بلای بزرگی که خشکسالی بر سر جامعه میآورد/ خطر بزرگ در کمین ایران
به گزارش اقتصادنیوز، «باد شدت یافت؛ زیر سنگها لغزید، پرههای کاه، برگهای مرده و حتی کلوخهای کوچک خاک را با خود برد و از لابهلای کشتزارها، بر گذرگاهش، اثر گذاشت. از خلال هوا و آسمان گرفته خورشید سرخ سرخ به چشم میخورد. تلخی گزندهای در هوا بود. شبی باد به تندی از در و دشت گذشت، زیرجلی اطراف ریشههای کوچک ذرت را کند و ذرت با برگهای بیجانش ایستادگی کرد تا وقتی که ریشهها تسلیم شدند، آنگاه هر ساقهای از پهلو خم شد و در جهت باد قرار گرفت (خوشههای خشم/ جان اشتاینبک).
باران نمیبارد
رمان «خوشه خشم» اثر جان اشتاینبک نویسنده آمریکایی شاید نزدیکترین توصیف در عالیترین سطح ادبی آن به سوژه این گزارش است. تغییرات آبوهوایی و خشکسالی چطور روح و روان انسانها را میخراشد. زایندهرود در اصفهان، کارون در اهواز، هامون در زابل سیستان و دیگر رودخانهها و دریاچهها و تالابهای خشکیده و رو به خشکی ایران، روزگاری نهچندان دور مامن مردم و محل خاطرههای جمعی آنها بوده. اما با افزایش تنشهای ناشی از کاهش بارش و افزایش دما طی سالهای اخیر این رودخانهها خشک شد و در طول سال به جای جریان آب و توزیع زندگی، بستر تولید گردوغبار و در نتیجه افسردگی و مشکلات ناشی از آن شده است. انسانهایی که به طبیعت وابسته میشوند، حالات روحی و روانی خاصی پیدا میکنند. مثلاً محیطبانان به نوعی گرفتار طبیعت میشوند که آسیب زدن به طبیعت آنها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد یا کشاورزان که چشم به آسمان دارند اما باران نمیبارد. یا باغدارانی که به خاطر خشکسالی ناچارند درختان باغ خود را ببرند. اینها داغدیدگانی هستند که گرفتار بدترین درد و رنجهای روحی میشوند.
اقتصادنیوز: در ۲ سال اخیر، ۸۰۰ هزار نفر از استانهای مرکزی و جنوبی کشور به دلیل تغییرات اقلیمی به استانهای شمالی مهاجرت کردن
براساس گزارش تجارت فردا، اثرات اقتصادی و زیستمحیطی کمبارشی، خشکسالی و بهطور کلی تغییرات محیط زیستی، در سراسر جهان بهطور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است اما مطالعات مقیاس بزرگ بسیار اندکی وجود دارد که تاثیر خشکسالی و تغییرات محیط زیستی را بر سلامت روان مردم بررسی کرده باشد. این ادعا نهتنها در مورد ایران صادق است که در سراسر جهان چنین مسئلهای تازه و از دادههای تحقیقی بیبهره است. بخشهای زیادی از جغرافیای ایران در طول تاریخ در معرض شدیدترین تنشهای اقلیمی بوده است. کمبارشی بخشی از جامعه ما را آزرده است و بعضاً تمدنهایی در ایران با این خلأ طبیعی از بین رفتهاند. کشاورزی بارها در ایران به خاک سیاه نشسته و انسانهای زیادی به دلایلی که از منظر فلسفه اخلاق، بعضاً آن را قهر طبیعت مینامیدند، همه چیز خود را از دست داده و دچار یأس شدهاند.
اما در دنیای جدید که اقتصاد بر مبنای مولفههای ویژه از جمله رخدادهای غیرمترقبه طبیعی پایهگذاری میشود، تنشهای آبوهوایی و تخریبهای محیط زیست باید مدیریت شود چرا که اقتصاد جهانی و البته معیشت مردم در تمام دنیا با این تغییرات بالا و پایین میشود و زندگی شخصی آنها دستخوش دگرگونیهای عمیق شده و این اتفاق ابعاد روانی بسیاری بر جامعه وابسته به طبیعت میگذارد. البته در کنار تنشهای طبیعی میتوان به جنگ نیز به عنوان یک نمونه از رخدادهای موثر بر اقتصاد جهان اشاره کرد و برای نمونه جنگ روسیه و اوکراین این حادثه را یکبار دیگر به جهانیان یادآور شد که چطور یک حادثه میتواند روان جمعی جهان را به هم بریزد. تامل در اثر خشکسالی بر روان مردم ابعاد بسیار گستردهای دارد که شاید بتوان آن را در ابعاد استراتژیک نیز مورد تحلیل قرار داد. اگر به مساله خودکفایی و امنیت غذایی که مورد توجه سیاستگذاران در برخی از کشورهاست دقت کنیم، این خلأ هولناک در آن قابل نقد است که در صورت بروز خشکسالی و ناتوانی در تولید محصول مورد نظر، آیا تنشهای اجتماعی و سیاسی ناشی از ترسهای تودهای برای دولتها قابل تحمل است؟
افزایش خودکشی، مهاجرت، خشونت خانگی، درگیری فیزیکی و مواردی از این دست در بسیاری از جوامع وابسته به طبیعت در صورت بروز خشکسالی و تنشهای طبیعی، محتمل است. در خوزستان و اصفهان، سیستان و بلوچستان و برخی دیگر از شهرهای ایران تجربه این اتفاقات گزارش شده است اما شوربختانه به دلیل فقدان مطالعه جامع نمیتوان به صورت آماری در این زمینه هنوز ابراز نظر قطعی کرد.
رودخانه هیرمند و تالاب هامون در سیستان، رودخانه کارون در خوزستان، رودخانه زایندهرود در اصفهان بخشی از هویت فرهنگی و اجتماعی این مردم است. البته این رودها فراتر از مسئله زیباییشناسی شهری، اقتصاد مردم این مناطق را نیز تامین میکنند. دلبستگی به جریان آب در غالب شهرهایی که به آب و طبیعت وابستگی دارند، مسئلهای غیرقابل کتمان است. آمارهای غیررسمی از بالا رفتن میزان خودکشی و افزایش خشونت در این شهرها بعد از خشک شدن این رودخانهها حکایت دارد. همین مسئله در خشک شدن دریاچه ارومیه در میان سه استان آذربایجان غربی، شرقی و کردستان، دریاچههای پریشان و گاوخونی و... در فارس و اصفهان و دیگر استانهای ایران قابل مشاهده است.
پیامدهای غیرمستقیم خشکیدگی
اما تاثیر چالش خشکسالی و خشکیدگی یک سرزمین بر روان جامعه و افراد، تنها به پیامدهای مستقیم محدود نمیشود. فقط اینگونه نیست که سرزمینی از برگوبار و زادآوری تهی شود و کشاورزان که مستقیمترین کاربران آن هستند از اندوه بیبار شدن زمین یا آسیبهای اقتصادی ناشی از آن، یا رنگ باختن هویتی که به طبیعت پیوند خورده بود خود را در میان طبیعتی از هم پاشیده، فروپاشیده و بیثمر بیابند.
علاوه بر این آثار مستقیم، بافتار کلی جامعه و حتی بخشهایی از جامعه که دور از طبیعتی که از هم پاشیده و کارکردهای پیشین خود را از دست داده، زیست میکند، از تبعات آن بینصیب نیست.
خشکسالی مستمر و خشکیدگی سرزمین، از دست رفتن منابع طبیعی، گرچه کشاورزان و کاربران مستقیم طبیعت را تحت تاثیر قرار میدهد، اما نیروگاههای شهر من، فرسنگها دور از طبیعت را از مدار تولید انرژی خارج میکند. تمامی فشارهای روحی و روانی ناشی از این آسیبها و محدودیتها و خشم ناشی از عدم دستیابی به امکاناتی که جامعه شهری آن را جزو ابتداییترین حقوق خود میداند، بخشی از پیامدهای خشکسالیهای پردامنه و ماندگار است که کمتر کسی به آنها توجه میکند. حتی برنامهریزان و سیاستگذاران، و حتی تحلیلگران و پژوهشگران هم وقتی به پیامدهای اجتماعی و روانی ناشی از این خشکسالیهای پیاپی و گاه ماندگار میپردازند، کمتر پیش میآید که فشار روحی و روانی ناشی از رنگ باختن امکانات شهری را که پیامد این خشکسالیهاست به عنوان پیامد این رخدادهای اقلیمی دستهبندی کنند.
اتفاقاً همینهاست که باید جزو آثار بلندمدت خشکسالی و خشکیدگی طبقهبندی شوند؛ آثاری که به راحتی هم قابل اصلاح نیست. بدبینی و بیاعتمادی ناشی از این کاستیها نهتنها به راحتی قابل جبران نیست، بلکه بخشی از آسیبدیدگی روانی این آسیبهای اقلیمی بلندمدت است.
ناامنی ناشی از خشکسالی
ناامنی ناشی از خشکیدگی و خشکسالی که بارها درباره آن به عنوان پیامد اجتنابناپذیر وضعیت جدید اقلیمی بحث کردهایم، دیگر مولفهای است که علاوه بر اینکه یکی از مهمترین مولفههای اجتماعی خشکسالی مستمر و خشکیدگی به عنوان یک وضعیت جدید اقلیمی است، تاثیری قابل اعتنا بر روان جامعه نیز بر جای میگذارد. حتی پژوهشهای جدید در حوزههای دیگر نشان داده است که احساس ناامنی میتواند علاوه بر به هم ریختن بافتار اجتماعی و تولید مستمر عدم امنیت، این احساس ناامنی را در میان نسلها نیز نهادینه کند و مدام به بازتولید ناامنی نه فقط در جامعه در معنای کلی آن، بلکه در ذهن و ساختار ذهنی و روانی افرادی که در چنین جامعهای زیست میکنند نیز دامن بزند. نمیتوانیم از کنار این احساس ناامنی به عنوان یکی از پیامدهای خشکسالی بر روان افراد ساده عبور کنیم.
فقری که در اثر خشکیدگی و خشکسالیهای مستمر جامعه را فرا میگیرد، ناامنیهای ثانویهای در پی دارد که کمتر به آن توجه میشود و پیامدهایش بخشی از آسیبهای روانشناختی آسیبدیدگی و زوال اقلیمی بر روان جامعه است که میتواند آثاری ماندگار بر جا بگذارد.
اثر خشکسالی بر شادی و غم مردم سیستان
فرشته عسکری، روانشناس اهل سیستان و بلوچستان پیشتر در کشاکش بحران خشکی تالاب هامون و اثر روانی شدید آن بر مردم این منطقه، در یک سایت محلی به نام «گندم خبر» در یادداشتی تحلیلی نوشته است؛ «پس از اینکه رود هیرمند رو به خشکی رفت، مردم این شهر احساس میکنند گمشدهای دارند. خاطرات جمعی که مردم با این رودخانه دارند بسیار مهم است. سیستان حالا مانند خانهای شده که روح آن را گرفتهاند. علاوه بر مردم این منطقه مسافران نیز ارتباط گذشته را با این منطقه برقرار نخواهند کرد، چراکه سیستان با تالاب هامون و رود هیرمند که این روزها خشک خشک است شناخته میشود.
وضعیت بحران آب در سیستان کاملاً نگرانکننده است و خبرهای ناامیدکنندهای که هر روز در فضای مجازی منتشر میشود و مردم هر روز عصبیتر و نگرانتر میشوند و اثرات این نگرانی حتی در کودکان به خوبی بر وضعیت سلامت روان مشهود است و این کودکان تحت تاثیر وضعیت والدین روزهای «طولانی و پرتنشی» را تحمل میکنند. کودکان آسیبپذیر هستند و خطرات بیشتری برای سلامتی آنها از جمله بیماریهای پوستی و چشمی، گوارشی، رشدشناختی، علاوه بر مشکلات تنفسی مرتبط با خشکسالی به وجود آمده است، در سالهای اخیر افزایش سهبرابری در کودکان از نظر سلامتی آسیبپذیر مستقیماً به گردوغبار موجود در هوا و کمبود آن نسبت داده میشود.
خشکسالی و دیدن سرمایههای ازدسترفته و ناتوانی در حل مسائل، موجب بروز خشم و افسردگی شده، لذا تنشهای روانی در روستاها به شدت شایع است. شوربختانه برخی از مردم برای تسکین این واکنشهای روانی به اعتیاد پناه برده و از چاله به چاه افتادهاند. چه کسی باور میکند که «خشکسالی» این پدیده زیستمحیطی بتواند بر شادی و غم انسانها چنان تاثیرگذار باشد که مردم یک استان را به غمگینترین مردمان ایران بدل کند.»
خشکسالی همیشه اثر منفی ندارد
با همه توضیحات و دادههای عنوانشده، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد خشکسالی همیشه بر سلامت روان تاثیر منفی نمیگذارد، زیرا توانایی فرد برای واکنش و مقابله مناسب با خشکسالی وجود دارد. به عنوان مثال، بسیاری از افراد در جوامع تحت تاثیر خشکسالی خوب میمانند و سازگاری ذهنی مثبتی با خشکسالی دارند یا مردم تمایل دارند با محیط خود سازگار شوند. شواهد کیفی نشان میدهد که افراد در خانوادههای کشاورز از راهبردهای مقابله روانشناختی برای سازگاری با خشکسالی استفاده میکنند. برای نمونه آنها ارزیابی مثبتی از وضعیت فعلی دارند و تلاش دارند به آینده خوشبین باشند. آنها سعی میکنند با فعال بودن در مدیریت ریسک و حفظ ارتباط با دوستان و اقوام در زمان خشکسالی به هم کمک کنند یا به اصطلاح در کنار هم باشند. با وجود چنین شواهدی، خشکسالی ممکن است همیشه بهطور خطی با پیامدهای بهداشت روانی ضعیف مرتبط نباشد. این شواهد نشان میدهد که رابطه بین خشکسالی و سلامت روان مسئله بسیار پیچیدهای است و شکافهای دانش زیادی در این زمینه وجود دارد. فرض بر این است که برخی از عوامل حفاظتی، واکنش ذهنی فرد به ناملایمات محیطی مانند خشکسالی را تعدیل یا اصلاح میکنند اما اینکه آنها چیستند و چگونه این واکنش را اصلاح میکنند، در تحقیقات اندکی که در جهان صورت گرفته به خوبی مورد توجه قرار نگرفته است.
تاثیرات روانی تغییرات آبوهوایی جهانی
یک مطالعه جهانی نشان میدهد که درک تاثیرات روانی تغییر اقلیم جهانی مستلزم شناخت پیچیدگی و معانی چندگانه مرتبط با تغییرات اقلیمی است. تغییرات آبوهوایی جهانی احتمالاً اثرات منفی قابل توجهی بر سلامت و رفاه روانی خواهد داشت، تاثیراتی که بیشتر از سوی جمعیتهای آسیبپذیر و افرادی که از قبل بیماریهای روانی جدی دارند احساس میشود. پیامدهای موضعی یا فوری، مانند آسیب یا استرس ناشی از رویدادهای شدید آبوهوایی یا مناظر تخریبشده، ممکن است بهعنوان تاثیرات مستقیم و شخصی تغییرات آبوهوایی تلقی شوند. با این حال، برای بسیاری، اثرات روانی تغییرات آبوهوایی احتمالاً تدریجی، تجمعی، یا تنها از طریق رسانهها و ارتباطات اجتماعی تجربه میشوند. درک تاثیرات روانشناختی مستلزم شناخت معانی متعدد و روایتهای فرهنگی مرتبط با تغییرات آبوهوایی و پیچیدگی آن به عنوان یک «مشکل» است که اثرات آن با سایر پدیدههای جهانی مرتبط میشود.