نفوذ «معماران برجام» در دولت جو بایدن
به گزارش اقتصادنیوز؛ ویلیام جوزف برنز (بیل برنز)، دیپلمات کهنهکار آمریکایی و از جمله چهرههای کلیدی مذاکرات محرمانهای که منجر به توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) شد، توسط جو بایدن، رئیسجمهوری منتخب به عنوان گزینه ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) معرفی شد.
به این ترتیب بیل برنز، پس از جان کری و جیک سالیوان، به سومین چهره ارشد از گروهی که تحت عنوان «معماران برجام» شناخته میشوند تبدیل شد که به تیم امنیت ملی و سیاستخارجی رئیس جمهوری منتخب آمریکا اضافه میشود.
مطلب مرتبط؛
چهره کلیدی برجام، رئیس سیا (CIA) میشود
برنز در سال 2013 ، با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران، گشایش دیپلماتیک با تهران را احساس کرد. وی با با همکاری جیک سالیوان، که مشاور امنیت ملی بایدن خواهد بود، با مذاکرهکنندگان اصلی ایران دیدار کردند تا پارامترهای بنیادین یک توافق احتمالی را تعیین کنند.
این مأموریت موفقیت آمیز بود، و اگرچه دو سال دیگر طول کشید تا توافق نهایی حاصل شود، اما شاکله اصلی توافق برجام، همان چارچوب اولیهای بود که با معماری ویلیام برنز، جیک سالیوان، مجید روانچی و عباس عراقچی پیریزی شد؛ سپس جان کری و جواد ظریف به عنوان هدایتکنندگان تیمهای ایرانی و آمریکایی در مذاکرات طولانی و چندجانبه، آن را تکمیل کردند.
گاف جلیلی در مذاکرات محرمانه
برنز، در سال ۲۰۱۹ کتابی با عنوان «مذاکرات پشت پرده» منتشر کرد و در آن پشت پردههایی از تلاشهای اوباما برای مذاکره با ایران، نامه وی به مقام معظم رهبری، مذاکرات هستهای ایران و گفتوگوهای محرمانه را روایت کرده است.
بیل برنز در بخشهایی از کتابش روایتی از اولین مذاکرات محرمانه با ایران را شرح داد، و نوشته است:
«در حالى که به سعید جلیلى که در مقابلم نشسته بود نگاه مى کردم، بیانیه اى کوتاه و ساده را قرائت کردم. ابراز امیدوارى کردم که ایرانى ها پیام حضور ما در مذاکرات را دریافت کرده باشند. ضمن اشاره به اینکه آمریکا کاملاً از پیشنهادات گروه ۱+۵ حمایت مى کند، تأکید کردم از اهمیت مسئله هسته اى ایران به خوبى آگاه بوده و مصمم هستیم مانع دستیابى به بمب هسته اى شده و ایران را وادار کنیم به تعهدات بین المللى اش پایبند بماند. علاوه بر این تصریح کردم ایران فرصتى نادر پیشروى خود دارد و ما امیدواریم استفاده لازم را از این فرصت ببرد.
جلیلى به دقت سخنان مرا یادداشت مى کرد و در طول سخنانم لبخند به لب مى آورد. در طول جلسه او و همکارانش مدام زیرچشمى به من نگاه مى کردند؛ گویى حضور یک آمریکایى در میز مذاکره چندان برایشان خوشایند نبود. در ادامه جلیلى نطقى چهل و پنج دقیقه اى درباره تاریخ و فرهنگ ایران ایراد کرد که در جاىجایش بر نقش سازنده ایران در منطقه تأکید شده بود. وقتى جلیلى مى خواست از ارائه پاسخ هاى صریح طفره برود، سعى مى کرد افراد حاضر در مذاکره را گیج و مبهوت کند و این سخنرانى یکى از آن مواقع بود. در بخشى از سخنانش نیز گفت به صورت پارهوقت در دانشگاه تهران تدریس مى کند. آنجا بود که احساس کردم اصلاً به دانشجویانش حسادت نمى کنم.
جلیلى در پایان سخنانش برگه هایى از تفاهم شفاهى ایران در اختیار اعضای مذاکرهکننده گذاشت. عنوان نسخه انگلیسى این برگه ها غلط املایى داشت. آنها به جاى اینکه در بالاى برگه بنویسند Paper Non (به معناى تفاهم شفاهى) نوشته بودند paper None (معناى لغوىاش مى شود: هیچ کاغذى نیست). البته به زودى معلوم شد که همان عنوان اشتباه بیشتر برازنده آن کاغذ بوده است. سولانا و باقى ما نگاهى سریع به متن ارائهشده انداختیم. ناگهان نماینده فرانسه آهى کشید و غرغرکنان زمزمه کرد: «مزخرف است.» جلیلى ناگهان چهره اى بهتزده به خود گرفت و من هم نزدیک بود ژست قاطع خود را از دست بدهم. خوشبختانه دوربین ها از اتاق بیرون رفته بودند.
همان روز عصر در یادداشتى کوتاه خطاب به رایس نوشتم «مذاکره پنج ساعت و نیمه امروز با ایرانى ها آشکارا به من یادآورى کرد که احتمالاً در طول چند سال گذشته چیزى را از دست نداده ایم.»
برنز: براى عراقچى و روانچى احترام فوقالعادهاى قائلم
برنز در بخش دیگری از کتاب گفتوگوهای پشت پرده به توصیف مذاکرات اولیه با دیپلماتهای دولت جدید در سال ۹۲ پرداخته و نوشته است: «این بار ریاست هیأت ایرانى را نه سعید جلیلی، بلکه مجید تخت روانچى و عباس عراقچى، معاونان وزیر خارجه برعهده داشتند. آنها نیز مانند ظریف از دانشگاه هاى غرب فارغ التحصیل شده بودند. روانچى فارغ التحصیل دانشگاه کانزاس بود و عراقچى از دانشگاه کنت انگلیس فارغ التحصیل شده بود.
هر دوى آنها ایرانیانى بهشدت وطنپرست بودند. به آمریکایى ها به دیده شک و تردید مى نگریستند و در بیان مواضعشان سرسخت و لجوج بودند. بهزودى دریافتیم آنها در حل مشکل دیپلماتیک خلاق هستند. در طول ساعت ها مذاکره براى یافتن راه حلى عملى، طیف گسترده اى از هیجانات را تجربه کردیم. گاهى روى میز مى کوبیدیم یا از اتاق خارج مى شدیم و حتى گاهى درباره مخمصه اى که در آن گرفتار شده بودیم با هم شوخى مى کردیم.
اگرچه اعتماد عنصر گمشده روابط ایران و آمریکا بود، اما من احترام حرفهاى فوق العادهاى براى عراقچى و روانچى قائل بودم. البته معتقد بودم بیان علنى این احترام ممکن است موجب بالا بردن موضع آنها شود. عراقچى و روانچى دیپلماتهایى حرفهاى بودند نه ایدئولوگ (احتمالاً بر خلاف جلیلی که برنز در کتابش، وی را ایدئولوگ و جلسه مذاکره با وی را کسلکننده و بدون دستاورد توصیف کرده است). درعین حال هر دو آنها کاملاً به کشورشان متعهد بوده، به انقلابشان افتخار مى کردند و شدیداً مصمم بودند خود را در چارچوبهاى دیپلماتیک حفظ کنند.
اغلب درباره دشوارى هایى که در داخل ایران با آن مواجه هستند، بسیار محافظه کارانه حرف مى زدند. البته گاهى اوقات نیز مى گفتند که رهبرى عالى دارند که ممکن است بگوید: من که به شما گفته بودم. حالا ثابت شد که آمریکایى ها قابل اعتماد نیستند و اوباما هم به اندازه بوش به دنبال سیاست تغییر رژیم است.»