تراژدی اوکراین در تایوان تکرار می شود؟
به گزارش اقتصادنیوز، تا پیش از برگزاری بیستیمن نشست حزب کمونیست چین؛ بسیاری از ناظران از این رویداد تحت عنوان نمایشی برای مانور قدرت شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین یاد می کردند؛ پیش بینی که به همراه حاشیه هایی محقق شد. حالا«شی» که قدرتی فراتر از مائو به دست آورده به یکه تاز میدان سیاست این کشور تبدیل شده؛ کشوری که در داخل با چالش هایی چون کاهش رشد اقتصادی و پیامدهای کووید صفر روبروست و بیرون از مرزها، درگیر تنش های نظامی با همسایگان و رقابت برای تغییر نظم لیبرال حاکم است.
ریچارد هاس، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا با انتشار یادداشتی در باب چین و تایوان و همچنین آمریکا در همین سایت، به آینده چین در عصر تازه قدرت نمایی «شی» اشاره دارد؛ او با انتشار مقاله ای در شورای روابط خارجی ضمن اشاره به چالش های داخلی و فرامرزی پکن؛ به رویکردهای احتمالی که رهبر چین برای خروج از بن بست میتواند بدان ها متوسل شود اشاره دارد و تلاش می کند نتایج حاصل از آن را پیشتر پیش بینی کند.
مقاله ریچارد هاس در دو بخش توسط ترجمه شده که بخش نخست آن تحت عنوان تحت عنوان « آغاز عصر یکه تازی شی» منتشر شد و بخش دوم با عنوان « دموکراسی تایپه؛ تهدیدی بالقوه برای «شی»» در ادامه آمده است:
دموکراسی ها، تهدیدهای بالقوه برای دیکتاتورها
تمامی فعل و انفعالی های چین من را به یاد تایوان می اندازد. برای بیش از چهار دهه صلح بر تایوان حاکم بوده و این جزیره ثبات را تجربه کرده و در مسیر توسعه اقتصادی و تکامل سیاسی گام برداشته است. تایوان دموکراتیک و به لحاظ اقتصادی پر رونق محصول گذشته است. اما فضای امروز تایوان متفاوت است. چرایی اش بازمی گردد به سیاست های سرزمین اصلی( چین). طبیعتا می توانیم انتظار داشته باشیم پکن فشار بیشتری را در حوزه های اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی بر تایپه تحمیل کرده و بدین طریق تحولات سیاسی جزیره را تحت تاثیر گذاشته و وضعیت را به نفع چین بزرگ تغییر دهد.
تایوان تهدیدی برای جمهوری خلق چین است البته نه به خاطر کاری که انجام می دهد بلکه به دلیل شرایطی که برای خود تعریف کرده؛ طبیعتا این یک مسیر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جایگزین برای چین و مردم چین می تواند باشد. در چنین شرایطی دوتصویر مشابه در ذهن ترسیم می شود؛ تصویر نخست، هنگ کنگ است؛ جزیره ای دو سیستمی که پیشتر از 2019 نوید آزادی و کاهش کنترل حزب( کمونیست چین) را می داد؛ هرچند امروز این خیال؛ خیالی باطل است. امروز هنگ کنگ به شدت تحت نظارت حزب کمونیت قرار دارد، پس از ساختاری دو سیستمی به ساختاری تک سیستمی تبدیل شده است.
وضعیت دوم مرتبط است با روسیه و اوکراین. اوکراین برای روسیه تهدید بود چرا که آینده ای دموکراتیک جایگزین برای مردم اسلاو را به نمایش می گذاشت؛ آینده ای که در اتحادیه اروپا تثبیت شده است. این دقیقا همان چیزی بود که پوتین نمی توانست با عبور از کنارش، خطر کند و روس های ساکن روسیه را به مردمانی مقاومت ناپذیر تبدیل نماید.
پایان عصر امپراتوری ها
بی صبری فزاینده برای تغییر وضعیت حاکم موجب شده تا « شی» از هدف گسترده تر خود یعنی جوان سازی ملی و حمله های نظامی بیشتر و اتحاد مسالمت آمیز دورتر شود و اتحاد اجباری تایوان را در اولویت قرار دهد. حال سوال این است که ایالات متحده و متحدانش باید از چه تاکتیکی پیروی کنند؟ نخست؛ این گروه از بازیگران می بایست توان بازدارندگی شان را افزایش دهند. هدف اصلی جلوگیری از وقوع جنگ برای دفاع از تایوان است تا آزادی این جزیره. از منظر ایالات متحده، این به معنای افزایش بودجه دفاعی آمریکا است- خبر خوب این است که واشنگتن در طول جنگ سرد، درصد بیشتری از تولید ناخالص داخلی را هزینه کرد و دیگر هزینه ها را حذف نکرد.
حال شرایط به همان اندازه با اهمیت است؛ این به معنای انتقال قابلیت ها به اقیانوس هند و اقیانوس آرام، مستحکم تر کردن پایگاه های آمریکا، پراکنده کردن نظامیان از طریق جستجوی ترتیبات دسترسی جدید و تحت فشار قرار دادن خدمات نظامی برای تحت فشار قرار دادن چین است. تعهد روشن مبنی بر دفاع از تایوان، رخدادی که من آن را شفافیت استراتژیک می نامم، ما را در این مسیر یاری خواهد کرد. علاوه بر این، ادامه این راه به نمایندگی از اوکراین و علیه روسیه با اهمیت است چرا که شکست روسیه در اوکراین به چین درس هولناکی خواهد داد و نشان می دهد که عصر تعرض و بی احترامی به معرض ها به یکی از ویژگی های روابط بین الملل تبدیل نخواهد شد تا بدینگونه نظم حاکم بر جهان از بین برود.
اوکراین در تایوان تکرار می شود؟
تایوان نیز باید به نوبه خود مواضع دفاعی اش را تغییر دهد. افزایش هزینه های دفاعی این بازیگر مورد استقبال قرار می گیرد با این همه تایپه به هزینه های بیشتری نیاز دارد. تایوان باید از این پول به شکلی عاقلانه استفاده کرده و روی قابلیت های نامتقارن مانند موشک ها و قایق های تهاجمی کوچک تر سرمایه گذاری کند که قابل بقا هستند. این کشور نیاز به توسعه یک نیروی دفاعی ارضی نیز دارد. تایوان باید از اوکراین درس گرفته و همه مردمش را بسج کند، پس حراست از این جزیره نباید صرفا به عهده نظامیان و یونیفرم پوش ها باشد.
تایپه باید استقلال از برادر بزرگ را تجربه کند
تایپه همچنین باید با ذخیره انرژی و مواد غذایی در قامت جامعه ای بدون اینترنت یا مخابرات، بر انعطاف پذیری اش متمرکز شود.دراین میان باید اذعان کرد که ژاپن قادر است نقش مهمی در دفاع از تایوان ایفا کند.پس ایالات متحده باید درک بهتری از ژاپن در باب دامنه حمایتی اش داشته باشد. اظهارات عمومی رهبران ژاپن مبنی بر این که هرگونه حمله به نیروهای آمریکایی مستقر در این کشور به عنوان حمله به ژاپن قلمداد خواهد شد، مورد استقبال بسیاری قرار گرفته است.
دومین مقوله قابل تامل؛ گزاره بازدارندگی و در صورت نیاز اتخاذ رویکرد تدافعی است که مستلزم کاهش اتکای اقتصادی جمعی ما هم به بازاهای چین و هم به نقشش به عنوان بازیگر تامین کننده است. در اینجا من در باب مواد معدنی کمیاب خاکی یا سایر موارد استراتژیک صحبت نمی کنم. من از آنچه می گویم که به لحاظ تجاری بتواند عمیق استراتژیک پیدا کند. ما باید در باب آسیب پذیری مان در طول یک بحران تجزیه و تحلیل جامعی ارائه کرده و برای رفع این چالش گام برمی داریم. تصور نمی کنم که جداسازی آن امکان پذیر یا مطلوب باشد اما آنچه را که من از آن به عنوان فاصله گذاری اقتصادی یاد می کنم، ممکن است محقق گردد. این مقوله در ارتباط با اروپا، ژاپن، کره جنوبی، ایالات متحده و هر شریک و متحد دیگری حتی تایوان صدق خواهد کرد. طبیعتا منطقی نیست که بزرگ ترین شریک تجاری تایوان، سرزمین اصلی( چین) باشد؛ بازیگری که به خوبی می داند چگونه با توسل به اهرم های اقتصادی منافع خود را تامین کند.
سومین گزاره ای که باید لحاظ شود آن است که ما باید عملکردی مسئولانه و منضبط داشته باشیم. هدف باید اجتناب از جنگ باشد. این وضعیت مستلزم اجتناب از تحریک های بی مورد است. استقلال رسمی تایوان در دستور کار نیست پس تحریک های بی اساس جایی در این پروژه ندارد. پس باید فرایند اطمینان بخشی به چین تقویت شود؛ برای تحقق این مهم تعهد و وفاداری به سیاست چین واحد لازم است. بهتر است تایوان و مثلث، واشنگتن، تایپه و پکن در چارچوبی که باید مدیریت شوند لحاظ گردند نه مشکلی که باید حل شوند. لازم است از توسل به یکجانبه گرایی برای تغییر اصول اجتناب شود تا بدین طریق منطقه و جهان از یک وضعیت ناقص اما باثبات بهر مند گردند. هدف دیپلماسی باید گسترش این فضا باشد چرا که جایگزین ها مطمئنا پر هزینه خواهند بود.