تله جنگ در کمین شکست برجام
به گزارش اقتصادنیوز؛ درحالیکه بنبست دیپلماتیک میان ایران و آمریکا، بسیاری را نسبت به گشایش جدی در راستای احیای برجام در آخرین ماههای دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، نااُمید کرده بود، اعلام موافقت طرفین برای تعامل غیرمستقیم در نشست روز سهشنبه در وین، جهت بررسی کارشناسانه اقدامات متقابل در راستای انطباق مجدد با تعهدات برجامی، بار دیگر بیم و امید مخالفان و حامیان این توافق را پیش از خود آن احیاء کرد.
این امیدواری بر مبنای این رویکرد خوشبینانه است که ایران و آمریکا بر حسب ضرورتهای کشورداری مسئولانه (Responsible Statecraft) به اراده سیاسی لازم برای عبور از موانع متنوع و متعدد احیای توافق هستهای دست یافتهاند، و ۲ طرف میتوانند با وجود اختلاف در ایدهها درباره مسیر بازگشت به تعهدات برجامی، به کمک تعامل غیرمستقیم در نشست وین (و احتمالاً نشستهای متعاقب آن) به یک نقشه راه کلی برسند و ذیل آن درباره مسائل فنی مربوط به اقدامات متقابل کار کنند. اما فقط رسیدن به تفاهم درباره همین نقشه راه، از طریق تعامل غیرمستقیم و در فضای بیاعتمادی -فارغ از ورود آن به فاز اجرایی و تکمیل و تأیید اقدامات عملی- دستکم در کوتاهمدت (و حتی تا انتخابات خردادماه)، با نگاه خوشبینانه هم فرآیندی دشوار است. اما اگر از نگاه ایران و آمریکا، ضرورت رسیدن به این هدف به میزانی باشد که به ریسکهای سیاسی مقابله با موانع داخلی و خارجی تن دهند، و همچنین میانجیگران (سایر طرفهای برجام) نقش کلیدی خود در کاهش بیاعتمادی را به خوبی ایفا کنند، تحقق آن ممکن و چه بسا محتمل است.
طراحی نقشه راه
مقامات ایران و آمریکا آمادگی کامل خود برای بازگشت کامل به تعهدات خود ذیل برجام را اعلام کردهاند و اکنون باید در نشست پیش رو یک نقشه راه طراحی کنند که از یکسو شامل سلسله اقدامات ایالات متحده (و احتمالاً سایر طرفها) جهت رفع همه تحریمهای جدید و یا مجدداً اعمال شده از زمان خروج دولت ترامپ از توافق باشد، و از یکسو اقدامات تهران ذیل فرآیند توقف و معکوسسازی گامهای توسعه هستهای به سطوح مندرج در مفاد برجام را در بر گیرد. اینها به علاوه زمانبندی، چگونگی، توالی و راستیآزمایی این اقدامات، همه مستلزم گفتوگوهای دقیق و کارشناسی است که در سناریوهای مختلف خود میتواند از چند روز تا چند هفته به طول بیانجامد.
اما به نظر میرسد هدف ایدهآل، تأیید متقابل بازگشت همه طرفها به انطباق کامل با مفاد پیمان هستهای تا پیش از انتخابات ریاستجمهوری در اواخر خردادماه ۱۴۰۰ است؛ این یعنی تعلیق حدود ۱۵۰۰ مورد تحریمهای دفتر کنترل داراییهای وزارت خزانهداری آمریکا علیه ایران، و نیز توقف توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته، غنیسازی اورانیوم با خلوص ۲۰ درصد، و سپس بازگرداندن خلوص غنیسازی، حجم ذخایر، توسعه سانتریفیوژها و دیگر نقضهای برجامی به محدودیتهای مورد توافق، در یک بازه زمانی حدوداً ۱۰ هفتهای.
جواد ظریف بارها اعلام کرده است که تمام اقدامات فرابرجامی ایران برگشتپذیرند و بازگشت مجدد ایران به انطباق کامل با مفاد برجام، زمان زیادی به طول نخواهد انجامید. راب مالی، نماینده ویژه بایدن در امور ایران هم چنانچه در ویدئوی زیر میبینید در گفتوگو با شبکه خبری PBS تأیید میکند که در صورت بازگشت کامل به برجام، آمریکا باید تمامی تحریمهایی که به دنبال خروج دولت ترامپ از توافق، مجدداً، به تازگی و یا با تغییر برچسب علیه ایران اعمال شده است را رفع کند. اما عملی شدن این اقدامات موانع و پیچیدگیهایی دارد که ناگزیر زمانبر هستند.
رخنمایی اراده سیاسی
با این حال، مجموعاً در شرایط موجود، تحقق چنین هدفی، آن هم در این بازه زمانی، بسیار دشوار، اما در صورت وجود اراده سیاسی لازم، با اندکی خوشبینی، کاملاً دستیافتنی است. در روابط بینالملل، بازیگران دخیل در یک بحران جهانی یا مناقشه منطقهای، چنانچه از تداوم بحران سود نبرند و تأمین منافع خود را بیشتر در حل و فصل مسئله ببینند، حتی در صورت اقدام عملی اغلب به سختی به موفقیت واقعی دست مییابند، مگر آنکه همه یا اغلب بازیگران مؤثر، تمایل و رغبت خود برای فروکش بحران را به اراده سیاسی برای اقدام عملی تبدیل کنند. و اراده سیاسی نیز اغلب متأثر از مفهوم ضرورت شکل میگیرد.
بازیگران دولتی در میدان روابط بینالملل، حَسَبِ طبیعت آنارشیک این عرصه، هریک به نوبه خود، منافع ملیشان را دنبال میکنند و این رویکرد ناگزیر در بسیاری از موارد در تعارض با رویکرد یک یا همه دیگر بازیگران قرار میگیرد. شکلگیری یک همگرایی عمده یا اراده سیاسی نسبتاً فراگیر میان بازیگران مختلف (و حتی متحد)، ذاتاً یک رویداد نادر است که اغلب زمانی که حل یک بحران تبدیل به یک ضرورت میشود، تحقق مییابد.
آنچه بنظر میرسد در پس مواضع رسمی مقامات جریان دارد، میزان قابل قبولی اراده سیاسی است که بنابر ضرورت ایجاب شده، اما بنابر تاریخچه ۴دهه روابط غالباً غیردوستانه، به شدت در سایه بیاعتمادی طرفین و در کمین مخالفان پرنفوذ توافق قرار گرفته است. اراده سیاسی موتور محرکه فرآیند احیای برجام است و عبور از سایر دشواریهای فنی و غیرفنی تا حد زیادی وابسته به جدیت و استمرار عزم طرفین است.
به بیان دیگر در این مرحله هرآنچه در وین رخ دهد، تنها در شرایطی میتواند گامی مهم و مثبت تلقی شود که با رفع سوءظنها و سوءتفاهمها، و دفع موانع و مداخلات غیرسازنده، به این اراده سیاسی استحکام و تداوم بخشد. در غیراینصورت بازگشت به برجام در آخرین هفتههای ریاستجمهوری حسن روحانی، و چه بسا ماهها پس از استقرار دولت جدید، امری تقریباً ناممکن است.
به گفته کارشناسان، در صورت تحقق اهداف قابل دستیابی نشست وین، نه تنها بنبست دیپلماتیک حاکم را خواهد شکست، بلکه یک گام جدی و اولین شانس واقعی برای احیای برجام در فرصت کوتاه باقیمانده تا انتخابات ریاستجمهوری ایران محسوب میشود. اما پس از هفتهها موضعگیریهای عملاً بیفایده طرفین، ایستایی فضای تعامل و کُندی تحرکات دیپلماتیک، دلیل این تغییر رویکرد ظاهراً امیدوارکننده چیست؟
غلبه ضرورت احیای برجام بر موانع؟
مقاله اخیر جو سیرنسیونه (Joeseph Cirincione) عضو اندیشکده کوئنسی و شورای روابط خارجی آمریکا در تارنمای Responsible Statecraft برای درک چرایی این تحرک دیپلماتیک راهگشا خواهد بود. وی با ارائه تبیین مستدل از شرایط کلی پرونده هستهای ایران، شامل فشارهای جناحی، محدودیتها، فرصتها و ریسکها- وضعیت موجود را بازنمایی کرده و بر این باور است که در صورت شکست فرآیند احیای برجام، آنچه انتظار جو بایدن را میکشد، احتمالاً یک جنگ ویرانگر و یا دست کم تشدید تنشها و بحرانهای منطقهای است؛ آنچه کاخ سفید به هیچ وجه نمیخواهد.
سیرنسیونه، عضو دانشکده خدمات خارجی دانشگاه جرج تاون است و سابقه سالها خدمت به عنوان کارمند رده بالای کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان، و نیز فعالیت گسترده در رسانهها و اندیشکدهها به عنوان کارشناس حوزه امنیت هستهای را در کارنامه خود ثبت کرده است. وی که در سالهای اخیر تمرکز ویژهای روی پرونده هستهای ایران داشته، در یادداشت خود آورده است:
بایدن میخواهد هری ترومن شود، اما ممکن است سرانجامی چون لیندن جانسون داشته باشد.
رئیس جمهور جو بایدن و بسیاری از دستیاران ارشد وی پرونده ایران را به مثابه یک حواس پرتی از دستورکار خود تلقی میکنند. آنها اشتباه نمیکنند؛ شش دلیل محکم وجود دارد که بایدن را مجاب میکند در روند دیپلماتیک با ایران کُند پیش برود. و البته یک استدلال بسیار خوب که چرا او نمیتواند چنین کند.
۱. نیاز مبرم بایدن به رأی سناتورها برای اولویتهای داخلی
اول، دولت بایدن برای حل مسائل داخلی اصلی، نیازمند تصویب لایحهها در کنگرهای است که به ویژه در سنا به لحاظ حزبی دو شقه شده است. برای پایان دادن به پاندمی، بازسازی اقتصاد، ارتقا عدالت نژادی و جنسیتی، حفاظت از حقوق رأیدهندگان و سروسامان دادن به بحران تغییرات اقلیمی، تیم بایدن به تکتک آرای اعضای حزب دموکرات و هر حمایتی که بتواند از جبهه جمهوریخواهان جلب کند، احتیاج دارد تا در پیشبرد دستورکارهای اصلی دچار انسداد نشود.
نحوه مدیریت و عملکرد او بر اساس بحرانهای داخلی بهمپیوستهای که به ارث برده است، مورد قضاوت قرار خواهد گرفت، نه عملکردش در روابط خارجی.
آرون دیوید میلر که بیش از دو دهه در وزارت خارجه دولتهای مختلف دموکرات و جمهوریخواه، اغلب به عنوان تحلیلگر و مذاکرهکننده حوزه خاورمیانه فعالیت کرده است، در سمینار موسسه کوئنسی در ۲۵ مارس گفت: "سیاست خارجی قرار است محل ریسکگریزی باشد، نه عرصه آمادگی ریسک."
۲. عدم استقرار کامل دولت بایدن
دوم، بایدن هنوز در تلاش است تا دولت خود را جمع کند. در وزارت امور خارجه، وزیر امور خارجه آنتونی بلینکن تنها در خانه است و از معاونین و دستیاران وزیر فقط یکی تایید شده است. همه باید از طریق کمیته امور خارجه به ریاست سناتور دموکرات نیوجرسی، رابرت منندز که در سال 2015 با توافق اولیه با ایران مخالف بود و اخیراً به همراه سناتورهای تندرو جمهوریخواه نامهای مخالفت با هرگونه بازگشت به توافق اصلی منتشر کرده است.
باربارا اسلاوین، از شورای آتلانتیک، میگوید که دلیل اصلی اینکه بایدن اولین قدم مانند لغو تحریمهای تجارت بشردوستانه با ایران را برنداشت، "ترس از منندز و نیاز به تأیید گزینههای پیشنهادی از طریق سنا است."
۳. شخصیتپردازی دولت پرزیدنت بایدن
سوم، تیم بایدن هنوز در حال ساختن شخصیت دولت جدید است. آنها تصویر مقتدر ترومنگونه (هری ترومن رئیسجمهور سیوسوم) را در حوزه امنیت ملی و تصویر مترقی روزولتگونه (فرانکلین روزولت رئیسجمهور سیودوم) را در مسائل داخلی را میپسندند.
آنها مطمئنا از خواندن یادداشت جورج ویل، ستوننویس واشنگتنپست در 24 مارس که با تحسین بایدن، وی را با رونالد ریگان، فرانکلین روزولت و بله، هری ترومن مقایسه کرده بود، لذت برده اند. "امتیاز" دادن به ایران این شخصیتپردازی و چنین تصویری را خراب میکند.
۴. استراتژی محافظهکارانه استبلیشمنت
بایدن و تیم میانهروی او در حال اجرای استراتژی مورد علاقه دموکراتهای استبلیشمنت (هسته مرکزی سیاستگذاری حزب دموکرات شامل سیاستمداران اغلب میانهرو یا متمایل به محافظهکار) هستند که می ترسند حزب دچار موضع بیش از حد مترقی در سیاست خارجی شود. رویکرد جورج مک گاورن، والتر ماندیل و مایک دوکاکیس (۳ سیاستمدار دموکرات محافظهکار) را به یاد آورید. تیم بایدن می خواهد مثل آنها از جناح راست حزب دموکرات محافظت کنند و با ثابت نگه داشتن بودجههای نظامی و لفاظیهای سختگیرانه در میانه میدان بازی کنند. از نظر آنها، این امر به پیروزی در انتخاباتها کمک می کند و فضای سیاسی را برای اصلاحات عمده در داخل کشور باز می کند.
۵. در مسیر فرار از باتلاق خاورمیانه
بایدن در حال تلاش برای خروج از افغانستان و عراق و کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه است. یک توافق دیپلماتیک با ایران میتواند این روند را پیچیدهتر کند، چراکه خروج نظامی از منطقه به موازات توافق با ایران، این تصور عمومی را ایجاد میکند که ایالات متحده در حال عقبنشینی است، نه اینکه یک قدرت بزرگ در حال بازآرایی و تنظیم اولویتهای جهانی خود است. به طور فزایندهای ، همانطور که وزیر امور خارجه تونی بلینکن در سخنرانی خود در 24 مارس در ناتو گفت، دولت بایدن، روسیه، چین، کرهشمالی و ایران را به عنوان اصلیترین تهدیدات نظامی جهانی و به بیان دیگر مربع شرارت (اشاره به اصطلاح محور شرارت که جرج بوش پسر به کار برد) دستهبندی میکند.
۶. ایده پرطرفدار امتیازگیری از اهرم فشار
سرانجام، اکثر تیم بایدن این ایده را حفظ کردهاند که حفظ تحریمهای اعمال شده توسط دونالد ترامپ علیه ایران و به تأخیر انداختن مذاکرات جدید، به آنها "اهرم فشار" میدهد. و این احتمالاً کمک میکند تا خواستههای ایران رد شود و شاید وقتی که سرانجام به میز مذاکره برمیگردیم میتوانیم امتیازاتی بدست آوریم. آنها همچنین فکر میکنند زمان با آنها است. آنها استدلال می کنند که ایران تحت فشار است و نهایتاً چارهای جز بازگشت به معامله ندارد.
اِما اشفورد از شورای آتلانتیک میگوید: "آنها ممکن است فکر کنند که با کنار گذاشتن برجام میتوانند به معامله بزرگتر و بهتری با دولت آتی ایران دست یابند"؛ حتی اگر به معنای مذاکره با دولت بعدی باشد که انتظار میرود رویکرد تندروانهتری داشته باشد.
به طور خلاصه، تمام موارد فوق دولت بایدن را به دیپلماسی کُند و آهسته ترغیب میکند.
اما مشکل اصلی این است که آنها نمی توانند صبر کنند. ایران درگیر بحران سیاست خارجی است که [در صورت شکست برجام] به احتمال زیاد به انفجار جنگ منتهی میشود. اگر پنجره دیپلماتیک بسته شود و جنگ فوران کند، تمام برنامه داخلی بایدن، ریاست جمهوری او و دولت دموکراتها را با هم غرق خواهد کرد.
به جای نگاه به ترومن یا روزولت، ریاستجمهوری بایدن اشتراکات بیشتری با لیندن بینس جانسون (LBJ) دارد. لیندن جانسون وقتی مقام خود را تحویل گرفت، قدر فرصت را ندانست، به سرعت پیشرفتهای نفسگیر در مراقبتهای بهداشتی ، کاهش فقر و حقوق شهروندی را اجرا کرد. وی با شکست دادن مخالفان جمهوریخواه خود در انتخابات ریاست جمهوری و کنگره، به یک رئیس جمهور محبوب تبدیل شد.
اما همه اینها توسط یک جنگ غیرضروری خارجی خنثی شد. جانسون نمیخواست بجنگد، اما ترسید که ضعیف به نظر برسد و این برنامه سیاسی داخلی او را تضعیف کند.
۵۶ سال پیش، در آوریل 1965، جانسون لوایح گسترده مراقبتهای بهداشتی (Medicare and Medicaid) را تصویب کرد و لایحه گسترده آموزشی و قانون برجسته حقوق رأی را نیز تهیه کرد. اما جانسون با افزایش نیروها در ویتنام و اقدام به جنگی که خود راهی برای پیروزی نمیدید ، اشتباه مهلکی مرتکب شد.
پروفسور جولیان زلیزر، استاد دانشگاه پرینستون، در سیانان مینویسد: ترس جانسون از سرزنش شدن توسط جناح راست او را به تدریج عمیقتر و عمیقتر به قعر یک جنگ فاجعهبار کشاند.
همچنین دانیل لاریسون در Responsible Statecraft نوشت: از آن زمان ترس از متهم شدن به "ضعف"، تصمیمگیری دولتهای دموکرات و بحث سیاست خارجی بین دموکراتها را تغییر داده است.
چرا احیای سریع برجام، یک ضرورت حیاتی است؟
بایدن نمیخواهد جنگ کند، اما عدم ابتکار عمل بایدن در مورد ایران یک خلأ ایجاد میکند که منجر به درگیری میشود. ولی نصر مدیر دانشکده مطالعات پیشرفته بین المللی دانشگاه جانز هاپکینز هشدار میدهد: هرچه این خلأ بیشتر وجود داشته باشد، نیروهای قویتری در مخالفت با مصالحه بین ایران و ایالات متحده رشد میکنند و ایرانیها بیشتر به این نتیجه میرسند که ایالات متحده حاضر به رفع تحریمها نیست. هر هفتهای که میگذرد، به دست آوردن توافق، نه آسانتر، بلکه دشوارتر میشود.
بدون توافقی که برنامه هستهای ایران را محدود کند، مانند سال 2013، ۲ گزینه پیش روی آمریکا، یکی تماشای توسعه هستهای ایران تا آستانه رسیدن به توانایی ساخت تسلیحات هستهای، و دیگری اقدام به جنگ برای جلوگیری از آن خواهد بود. جنگ با ایران یک رویداد عظیم خواهد بود که جنگهای عراق و افغانستان را کوتاه و محدود جلوه میدهد، منجر به بیثباتی جهانی میشود و احتمالاً دولت بایدن-هریس را به سقوط میکشاند.
جنگ لزوماً با انتخاب شروع نمی شود. نیم جرقهای می تواند آتش را شعلهور کند. قایقهای گشتزنی ایران هنوز هم برای ناوشکنهای آمریکایی در خلیج فارس مزاحمت ایجاد میکنند. گروههای متحد ایران در منطقه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه را با موشکپرانی تهدید میکنند. برخی مانند بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی خواهان درگیری بین ایالات متحده و ایران هستند. به نظر میرسد اسرائیل کارزار چندین ساله خود برای حمله به مواضع ایران در سوریه، خرابکاری در تأسیسات هستهای ایران و ترور دانشمندان ایرانی، حمله به نفتکشهای ایرانی را تشدید کرده است. ایران نیز اقدام به تلافی جویی کرده است. چه مدت طول می کشد تا یکی از این حملات منجر به خسارت عمده و به تبع آن یک تنش گسترده شود؟
جرارد آراود، سفیر سابق فرانسه در ایالات متحده می گوید: "بهترین راه پیش رو این بود که بلافاصله با یک دستور اجرایی به پیمان هستهای برگردیم و آنها این کار را انجام ندادند. توصیه اروپاییها به آمریکاییها این بود که این کار را فوراً و سریعاً انجام دهید، زیرا تمام سیگنالهایی که از طرف ایرانی داشتند این بود که به محض بازگشت آمریکاییها، ما فوراً باز خواهیم گشت."
بایدن این شانس را نابود کرد. اقدام واقعی برای جلوگیری از خطر، پیوستن مجدد به توافق در ژانویه بود که اگر صورت گرفته بود، اکنون پرونده ایران یک معضل نبود، ایران به انطباق کامل با مفاد توافق برگشته بود، ذخایر اضافی اورانیوم تخلیه و سانتریفیوژهای اضافی غیرفعال شده بود و بازرسیهای کامل و دقیق دوباره از سر گرفته میشد.
حتی ممکن است اکنون مذاکرات در مورد توافقنامه "طولانیتر و قویتر" آغاز شده بود. دیپلماتها در حال بررسی چگونگی مذاکره درباره محدودیتهای منطقهای در مورد موشکها و شبهنظامیان بودند. و یا دکتر کالین کال، گزینه بایدن برای معاون سیاسی وزارت دفاع، به دلیل حمایت از سیاست دولت اوباما-بایدن درباره ایران توسط 13 عضو جمهوریخواه کمیته خدمات مسلح سنا رد نمیشد (امری که تأیید نهایی وی را در سنا پیچیده میکند). حتی ممکن است ایران در حال کمک به سهولت خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان میبود، همانطور که 20 سال پیش در افغانستان به نیروهای آمریکایی کمک کردند.
باراک اوباما فواید و خطرات این موضوع را درک کرد. وی در آخرین کتاب خود نوشت: "بعضی اوقات در دولت من، سناریوهایی که میتوانست در نتیجه درگیری با ایران رقم بخورد، ارائه میشد. من این گفتگوها را رها کردم زیرا بر این باور بودم که، جنگ در شرایطی ضروری میشود، که تقریباً همه تلاش های دیگر برای دستیابی به هدف، به بنبست رسیده باشد."
جو بایدن می تواند یک رئیس جمهور عالی باشد. مگر اینکه از حملات جناح راست بترسد و اشتباهات لیندن جانسون را تکرار کند و در جنگی قرار بگیرد که ما نمیتوانیم پیروز شویم و هرگز نیازی به آن نداریم.