ایران را با شوروی اشتباه نگیرید
به گزارش اقتصادنیوز، به نقل از خبرآنلاین، مذاکرات وین به مراحل حساس خود نزدیک شده است، اگرچه انتظار می رفت دور پنجم آن دور نهایی باشد، اما دور ششم نیز به زودی آغاز شده و گفتگوها برای مسائل حل نشده باقی مانده است. به باور کارشناسان عمده مسائل بانکی و پولی در این روند حل مورد توافق قرار گرفته اما مسأله ای چون نحوه بازگشت طرفین به توافق و مساله راستی آزمایی از مسائل مهم برای طرفین است. در تازه ترین اقدام آمریکا به طور گزینشی تعدادی از مقام های اسبق دولت ایران را از لیست تحریم ها حذف کرده اما در عوض اشخاصی را به دلیل تامین مالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مورد تحریم قرار داده است. همزمان رابرت مالی نماینده آمریکا در امور ایران نیز به جای تلاش برای لغو تحریم های ایران نسبت به موضوعات داخلی ایران موضع گیری کرده است که با واکنش عراقچی رییس هیات مذاکره کننده ایران مواجه شد. وی در تویییتی خطاب به مالی با عنوان اینکه با رفتن ترامپ تحریم ها و جنایات آمریکا باقی مانده است توصیه کرد که نیاز به اشک تمساح نیست. در دیگر تحولات تندروها در کنگره آمریکا از روند پیشرفت های مذاکرات به شدت ناراحت هستند در همین حال تد کروز سناتور جمهوری خواه آمریکایی گفت که دولت بایدن هم مانند دولت اوباما با رویکردی که نسبت به توافق هسته ای اتخاذ کرده، اختیار قانونی کنگره را در امر تایید توافق هایی مانند برجام تضعیف کرده است. کروز با تاکید بر اینکه دولت جو بایدن میداند که عجله نامعقولش برای بی اثر کردن تحریم ها علیه ایران، غیر قابل توجیه است، گفت: به جای شفاف بودن و همکاری با کنگره، دولت آمریکا تصمیم گرفته است کنگره را از این موضوع کنار بگذارد. این موضوع سبب شده تا تعدادی از سناتورهای جمهوری خواه آمریکا طرحی را ارئه دهند که هرگونه توافق با ایران در موضوع هستهای منوط به تائید مجلس سنا شود.
اما مساله مهم اصلی اینجاست که تکرار مسیر اشتباه و پرهزینه سابق که در دولت ترامپ پیگیری می شد خاصیتی برای آمریکا نداشت و درس عبرتی هم برای کشورهایی شد که در منطقه نیز با این سیاست همراهی می کردند. این موضوع مهم سبب شده تا مذاکرات وین نیز به سمت و سوی خوبی حرکت کند و حاصل نتایج مهمی باشد. از این جهت که عمده مشکلات مربوط حل و فصل شده که خود می تواند مسیر را برای موضوعات دیگر از جمله جزییات مفاد، نحوه بازگشت و چگونگی آن هموار کند.
آنچه که علاوه بر مقام های آمریکایی مقام های روسی و چینی نیز بدان اشاره کرده اند ملاحظات سیاسی است که در هر دو کشور وجود دارد. چنین مسائلی بر مذاکرات وین در دور ششم سایه انداخته است و در همین راستا وندی شرمن می گوید انتخابات ریاست جمهوری ایران شرایط را پیچیدهتر میکند. از همین روز به نظر می رسد که توافق نهایی به بعد از مذاکرات وین موکول شود. با توجه به سنگ اندازی تندروها در آمریکا آنچه که بیش از پیش اهمیت می یابد عدم فرسایشی شدن مذاکرات است که طرفین را در این صورت متضرر خواهد کرد. آن هم درست در زمانی که انتخابات میان دوره ای کنگره نیز نزدیک بوده و بایدن نیز در تلاش است تا این مسیر با موفقیت طی شود. باید دید آیا این توافق در مسیری درست قرار خواهد گرفت که در صورت قدرت گرفتن جمهوری خواهان و مخالفان برجام با تهدید مجدد مواجه نشود؟ در این بین کارشناسان معتقدند که اگر ایران و آمریکا به طور مستقیم وارد گفتگوها شوند توافق مذکور می تواند از استحکام بیشتری برخوردار باشد. شاید گفتگوهای بدون واسطه می توانست به روند مذاکرات سرعت بیشتری ببخشد و طرح مساله سهیم شدن آمریکا در اقتصاد آمریکا حداقل به میزان اندکی رضایت تندروها در آمریکا را اندکی جلب کند. طیفی که معتقدند از این توافق چیزی عاید آمریکا نشد.
علی رغم رویکرد دولت بایدن برای احیای دیپلماسی با ایران، یکی دیگر از مسائلی که بر گفتگوها سایه انداخته بحث حضور منطقه ای ایران است که با گفتگوهای تهران و ریاض چشم انداز مثبتی به خود گرفته است اما همچنان زیاده خواهی آمریکا نسبت به این موضوع وجود دارد و دولت بایدن معتقد است که توافق هسته ای باید پلی برای گفتگوهای آتی درباره مسائل منطقه ای و موشکی باشد. " مارک اِن کانتز استاد دولت و سیاست در دانشگاه جورج میسون در مقاله ای برای نشنال اینترست، با عنوان «گفتگوهای تسلیحاتی شوروی و آمریکا چه چیزهایی را درباره توافق هسته ای ایران اشکار می سازد؟» با مقایسه وضعیت فعلی با دهه ۷۰ میلادی و روابط آمریکا و شوروی تلاش های آمریکا برای تغییر رفتار ایران در منطقه را بی نتیجه توصیف کرده و ضمن هشدار درباره پیامدهای آن متذکر می شود که اقتضائات و شرایط کنونی ایران قابل مقایسه با دهه ۷۰ میلادی و شوروی نیست و ایران در صورت عدم لغو تحریم ها نیز سیاست های منطقه ای خود را تغییر نخواهد داد. در مشروح این مقاله آمده است:
وضعیت ایالات متحده و متحدانش با برجام به مراتب بهتر از آن است - بویژه اینکه احیای برجام مانع از اقدام ایالات متحده و متحدانش برای مقابله با سیاست های منطقه ای ایران که به نظر آنها تهدیدآمیز است نمی شود.
بایدن می خواهد به توافق هسته ای ایران بپیوندد و آن را احیا کند. توافقی معروف به برنامه جامع اقدام مشترک، که دولت اوباما و پنج دولت دیگر (انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین) در سال ۲۰۱۵ با آن موافقت کردند، اما دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ ایالات متحده را از آن خارج کرد. پس از اینکه دولت ترامپ این اقدام را انجام داد، ایران به تدریج انطباق با مفاد برجام را متوقف کرد، اما تهران اعلام کرده که مایل است دوباره توافقنامه را احیا کند - اگر ایالات متحده تحریم های اقتصادی را که دولت ترامپ پس از خروج از کشور اعمال کرده است، پایان دهد. اما دولت بایدن مایل نیست همه آنها را لغو کند ، زیرا بسیاری از این تحریم های ایالات متحده از دوران ترامپ و قبل از آن کمتر از سیاست های منطقه ای آن مربوط به نگرانی واشنگتن در مورد سیاست هسته ای ایران است.
این موارد شامل درگیری ایران در سوریه، لبنان، عراق و یمن و همچنین خصومت تهران با برخی از نزدیکترین متحدان آمریکا در خاورمیانه است: اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین. علیرغم آغاز مذاکرات سعودی و ایرانی با هدف تسهیل روابط، عدم تمایل ایران به تغییر سیاست های منطقه ای ]تهاجمی! ]، تلاش های دولت بایدن برای احیای برجام را پیچیده کرده است. در واقع، منتقدان تلاش بایدن برای احیای برجام را در راستای سیاست های منطقه ای ایران تلقی می کنند، آن هم از آنجایی که ایران حاضر به پذیرش اصلاحات در برجام برای گنجاندن موضوعات منطقه ای نیست و به همین دلیل منتقدان با پیوستن آمریکا به برجام مخالفت می کنند.
دولت بایدن در این شرایط چگونه باید پیش برود؟ آیا راهی وجود دارد که واشنگتن در ازای موافقت با احیای برجام، تهران را وادار به تغییر رفتار خود در خاورمیانه کند؟ یا تا زمانی که ایران سیاست های منطقه ای را که ایالات متحده و متحدان خاورمیانه ای، آن را قابل اعتراض می دانند، ایالات متحده نباید به برجام بپیوندد و سخت تحریم های خود را علیه تهران حفظ کند؟ یا حتی اگر رفتارهای ایران - به ویژه حمایت از بشار اسد در سوریه، حزب الله در لبنان، شبه نظامیان شیعه عراق و حوثی ها در یمن - ادامه یابد، آیا ایالات متحده باید با پیوستن به برجام موافقت کند؟
به طور کلی ، دولت بایدن ، کنگره و تحلیل گران سیاست های آمریکایی فکر می کنند که در مورد این سوالات باید در مورد وضعیت مشابهی که در دهه 1970 هنگامی که ایالات متحده معاهدات محدود کردن سلاح های استراتژیک (SALT) را با اتحاد جماهیر شوروی دنبال می کرد مطلع شد زمانی که مسکو و متحدانش در جهان سوم مداخله نظامی می کردند. آنچه در این وضعیت قبلی اتفاق افتاد و در آن اختلافات بر سر سیاست منطقه ای تحت تأثیر کنترل تسلیحات هسته ای قرار گرفت، می تواند برای تعیین انتظارات منطقی از چگونگی سیاست های آمریکایی که در آن زمان موثر نبودند، اکنون مفید واقع شود.
همانطور که ایالات متحده تلاش کرده است مداخلات تحت رهبری آمریکا در خاورمیانه را هم قبل و هم پس از امضای برجام، خاتمه دهد، ایالات متحده کنترل استراتژیک تسلیحات را با اتحاد جماهیر شوروی از اواخر دهه ۱۹۶۰ دنبال کرد، هنگامی که واشنگتن برای اولین بار تلاش کرد تا خود را از ایندوچاینا (ویتنام، لائوس و کامبوج سه کشور در آسیا شرقی هستند که در گذشته عضو یک پیمان نامه بودند و به نام ایندوچاینا یا هندوچین شناخته می شدند) خارج کند.
معاهده "سالت" در ماه می ۱۹۷۲ به امضا رسید ـ کمتر از یکسال از خروج آمریکا از ایندوچاینا در ماه مارچ و در سال ۱۹۷۳ـ چیزی که حمایت شوروی از ویتنام شمالی به آن کمک کرد. دخالت اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش در درگیری های مختلف منطقه ای، باعث ایجاد تردید در ایالات متحده شد. آن هم بر این مبنا که می توان به مسکو اعتماد کرد؟ نه تنها از طریق درگیری های منطقه ای در جهان سوم، بلکه از طریق تعهدش به کنترل تسلیحات هسته ای.
هنوز پیشرفت در کنترل تسلیحات هسته ای ادامه دارد. علیرغم دخالت شوروی در جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل، مداخله کوبایی ۱۹۷۵ مورد حمایت شوروی در آنگولا، مداخله ۱۹۷۷-۷۸ شوروی-کوبا در شاخ آفریقا و همچنین مداخله ویتنامی ها در کامبوج با حمایت شوروی در سال ۱۹۷۸
روسای جمهور جیمی کارتر و لئونید برژنف در ژوئن ۱۹۷۹ پیمان سالت ۲ را امضا کردند. اما هنگامی که شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد و کارتر در ژانویه ۱۹۸۰ پیمان سالت 2 را از سنا پس گرفت، پیشرفت در زمینه کنترل تسلیحاتی شوروی-آمریکایی کاملاً خراب شد.
ریموند گارتف، تحلیلگر برجسته سیاسی، که سالهای بسیاری در سازمان اطلاعات آمریکا بهطور مستقیم تجربه کسب کرده است. در کتاب رویارویی و تنش زدایی خود شرح مفصلی از این وقایع داشت. وی معتقد است که رهبران آمریکا و شوروی درک بسیار متفاوتی از آنچه که منجر به روند تنش زدایی می شود، داشتند.
ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر، همانطور که گارتف اظهار داشت، بیش از حد فروختند؛ موضوعی که باعث انتظاراتی در آمریکا شد، آن هم اینکه فقط کنترل استراتژیک تسلیحات همه چیز را شامل نمی شود، بلکه به طور کلی یک رابطه و همکاری بیشتر، از جمله در جهان سوم می تواند باشد.
بنابراین، هنگامی که شوروی و متحدان آنها در جهان سوم دخالت نظامی می کردند، این نه تنها درک آمریکایی ها از آنچه تنش زدایی را به همراه داشت، نقض می کرد، بلکه همچنین باعث افزایش ناآرامی در مورد اینکه آیا به شوروی می توان اعتماد کرد می شد. به ویژه در خصوص توافق نامه های کنترل استراتژیک تسلیحات.
عقب نشینی کارتر از معاهده سالت 2 از سنا (که بدون شک تصویب آن شکست می خورد) از نظر بسیاری در ایالات متحده واکنش مناسبی بود نه فقط به حمله شوروی به افغانستان، بلکه تمام مداخلات انجام شده توسط شوروی و متحدان آنها در طول دهه ۱۹۷۰.
در مقابل، سیاستمداران در شوروی (همانطور که گارتف نیز توصیف کرد) درک بسیار متفاوت و بسیار باریک تری از تنش زدایی داشتند. از نظر مسکو، روابط کلی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا رقابتی بود، اما دو طرف می توانستند در برخی زمینه ها همکاری کنند که این کار به طور مشترک به نفع آنها بود. جلوگیری از جنگ هسته ای از طریق کنترل تسلیحاتی استراتژیک دقیقاً از همین منافع مشترک بود.
اگرچه رقابت در مناطقی که منافع آنها متفاوت است ادامه خواهد یافت اما در واقع، با عقب نشینی ایالات متحده از ایندوچاینا و عدم تمایل بعدی برای درگیر شدن نظامی در سایر نقاط جهان سوم همراه با افزایش نیروهای "مترقی" در بسیاری از کشورهای آنجا، واشنگتن به سختی می تواند انتظار داشته باشد که مسکو از مزیت ها و برتری های خود در این مناطق استفاده نکند؛ مناطقی که ایالات متحده از آنها خارج می شود و یا تمایلی به درگیری در آنجا ندارد.
مسکو خروج پیمان سالت 2 از سنا توسط کارتر را غیرمنطقی دانست زیرا پیشرفت در کنترل تسلیحات استراتژیک به رغم دخالت شوروی در افغانستان به نفع آمریکا و شوروی بود. اما هنگامی که روند کنترل تسلیحاتی استراتژیک شوروی-آمریکایی خراب شد، واکنش فوری مسکو این نبود که به مداخلات در کشورهای جهان سوم خاتمه دهد بلکه آن را ادامه داد که موجب نگرانی آمریکا نیز شد.
به همین ترتیب، دولت های مختلف در واشنگتن، از یک سو، و تهران، از سوی دیگر، انتظارات متفاوتی در مورد آنچه که برجام منجر شده است داشته اند. به ویژه رئیس جمهور باراک اوباما ابراز امیدواری کرد که پیشرفت در توافق هسته ای ایران منجر به ایجاد روابط بهتر ایران و آمریکا شود که شامل تجارت، سرمایه گذاری و تبادلات فرهنگی و علمی باشد. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، ایالات متحده را از برجام خارج کرد، نه فقط به این دلیل که نمی توانست باور کند ایران به شرایط آن پایبند است، بلکه به این دلیل که "توافق بهتری" می خواست که شامل تغییر رفتار ایران در منطقه باشد. و همانطور که جان بولتون در خاطرات خود در مورد خدمت به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ (با انزجار) عنوان کرد، ترامپ همچنین معتقد بود که می تواند این "معامله بهتر" را با ایران انجام دهد.
در مقابل، رهبر ایران آیت الله خامنه ای برجام را به عنوان مقدمه ای برای صلح ایران و آمریکا نمی دیدید. اما در شرایط محدودتر آن را به عنوان یک توافقنامه و معامله ساده به منظور صرفنظر از سلاح های هستهای در قبال برداشتن تحریمهای اقتصادی تلقی می کرد. در حالی که رهبران میانه روتر ایران مانند رئیس جمهور حسن روحانی و محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ممکن است به یک رویکرد گسترده تر ایرانی-آمریکایی امیدوار باشند، رهبر ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازوی اعزامی آن، نیروی قدس، مایل به چشم پوشی از مشارکت در درگیری های منطقه ای - به ویژه هنگامی که آنها دیدند ایالات متحده در زمان اوباما و ترامپ از منطقه خارج می شود نیستند. و درست مانند اتحاد جماهیر شوروی پس از شکست روند کنترل استراتژیک تسلیحات، واکنش ایران نسبت به خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، کاهش نفوذ منطقه ای نبود بلکه ادامه آن بود.
با وجود این، کسانی در واشنگتن هستند که ابراز امیدواری می کنند ایالات متحده بتواند توافق خود را برای پیوستن به برجام با تغییر رفتار ایران در برابر متحدان خاورمیانه آمریکا و همچنین کاهش یا حتی پایان دادن به درگیری های خود در درگیری های منطقه پیوند دهد. اعتماد آنها به این احتمال ممکن است تا حدی از تجربه قبلی با اتحاد جماهیر شوروی ناشی شود - مانند نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ . گرچه برژنف فکر می کرد که می تواند کنترل تسلیحات استراتژیک را با ایالات متحده دنبال کند و در عین حال مداخله نظامی همراه با متحدان مارکسیست آن در جهان سوم طی دهه ۱۹۷۰ را ادامه دهد، اما در اواخر دهه ۱۹۸۰ گورباچف فهمید که این دو سیاست در تضاد است. میخائیل گورباچف یک برنامه جاه طلبانه اصلاحات اقتصادی داشت که به طور کلی آن را در تنش زدایی با غرب می دید و تنها (توافقات استراتژیک کنترل تسلیحات) را برای موفقیت ضروری نمی دانست. او همچنین مداخلات مسکو در جهان سوم و هم پیمانانش را به عنوان مانع دستیابی به تنشزدایی با غرب دید. به طوری که سرمایهگذاریهای ناموفق نیز منابع محدود اتحاد جماهیر شوروی را از اولویتهای اصلی خود منحرف کرد. گورباچف تصمیم گرفت نیروهای شوروی را از افغانستان و کشورهای جهان سوم بیرون بکشد (و همچنین از اروپای شرقی در سال ۱۹۸۹) عقب نشینی کند تا مهمترین تلاش اصلاحات داخلی مورد نیاز برای تقویت اتحاد جماهیر شوروی در طولانی مدت، که نیاز به تنش زدایی با غرب داشت شکل بگیرد.
اگرچه این سابقه به طور خاص مورد استناد قرار نگرفت، اما به نظر می رسد دولت ترامپ امیدوار بود که کارزار فشار حداکثری منجر به انتخاب گزینه هایی مشابه گورباچف توسط تهران شود. حامیان آن محاسبه کردند که این کارزار فشار برای مبارزات اقتصادی منجر به سقوط اقتصادی خواهد شد که بقای حاکمیت جمهوری اسلامی را نیز تهدید می کند. علی رغم تمایل دولت بایدن برای احیای برجام، عدم تمایل آن به لغو تحریم های مربوط به فعالیت منطقه ای ایران نشان می دهد که این کشور نیز به دنبال اصلاح رفتار تهران در این حوزه است. هر چند که ترامپ در تغییر رفتار منطقه ای ایران موفق نبود و به نظر نمی رسد که بایدن هم موفق عمل کند. دلیلش این است که وضعیتی که گورباچف با آن روبرو شد و باعث شد که عقب نشینی از درگیری های منطقه ای در جهان سوم را به عنوان منافع مسکو ببیند، با آنچه اکنون تهران با آن روبرو بوده بسیار متفاوت است. بنابراین تهران را به انجام یک محاسبه کاملاً متفاوت در مورد ادامه یا پایان دادن به حضور منطقه ای خود در خاورمیانه سوق داد.
کسانی در واشنگتن وجود دارند که ممکن است باور کنند این مهار آمریکا و تحریم های اقتصادی غرب است که گورباچف را وادار به تغییر سیاست خارجی مسکو کرد. اینها ممکن است نقشی ایفا کنند، اما گورباچف - درست مثل جانشینان کوتاه مدت برژنف، یوری آندروپوف و کنستانتین چرننکو، و حتی خودش در ابتدا - می توانستند مداخله گری برژنف در جهان سوم را به طور نامحدود ادامه دهند. این مطمئناً انتظار واشنگتن از او بود. آن چیزی که گورباچف را به سمت تغییر مسیر سوق داد، فشارهای غربی نبوده بلکه جاه طلبی بزرگ او برای احیای اتحاد جماهیر شوروی بوده است. علاوه بر این، او این پروژه را به دلیل اینکه یک دموکرات تازه متولد شده یا کاپیتالیست بوده عهده دار نشد، زیرا او این امر را ضروری می دید تا اتحاد جماهیر شوروی در جهانی که عقب مانده است، قویتر شود. بعلاوه، در آن برهه از زمان، امید گورباچف به جذب سرمایه گذاری خارجی و تجارت به این معنی بود که او مجبور بود آن را از غرب طلب کند.
چین امروز در آن زمان کشور ثروتمندی نبود. به جز کویت، متحدان ثروتمند عرب خلیج فارس فقط روند عادی سازی روابط با مسکو را در طول سالهای گورباچف آغاز کردند و پس از آن حاضر به سرمایه گذاری در اقتصاد شوروی نشدند. تصمیم گورباچف برای تغییر سیاست خارجی شوروی با انجام آنچه برای بهبود روابط با غرب برای پیگیری اهداف بلند پروازانه داخلی خود لازم بود، منطقی بود. متأسفانه برای او، برنامه های اصلاح داخلی او منطقی نبودند و به جای تقویت اتحاد جماهیر شوروی، در سقوط آن نقش داشت. اما اگر این یک پروژه اصلاح ضعیف برای امور داخلی طراحی شده باشد که موجب تضعیف گورباچف نیز بشود، نه رهبر ایران و نه هیچ تندرویی که احتمالاً جانشین وی خواهد شد احتمالاً پروژه مشابهی را انجام نمی دهند. برخلاف اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تحت حکومت گورباچف، ایران به غیر از غرب گزینه های دیگری برای شرکای اقتصادی دارد. در مارس ۲۰۲۱، چین موافقت کرد ۴۰۰ میلیارد دلار در ایران برای یک دوره ۲۵ ساله سرمایه گذاری کند. چین و سایر کشورها نیز سالهاست که برخلاف تحریمهای مورد حمایت آمریکا نفت ایران را خریداری می کنند.
ایران همچنین با کمک چندین کشور از جمله ترکیه، عراق، دولت اقلیم کردستان، امارات، عمان، مالزی و روسیه توانسته است تحریم ها را دور بزند. وضعیتی که تهران اکنون خود را در برابر ایالات متحده می بیند، بیشتر شبیه وضعیتی است که برژنف در دهه ۱۹۷۰ می دید: آمریکایی که از فعالیت های نظامی ناموفق خود را کنار می کشد، نه تنها توافق هسته ای با دشمن خود را می خواهد، بلکه خواستار آن نیست تا آن دشمن از مزیت های خود در جاهایی که آمریکا قبلا در آن درگیر بوده استفاده کند. مانند شوروی در دهه ۱۹۷۰، ایرانی ها اکنون ایالات متحده را مایل یا قادر به اجرای چنین شرایطی نمی دانند - و بنابراین تهران دلیلی برای پذیرش آنها نمی بیند. البته به نظر می رسد واشنگتن فکر می کند توانایی این کشور در افزایش یا کاهش تحریم های اقتصادی اعمال شده علیه ایران باید انگیزه کافی برای تغییر رفتار منطقه ای را در اختیار تهران قرار دهد یا اگر چنین نکند تهران رنج زیادی می برد. اگرچه تهران تمایل به لغو تحریم ها دارد، اما جناح راست در ایران مصمم هستند سیاست های منطقه ای ایران را ادامه دهند .
در حقیقت، محافظه کاران ایرانی ممکن است ادامه تحریم های مورد حمایت آمریکا را نه تنها برای توجیه روند غیردموکراتیک خود مفید بدانند، بلکه ممکن است از عدم محبوبیت تحریم های ثانویه آمریکا بر دیگر کشورها نیز برای تجارت با ایران بهره ببرند. بسیاری از متحدان آمریکا در اروپا و آسیا در گذشته نفت ایران را خریداری کرده اند و به این روند ادامه خواهند داد البته به غیر از تحریم های ثانویه تهاجمی که خریداران را ناراحت کرده است. شاید روزی ایران مانند گورباچف - توسعه اقتصادی داخلی را در اولویت قرار دهد و خصومت با متحدان خاورمیانه آمریکا و همچنین مقابله با آمریکا در سوریه، عراق و یمن را آسیب بخش نسبت به این موضوع بدانند.
گرچه بعید به نظر می رسد که ایالات متحده بتواند آن روز را با حفظ تحریم های سختگیرانه علیه ایران به جلو بیندازد و آن را تسریع ببخشد و دیگران را مجبور به رعایت آنها کند - به ویژه که در حال حاضر تعداد زیادی از آنها مایل به کمک به تهران برای دور زدن این تحریم ها هستند. و همچنین به نظر نمی رسد واشنگتن در موقعیتی باشد که تهران را مجبور یا متقاعد کند که سیاست های منطقه ای را که آمریکا و متحدانش دوست ندارند تغییر دهد.
بنابراین واشنگتن باید به دقت محاسبه کند که چگونه بهترین راه را برای کنترل تسلیحات هسته ای کنونی با ایران بپیماید. تلاش برای بازگشت ایالات متحده به برجام برای تغییر رفتار ایران در خاورمیانه می تواند نتیجه معکوس نه تنها از طریق عدم تغییر در سیاست های منطقه ای تهران را در بر داشته باشد، بلکه با احتمال بیشتری می تواند دستیابی ایران به سلاح هسته ای را تسریع می بخشد. بیشتر گفتمان ها در مورد توافق هسته ای ایران در واشنگتن و همچنین در پایتخت متحدان خاورمیانه ای آمریکا، بازگشت آمریکایی ها به برجام را به نوعی امتیاز دادن به تهران تلقی می کنند.
اما سیاست گذاران در واشنگتن و سایر نقاط باید این سوالات را از خود بپرسند: اول، آیا ایران در صورت پایبندی به برجام و تحت بازرسی توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی احتمال دارد سلاح هسته ای بدست آورد؟ یا در صورت از بین رفتن برجام و نبود هیچ بازرسی از آژانس و عدم وجود محدودیت ها؟ و دوم، آیا اکنون که ایران سلاح هسته ای در اختیار ندارد یا در آینده اگر سلاح هسته ای داشته باشد، آیا رفتارهای منطقه ای ایران بیشتر تهدیدآمیز نخواهد بود؟
باید از طرح این سوالات کاملاً آشکار باشد که ایالات متحده و متحدانش با برجام وضع بهتری نسبت به نبود آن دارند ـ به خصوص از آنجا که احیای برجام مانع از اقدام ایالات متحده و متحدانش برای مقابله با سیاست های منطقه ای ایران نمی شود.