آیا آنکارا از قدرت گرفتن ایران نگران است؟
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: موقعیت جغرافیایی پیچیده ترکیه که بین اروپا و آسیا، دریای سیاه و مدیترانه قرار گرفته است، آن را در مرکز یک محیط ژئوپلیتیک قرار می دهد که به چندین چشم انداز مختلف جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی وابسته است. این پیچیدگی بر سیاست های داخلی، خارجی و دفاعی این کشور تأثیر زیادی دارد و ترکیه را نسبت به تهدیدات امنیتی نوظهور در همسایگی خود حساس می کند.
معمولاً این طور تصور می شود که جغرافیا به ترکیه این امتیاز را می دهد که پلی واقعی بین شرق و غرب باشد اما اغلب این واقعیت را نادیده می گیریم که همین جغرافیا ترکیه را در معرض چالش ها و تهدیدهای بی شماری قرار می دهد. به طوری که حفاظت از تمامیت ارضی، امنیت و منافع این کشور به موضوع اصلی در تفکرات سیاسی، امنیتی و دفاعی ترکیه بدل شده است. این چالش ها ترکیه را مجبور به اتخاذ یک مدل دولتی قوی کرده، تا جائیکه آنکارا مجبور به استفاده از قدرت سخت برای دستیابی به آن شده است.
گفتمان خارجی در مورد ترکیه اغلب چنین ملاحظاتی را در نظر نمی گیرد، به همین دلیل نه تنها در درک آنچه ترکیه انجام می دهد یا تلاش می کند که انجام دهد به مشکل می خوریم، بلکه مهمتر از همه نمی توانیم دلیل انجام این کارها و اهداف نهایی شان را درک کنیم.
تغییر قدرت نرم به سخت
در دهه اول قرن بیست و یکم، حزب عدالت و توسعه که در ترکیه حاکم بود، موفق شد یک روش میانه برای خود به دور از سکولاریسم سنتی رادیکال که توسط حکومت نظامی و جزم گرایی مذهبی شدید اعمال می شود، تعیین کند. تلاش های این حزب برای هماهنگ سازی دموکراسی، سکولاریسم و اسلام توجه زیادی را به ترکیه به عنوان یک ملت مدرن در حال ظهور با اقتصاد لیبرال جلب کرد. در آن زمان، چیزی که حزب عدالت و توسعه در دستور کار خود قرار دارد، یک مدل بود که ظرفیت عظیمی از قدرت نرم ایجاد کرد. این قدرت نرم بر سه ستون اصلی تکیه داشت:
• تجربه دموکراتیزاسیون و اصلاحات؛
• رشد اقتصادی قابل ملاحظه و پایدار بر اثر رشد تجاری کشور؛
• سیاست خارجی بصیرتی، جذاب و فعال موسوم به "مشکل صفر" شامل گفتگوی سیاسی در سطح بالا، ادغام و وابستگی متقابل اقتصادی، امنیت برای همه و همزیستی چند فرهنگی
در نتیجه، ترکیه توانست قدرت نرم خود را به وجود آورد و بر آن تأکید کند و آن را به طور موثر در محیط منطقه ای خود و فراتر از آن مستقر کند. این قدرت نرم به دنبال الهام بخشیدن به مردم منطقه بود و بنابراین یکی از عوامل اصلی شکل دهنده جاه طلبی ها و آرمان های قیام هایی بود که در سال 2010 آغاز شد. اما همین انقلاب ها محیط امنیتی منطقه ای ترکیه را به شدت تغییر داد و آنکارا را به طور جدی در مقیاسی که تا کنون شاهد آن نبوده ایم، تهدید کرد.
هنگامی که انقلاب سوریه در 11 مارس 2011 آغاز شد، احمد داوود اوغلو، وزیر امور خارجه وقت ترکیه ماه ها تلاش کرد تا بشار اسد، رئیس جمهور سوریه را متقاعد کند که علیه معترضان از نیروی نظامی غیر قابل توجیه استفاده نکند و مسیر خود را در ازای حمایت ترکیه تغییر دهد. اما اسد توجه خود را به سمت ایران معطوف کرد. بنابراین، اسد تصمیم گیرندگان را در آنکارا وا داشت تا در مورد اقدامات بعدی خود بحث های فشرده ای داشته باشند. نظر اکثریت این بود که آنکارا هنوز می تواند به مخزن وسیع قدرت نرم خود وابسته باشد تا بر رویدادهای خارج از مرزهایش تأثیر بگذارد و منطقه را به گونه ای تغییر دهد که به پیشبرد دموکراسی و ثبات واقعی کمک و در نهایت منافع آنکارا را تامین کند.
هدف اصلی دمشق اعمال بازدارندگی در مقابل آنکارا بود. هنگامی که رژیم اسد تصمیم گرفت نیروهای عادی خود را از مناطق شمال سوریه خارج کند، حزب اتحاد سیاسی دموکراتیک کرد را قادر ساخت تا خلاء را پر کرده و یک منطقه حائل بین سوریه و ترکیه ایجاد کند. در نتیجه، بحث ها در داخل ترکیه به این سمت رفت که آیا با توجه به افزایش فعالیت های حزب کارگران کردستان (پ ک ک) در آن منطقه و تهدیدی که این گروه برای امنیت ملی ترکیه دارد، آنکارا باید اقدام به مداخله نظامی کند یا خیر. مقامات سیاسی و نظامی در برابر ایده استفاده از قدرت سخت ترکیه مقاومت کردند اما قرار دادن ترکیه در موضع دفاعی، به دشمنان، رقبا و حتی متحدان این امکان را داد تا به گونه ای در مسائل دخالت کرده و وقایع را شکل دهند که آنکارا معتقد شود منافع خود را نادیده گرفته و تهدیدی جدی برای امنیت ملی این کشور به وجود آمده است. شرایط در سوریه به گونه ای رقم خورد که تهدیدهای امنیتی مختلفی برای ترکیه به وجود آمد.
باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در اعمال خط قرمزهای معروف خود در سوریه ناموفق بود و در نتیجه بلوک طرفدار اسد شامل ایران و روسیه در سوریه تقویت شدند. علاوه بر این، اتحاد بین دولت آمریکا و شبه نظامیان کرد در سوریه ترکیه را نگران کرد و ترس این کشور را در مورد تجزیه احتمالی سوریه و سرریز شدن مشکلات به ترکیه و بلندپروازی های جدایی طلبانه افزایش داد. مداخله نظامی روسیه در سال 2015 از سقوط رژیم اسد جلوگیری و جریان انقلاب را برعکس کرد و توازن قدرت مبارزه را به گونه ای تغییر داد که تعقیب منافع ترکیه در سوریه سخت تر شد.
در سال 2013، کودتای مصر با برکناری رئیس جمهور محمد مرسی که رابطه مثبتی با ترکیه داشت، پایان یافت. به این ترتیب، توازن ژئوپلیتیک در منطقه تغییر کرد. در پایان سال 2014، تغییرات ژئوپلیتیکی منجر به ظهور سه بلوک منطقه ای شد. اولین مورد شامل عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر است. دومی ایران و نیروهای شیعه همراه با دولت های عراق و سوریه را در بر می گیرد. بلوک سوم شامل ترکیه و قطر است. آخرین بلوک در سال 2015 تحت فشار دو تحول بحرانی قرار گرفت: مداخله نظامی روسیه در سوریه و توافق هسته ای آمریکا و ایران. ترکیه هر دوی این موارد را در جهت توانمندسازی همسایه و رقیب تاریخی خود یعنی ایران می دانست.
پس از حادثه ای که طی آن در سال 2015، F-16 ترکیه هواپیمای سوخو 24 روسی را به دلیل ادعای نقض حریم هوایی در مرز ترکیه و سوریه سرنگون کرد، وضعیت در سوریه به نبرد اراده ها و قدرت سخت تبدیل شد. در حالی که ناتو بیانیه هایی را برای حمایت از آنکارا منتشر و خواستار تنش زدایی شد، ترکیه احساس کرد که انفعال این اتحادیه نشانه کنار گذاشتن آنکارا توسط متحدان ناتو و شرکای غربی آن است. این امر برخی از مقامات ترکیه را متقاعد کرد که وابستگی بیش از حد به قدرت نرم و اتکا به شرکا و متحدان خارجی منافع امنیتی ترکیه را تضعیف کرده و توانایی آن را برای پیشگیری از بروز مشکلات محدود می کند. به عبارت دیگر، وابستگی انحصاری به قدرت نرم در حوزه ی دفاعی و وابستگی به دیگران برای همکاری منطقه ای پرهزینه بود.
در سال های 2015 و 2016، خطرات ناشی از افزایش تروریسم فرامرزی که عمدتا توسط پ ک ک و گروه داعش در جبهه داخلی ترکیه انجام می شود، به طرز چشمگیری افزایش یافت. این امر با نگرانی های جدی در مورد احتمال افزایش بی ثباتی در اطراف آنکارا در نتیجه فروپاشی کشورهای همسایه همراه بود.
نحوه استفاده ترکیه از قدرت سخت خود
تغییر روند تصمیم گیری به سمت وابستگی به قدرت سخت زمانی روی داد که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر وقت در انتخابات ریاست جمهوری اوت 2014 پیروز شد. متعاقباً، آنکارا علاقمند به تغییر به قدرت سخت شد.
از آنجا که ترکیه در آن زمان دومین ارتش بزرگ در ناتو پس از نیروهای مسلح ایالات متحده، قوی ترین ارتش در خاورمیانه و بزرگترین اقتصاد در منطقه بود، تحقق قدرت سخت این کشور زمان زیادی طول نکشید. خلاء منطقه ای، افزایش رادیکالیسم و تروریسم، دخالت قدرتهای خارجی و نیاز به مقابله با تهدیدهای ترکیبی در حال افزایش و حفاظت از منافع ترکیه همگی دلایل لازم را برای اعمال قدرت سخت در اختیار آنکارا قرار داد. فعالیت ترکیه در این معنا عمدتاً بر چهار ستون استوار بود:
• سیستم ریاست جمهوری با قدرت اجرایی گسترده و فرایند تصمیم گیری متمرکز؛
• یک صنعت دفاعی داخلی که به طور فزاینده ای نیازهای نیروهای مسلح را بطور محلی برطرف می کند؛
• تلاش برای داشتن خودمختاری استراتژیک به عنوان یک قدرت منطقه ای بزرگ؛
• یک ارتش حرفه ای با سابقه دیرینه در جنگهای ترکیبی چند جبهه