روایت تلخ زینب، مسافر قطار یخ زده مشهد!
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از برترین ها، «قطار ۴ستاره«ارگ»، مشهد-کرج، ۲۱ دی ۱۴۰۱»هوا به شدت سرد و سوزان بود. کسایی که تجربه قطار سوار شدن توی زمستون رو داشته باشن، میدونن توی هوای سرد، سکوهای قطار چه خنجری میزنن به آدم. هوا منفی ۱۶ درجه و ساعت ده شب.چند تا از مسافرا که مشخص بود مال مشهد نیستن و لباس مناسب چنین شبی نداشتن .«حرکت از مشهد: ساعت ۱۰ شب ۲۱ دی ۱۴۰۱»باید بگم براتون که امشب(دیشب) چه بلایی سر مسافرا آوردن وسط بیابون با دمای منفی ۲۲ درجه.
وقتی وارد کوپه شدیم، برخلاف تجربه چندین و چند ساله هر دو تامون، دمای کوپه با بیرون فرقی نداشت و مشخص بود که قطار تازه روشن شده. از مسئول واگن پرسیدیم و گفت که این قطار ۱۷ ساعت روشن نبوده و عقلشون هم نرسیده دو ساعت زودتر روشنش کنن.
خلاصه که قطار ساعت ده راه افتاد و تا ساعت یک نیمه شب با فنی که باد سرد میزد ساخت!ما همچنان با لباسهای گرم نشسته بودیم و منتظر که هوا یه کم گرم گرم بشه، بتونیم بخوابیم.
این وسط درباره وضع سرویس بهداشتی بگم که توی این سه ساعت آب نداشت و مردم با شیشههای آب معدنی تو صف دستشویی بودن این عکس دستشویی بعد از ۴ ساعت حرکت (ساعت دو شب)
)
ساعت یک شب، قطار توی ایستگاه فردوس ایستاد، برفها و فَن خاموش شد و تبدیل شد به قطار ارواح!
هر چی صبر کردیم خبری نشد. هوا سردتر و سردتر میشد و کمکم افرادی که بچه کوچیک داشتن، بیمار بودن و یا افراد پیر همراهشون بود، زدن بیرون از کوپه.
دما رو نگاه کردم و دیدم زده منفی ۱۹ اما حس منفی ۲۲ داره.
هیچکس پاسخگو نبود. فردی که بعداً فهمیدیم به احتمال ۹۰ درصد... بوده، وسط شکایات مردم تهدید کرد پدرش... هست و توهین ما به ایشون... داره. از هر کدوم از پرسنل قطار سوال میکردیم، حتی با آرامش، با جوابهای... مواجه بودیم. انگار که سنگینی وزن ما باعث شده قطار خراب بشه و باید خفه باشیم.
البته که از وضع فن و دستشویی و یخ بستن درون قطار (عکس زیر) مشخص بود که مسئولین مربوطه با قطار خراب سمت کرج حرکت کردن.
خلاصه جوابی که به ما دادن این بود که لوکوموتیو خرابه و زنگ زدن از مشهد دیزل بفرستم و یک ساعت و نیم طول میکِشه. در نهایت ساعت ۳ بعد از دو ساعت خاموشی و سرمای استخوانسوز از ایستگاه فردوس حرکت کرد و بعد از دو دقیقه حرکت، وسط بیابون دوباره متوقف شد و دوباره همه چیز تاریک و سرد شد. فقط بگم که مسئولین هیچ جا در رو باز نمیکردن و مردمی که درخواست پیاده شدن داشتن و میخواستن یه جوری خودشون رو برگردونن مشهد، با بیمحلی درباره باز شدن درها روبرو میشدن.
این وسط با کلی شماره و اینور و اونور هم تماس گرفته شد توسط مردم که خب طبیعتاً هیچ مسئولی اون وقت شب بیدار نیست رسیدگی کنه.
در نهایت قطار پنج صبح توی ایستگاه برای نماز نگه داشت. اما در واقع خراب خراب خودشو کشوند به اونجا.
برای نماز که مجبور شدن درها رو باز کنن، همه پیاده شدیم و به هر طریقی میشد پیچیدم به پای هر کسی که فکر میکردیم کارهای هست.
تنها کسی که مثل آدم رفتار کرد و معلوم بود واقعا دلش برای مردم سوخته یه سروان بود که توی اون ایستگاه بود و من الان یادم نیست اسم ایستگاه، چون خون جلو چشمام بود و داشتم سگ لرز میزدم و داد میکشیدم. اونجا از خانمی که ۹ میلیون داده بود یه دوره شرکت کنه و به دورهش نمیرسید بگیر تا خانم سرطانیای که داشت میومد تهران برای شیمیدرمانی و مادری که بچه شش ماههش رو دیگه هر چی میپوشوند، گرم نمیشد رو دیدیم که صداشون به هیچ جا نرسید و در نهایت با اینکه همه مسافران شاکی بودن،و تو اون سرمای بیابونی توی ایستگاه بیرون قطار اعتراض میکردن، قطار ساعت ۷ اعلام حرکت کرد و به سمت کرج راه افتاد.
هیچکس از افرادی که اطراف من بودن ندیدن که دیزلی بیاد و وصل بشه به قطار، این وسط فقط کارمندای قطار بودن که با دستای سرخ و صورتی شلاق خورده از سرما، مشخص بود در حال تعمیر قطار هستن.
خلاصه که قطار ساعت ۱۰ شب مشهد-کرج، هنوز توی راه بود و به گرمسار هم نرسیده بود. صدای ما هم به هیچ جا نرسیده.
بخوره تو سرتون اون چندرغاز که اینجوری با جون مردم بازی میکنید.
نصف مسافرا دارن سرفه میکردن.
تمام استخونای بدنمون درد میکنه.
دیشب به جایی رسیدیم که دیگه حتی با ۲ تا پتو و لباسهای تنمون هم گرم نمیشدیم و الان از بیخوابی و تحمل سرما و بدن درد، دیگه گرمای کوپهها به دردمون نمیخوره.
نمیدونم اون آقا که تهدید میکرد، کی بود واقعا؟ دیشب توی ایستگاهی که اعتراض کردیم مجبور شدین از فرمانداری ماشین پلیس بفرستین.
اصلا همین کار خودش یه قدم رو به جلو برای همین جامعه آماری کوچیک بود.