هیچ قانونی جز قانون قوی‌ترین‌ها پایبند نیستند.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    • نیم قرن با اقتصاد ایران؛ ۲ آذر

      اقتصادنیوز: در پروژه «نیم قرن با اقتصاد ایران» تلاش بر این است تا از قبل اخبار و گزارش های اقتصادی به تصویر روشنی از…

    اخبار بیشتر در سرویس اقتصادی
    کارگزاری مفید