«مرگ سفید» فیرحی را از ایران گرفت
به گزارش اقتصاد نیوز، دکتر داود فیرحی به دلیل ابتلا به کرونا و پس از تحمل یک دوره بیماری درگذشت.
داود فیرحی (نویسنده، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) که هفته گذشته به دلیل ابتلا به کرونا در آیسییو بستری شده بود امروز (بیست و یکم آبان) ابدی شد. فیرحی از جمله نظریه پردازانی بود که جهت آشتی سنت با تجدد تلاش کرد اما در سالهای اخیر با تغییر حوزه و پروژه فکری بر مشکلات ایران متمرکز شد و دولت ایرانی را در کانون توجه قرار داد.
او در گفت و گویی با دنیای اقتصاد، غفلت از فهم دولت را مساله اصلی می داند و می گوید:"ما گاهی دولت در ایران را به نیروهای اجتماعی ارجاع دادیم و خطا کردیم؛ زمانی دیگر به گفتمانها و ایدئولوژیهای دولت ارجاع دادیم و خطا کردیم و گاهی هم به بعضی نهادها یا فقدان آنها ارجاع دادیم مثل مجلس یا نبود مجلس که دوباره مرتکب خطا شدیم.
وی میافزادید: به عبارت دیگر دولت را رها کردیم و به سراغ نیروهای اجتماعی، گفتمانها یا ایدئولوژیها رفتیم و ایراد و اشکال را از آن زاویه دیدیم. فرض کنید که متفکران دوره پیشامشروطه میگفتند اگر نوشتهای باشد که براساس آن حکم شود، دیگر استبداد نخواهد بود. اما در عمل چه اتفاقی افتاد. حاکم در انجمنهای ایالتی و ولایتی رایزنی میکرد و همان چیزی که دلخواهش بود، قانون میشد. یا برخی در همین دوران میگفتند عدالت این است که به جای اینکه افراد حکم کنند، مصوبهای وجود داشته باشد. ولی بعدها بیعدالتی به نام همان مصوبه انجام میشد؛ یعنی قانون یا نبود آن ماهیت دولت را عوض نمیکند. میخواهم بگویم ما در تحلیلمان خطا کردهایم. در واقع ما دولت را رها کرده بودیم و به ایدئولوژیاش چسبیده بودیم. بعد فکر میکنیم اگر ایدئولوژی دولت را عوض کنیم، دولت درست میشود. فرض کنید همین الان ایدئولوژی دولت از اسلامگرایی به ناسیونالیسم برگردد. آیا دولت دموکراتیک میشود؟! یا اینکه یک نوع استبداد فقط با تعبیرهای ناسیونالیستی بهوجود میآید؟ ما به کجا میرویم؟ به چه چیزی فکر میکنیم و به چه چیزی فکر نکردیم؟ ا
این جمله جابری یک جمله خیلی خوبی است که «بعضی چیزها فکرناشده است». من فکر میکنم که هنوز حوزه دولت در ایران از امور فکرناشده است. در واقع این دولت از یک طرف دولتی است که در امتداد سنت است، اما برخی از وجوه تجدد و نهادهای آن بر دولت سوار شده بدون آنکه سنتز و بازسازی دوبارهای صورت گرفته باشد. این دولت حتی از میراث گذشته نیز تخلیه نشده است."
کرونا مرگ سفید است
دکتر فیرحی در دوران شیوع کرونا نیز در نشستی در دانشگاه رازی کرمانشاه یک سخنرانی با عنوان «کرونا؛ الهیات و جامعه» به صورت مجازی انجام داد. به گزارش جماران، او در این نشست درباره علت اینکه این سه واژه را کنار هم قرار داده توضیح داد. متن این سخنرانی مجازی در ادامه آمده است.
کرونا یک بیماری فراگیر و امری جدید است و شاید یا در تاریخ تکرار نشده و یا بشر از آن آگاهی نداشته است. در هر صورت، تازه به آگاهی بشر رسیده است. اما فراگیر بودن بیماری از قدیم الایام دامنگیر انسان ها و جامعه بوده و معمولا این فراگیری نسبت انسان با الهیات و جامعه را مورد پرسش قرار داده است.
هر چیزی که هستی آدمی را تهدید کند، بلافاصله در حوزه الهیات هم بروز و ظهور پیدا می کند. به همین دلیل کرونا هم این مسأله را مطرح کرده است. پس هرچند کرونا یک بیماری جدید است اما واگیری، فراگیری و مرگ سریعی که در نتیجه رخ می دهد در بیماری های قدیم بوده و بنابر این بشر از قدیم درگیر این مسأله بود. جامعه ایرانی در نقل و انتقال بیماری ها همیشه تحت تأثیر قرار گرفته و بعضی وقت ها ابزار انتقال هم شده است. این اتفاقی است که تازگی ندارد.
قطع نظر از جنبه پزشکی و بهداشتی که متولیان سلامت باید از آن صحبت کنند، بیماری های واگیر تنش های روحی مهمی را ایجاد می کند و این تنش های روحی آثاری را در خود فرد، ایمان او و نسبت او با دیگران بر جای می گذارد. کرونا هم در این موضوع مشترک است. اتفاقا در روانشناسی بیماری های واگیر گفته شده که عوارض و یا وجوه غیر درمانی آن بسیار مهم هستند و تأثیر زیادی را بر جای می گذارند.
در قدیم به این نوع بیماری ها بیشتر ذیل عنوان طاعون پرداخته شده و می گفتند که طاعون مرگ سفید است؛ یعنی بدون خونریزی آدم ها کشته می شوند. می دانید که در طول تاریخ انسان ها از دو جهت مورد تهدید بوده اند. یکی تهدیدات طبیعی مثل سیل، زلزله، طاعون و وبا و دیگری تهدیدات ناشی از جنگ بود. بنابر این دو نوع مرگ سفید و مرگ سرخ مطرح بود. مرگ سرخ یعنی مرگی که در آن خون ریخته می شود. مرگی سفید مرگ بدون خون است. بشر همیشه از این دو می ترسیده و وقتی این دو اتفاق می افتاد بلافاصله بحث الهیات هم مطرح می شد.
کرونا یکی از عوامل مرگ سفید است ما معمولا بین الهیات، دولت و بیماری های واگیر رابطه مستقیمی در تاریخ می بینیم. حتی بعضی از متفکران تاریخ دولت معتقد هستند که پیدایی دولت مدرن به معمای مدیریت طاعون بر می گردد. یعنی ایده اصلی دولت مدرن از اینجا شروع می شود.
کرونا برای ما دو چهره دارد. یکی چهره دائمی و قدیم هست و آن مرگ فراگیر و فوری است. چهره جدید آن هم رواج این بیماری در عصر دیجیتال است. در واقع این مسأله را به یک بحران همه گیر و جهانی تبدیل می کند. قدیم این طور نبود. کسانی در منطقه ای دچار گرفتاری می شدند و مناطق دیگر بعد از مدت ها باخبر می شدند که زهر حادثه گرفته شده بود. کرونا بیماری فراگیر در عصر دیجیتال و همگانی شدن اطلاعات و حوادث است.
کرونا، مثل همه بیماری های فراگیر، نسبتی با ذات انسان دارد. انسان موجودی است که خیلی کم احساس استقلال می کند. معمولا در بخش بزرگی از شبانه روز آدم در نوسانی از شوق، یأس، امید و ناامیدی قرار می گیرد و خیلی کم در وضعیت تعادل قرار دارند. بنابر این انسان موجودی است که به تعبیر عرفای ما در ذات خودش فقر وجودی دارد و به تعبیر متفکران مدرن، انسان ناخودبسنده است. بنابر این همیشه در معرض تهدید چیزی به نام عدم قطعیت است. یعنی از ادامه حیات خودش مطمئن نیست.
یکی از این عوامل، «فراخوانی لحظه ای مرگ و زندگی» است. هر لحظه که من و شما دست و صورتمان را می شوریم، به سراغ ماسک می رویم و دستکش می پوشیم و انتظار داریم هرکسی که با او برخورد می کنیم این کار را انجام دهد، یعنی هر لحظه به فکر مرگ هستیم. انسان موجودی است که اگر دو چیز در او از حد نرمال خارج شود دچار آسیب می شود. یکی فراموشی است. فراموشی تا حدی نعمت است اما اگر از حدی خارج شد خطرناک است. دیگری یادآوری است. انسان موجودی است که خیلی چیزها را یادآوری می کند و اگر بیش از حد یادآوری کند دچار بحران می شود.
مشکلی که کرونا ایجاد می کند «یادآوری لحظه به لحظه مسأله مرگ» است و خود این امر تا حد زیادی تنش زا است. یعنی انسان احساس می کند که در معرض تهدید است و حتی از دست و صورت خودش می ترسد؛ از هوایی که تنفس می کند می ترسد. این ترس از مرگ در انسان ها وجود دارد. کرونا چون هستی آدمی را تهدید می کند، رفتار و بینش آنها را هم تحت تأثیر قرار می دهد و آدمی در شرایط لحظه به لحظه فراخوانی مرگ است.
انسان هایی که مرگ را فراموش می کنند دچار مشکلاتی مثل غرور و خیانت می شوند. انسان هایی که هر لحظه مرگ را می بینند ممکن است از زندگی عادی و عواطف و علقه ها دست بردارند.
آورده دوم کرونا این است که معمای مرگ انسان امروز را با چهار پارادوکس بزرگ مواجه کرده است؛
اول اینکه چرا باید به دیگری تکیه کنم؟ می توانم روی پای خودم بایستم؟ در واقع توانایی و ناتوانی آدمی دچار تنش است و احساس می کند کنترلی بر زندگی خودش ندارد و اگر این وضعیت از حالت متعادل خارج شود انسان دچار وسواس خیلی زیاد در زندگی می شود و حتی ممکن است از ترس وسواس به زندگی خودش صدمه بزند.
دومین نوع پارادوکس رابطه من و دیگری است. یعنی انسان هایی که تا دیروز دلم برای آنها تنگ می شد، امروز برای من خطر هستند؛ نمی دانم او می تواند به من کمک کند یا تهدید است. دیگری طبیعت است. در واقع انسان نمی داند چه برخوردی با طبیعت داشته باشد. چهارم مسأله علم است. این همه دانش به چه دردی می خورد؟ یعنی این همه تلاش تاریخ سلامت در مقابل یک ویروس مستأصل می شود.
مهمتر از همه این است که آدمی با خدا چه جور مواجه شود. وقتی حوادث بزرگی رخ می دهد جامعه به دو دسته تقسیم می شود. علت این است که جامعه احساس می کند با یک شرّ مواجه است. یک گروه از انسان ها این شرّ را به خدا نسبت می دهند و بحث عدل الهی و شرور مطرح می شود. تنظیم کردن رابطه این مرگ فراگیر با عدل الهی کار آسانی نیست. گروهی خدا را مورد انتقاد قرار می دهند. نمونه آن را در طاعون قرن گذشته اروپا می بینیم. در حمله هواپیماها به برج های دوقلو آمریکا دیدیم که پرسش «خدا کجاست؟» مطرح شد. خدایی که ما همیشه پرستشش کرده ایم در بزنگاه ها ما را رها کرده است.
گروه دیگری هستند که بیشتر خودشان را مذمت می کنند. در واقع می گویند که این امر ناشی از گناه و خطای ما است. در واقع خودشان را سرزنش می کنند و یک نوع الهیات عجیب و غریب ناشی از ترس و تسلیم دارد رواج پیدا می کند. مثلا در اروپا بعد از گسترش طاعون شاهد افزایش دارایی های وقفی کلیسا هستیم که بعد از آن کلیسا قدرت گرفت. در جامعه ما همین طور بود. مثلا در طاعون اوایل دوران پهلوی اول ما شاهد افزایش وقف هستیم. در طاعون زمان ناصرالدین شاه هم شاهد افزایش وقف هستیم.
ادبیات دینی در این مسائل سه نوع مداخله دارد؛ یکی دستورالعمل هایی است که برای کنترل و مهار بیماری صادر می کند. مثلا کتب مرحوم سید نعمت الله جزایری در دوره صفوی نوشته و در طاعون زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بازنویسی شده است. آنجا توصیه های فنی دارد برای اینکه چگونه علمای دین و دولتمردان برای کاستن از عوارض طاعون همکاری کنند. یکی از این کارها صدور فتواها و توجیهات دینی برای قرنطینه جای طاعون گرفته بود.
قسمت دیگری که الهیات کمک میکرد بهره برداری برای بهینه سازی نظم آینده بود. یعنی روایات می گوید کسانی که چنین خطاهایی می کنند در معرض طاعون هستند. یعنی ترس و نگرانی ایجاد می کند که اگر شما کارهای اخلاقی خوبی نداشته باشید و فساد و مسائل دیگر را کنترل نکنید، این بلایا به وجود خواهد آمد. مثلا روایتی از پیامبر(ص) می گوید اگر مردم زشتی های اخلاقی را علنی انجام دهند حتما طاعون می آید. چنین چیزهایی در روایات زیاد است. اما توصیه هایی هم دارد که چگونه کمک کنند آرامش روانی به جامعه بیاید و توکل و دعا را افزایش می دهند.
در ادبیات شیعه و مسیحی بحث آخرالزمان هم در این متون طرح می شود. بعضی مواقع ما متونی داریم که می گوید این نوع بیماری ها نشانه آخرالزمان است و در ادبیات شیعی نشانه ظهور گرفته اند. یعنی این نوع بحث ها هم در جامعه گسترش پیدا می کند و جامعه باید مواظب باشد که در کمند این مهدویت های دروغین نیفتد که این مواقع بیشتر خودش را مطرح می کند.
راجع به قرنطینه روایات زیادی هست. روایتی می گوید اگر در محلی طاعون واقع شد مردم حق ندارند از آن محل به جای دیگر بروند. به همین دلیل در ادبیات دینی با این مسائل هم مواجه هستیم که اگر بیماری های واگیر شکل گرفتند، آیا باید فرار کرد؟ باید ماند؟ قرنطینه کرد؟ چه کار باید کرد؟ راجع به اینها تحولات جالبی را در تاریخ الهیات بیماری های فراگیر داریم.
درباره تأثیر طاعون یا کرونا بر الهیات هنوز ما داده های آماری کامل نداریم. مراکز مهمی دارند این گرایش سنجیها را انجام می دهند و زمان می برد که محققان ما به دسته بندی روشنی از قضیه برسند. اما به عنوان فرضیه به چند نکته اشاره می کنم. در واقع در حوزه دینداری تا الآن این نشانه ها دیده شده است. یکی اینکه رواج دینداری مناسکی و آیینی کم شده است. چون مناسک نیازمند اجتماع است و ترس از اجتماع، ترس از مناسک را آورده است. در عین حال انسان ها را جری هم کرده است. یعنی بعضی ها معتقدند به هر حال باید این مناسک را انجام داد.
با کرونا دینداری فردی رواج پیدا کرده است، در اروپا هم با این عنوان مقالاتی دارد منتشر می شود. در ایالات متحده هم دینداری فردی دارد رواج پیدا می کند. یک نوع دینداری انتقادی به نهادهای مذهبی است که شما چه کمکی می توانید انجام دهید. همچنین یک نوع کاهش خرافات دسته جمعی است. اما تفسیرها و خرافات فردی دارد رواج پیدا می کند که خطرناک است. چون خرافات جمعی را آدم در خیابان ها می بیند، در معرض داوری و انتقاد عقلا قرار می گیرد؛ ولی شما نمی دانید در دل دیگران چه می گذرد.
دلتنگی های فردی و نیاز به مراقبت های فردی پارادوکس ایجاد کرده است. آدم به لحاظ اعتقادی نمی داند که باید خودش را نجات دهد و یا دیگری را نجات دهد. در واقع ایثار مهم است یا خود ایمنی؟ همین طور دلتنگی از اجتماع در عین هراس از اجتماع دارد پیدا می شود. برای اینها الهیات نقطه مناقشه است. بالأخره انسان باید یک جایی برای خودش حجت پیدا کند. اگر الهیات نباشد بعید است که آدم با ایده های بشردوستانه بتواند این قدر ایثار کند.
کمکی که الهیات می کند این است که بتواند عدم قطعیت را توضیح دهد. ایمان را این طور تعریف می کنیم که عبارت از تجربه، تدبیر، محاسبه به اضافه ایکس است. یعنی آدمی تمامی تدابیر را انجام می دهد اما باز هم نمی تواند یقین پیدا کند که همه چیز درست است. در واقع ایمان همان قسمت ایکس است. آن درصد خالی را خدا پر می کند.
علی رغم همه تلاش ها برای درمان کرونا، مراقبت، بهداشت و همه احتیاط ها آدمی نمی داند که گرفتار خواهد شد یا نخواهد شد. آن لحظه، لحظه ایمان است. در واقع ایمان همه زندگی نیست اما نقطه کلیدی زندگی است. یعنی بدون آن شما نمی توانید تدابیر، تجربه و محاسبات عقلانی خودتان را نهایی تلقی کنید. بنابر این خودتان را به رودخانه ای می اندازید که کس دیگری هم مراقب شما است و او هم برای شما تصمیم هایی می گیرد.
الهیات می تواند به ما اطمینان بدهد که کرونا اتفاق تازه نیست و تاریخ نه با کرونا شروع شده و نه با کرونا پایان پیدا می کند. قبلا مسائل و مشکلات بزرگتر از این هم بوده اند و الهیات و بشر از آن جان سالم به در برده است. دوم صبر بر برحی تلفات است. چطور انسان به خودش بقبولاند که این هم بخشی از زندگی است؟ یعنی به رغم همه تلاش ها، مواجهه با مرگ بخشی از سرنوشت آدم است و آدم چاره ای جز مواجهه با مرگ ندارد.
سوم تلاش در حفظ تعادل است که نکند به خاطر کمک به خودم در کمک به دیگران کوتاهی کنم؛ یا در کمک به دیگران انقدر پیش بروم که خودم را دچار تهدید بی مهابا کنم. هر انسانی در لحظه مرز این دو را با خدای خودش معامله می کند و هیچ کس نمی تواند برای کسی توصیه کند. به همین دلیل در نهایت الهیات یک تصمیم فردی است. یعنی لحظه ای که تشخیص می دهید خودم را فدا یا محافظت کنم، لحظه مخصوص خود شما و خدا است و آنجا است که آدمی به آرامشی می رسد.
در این نوع بیماری ها یک نوع هوشیاری لازم است. چون همه جامعه یکسان نیستند و یک جور فکر نمی کنند. معمولا بعد از این نوع بیماری ها و اگر این نوع بیماری ها بیشتر ادامه پیدا کند، تجربه نشان داده که جوامع در معرض ناامنی اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هستند. شاید معلمان، اساتید، دولتمردان و رهبران مذهبی در این زمینه باید کمی مراقبت هایشان را بیشتر کنند.