حمله چین به پاشنهآشیل آمریکا؛ ترفند کمونیستی علیه دلار
به گزارش اقتصادنیوز؛ کیشور محبوبانی، سفیر سابق سنگاپور در سازمان ملل که در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ دبیر شورای امنیت سازمان ملل بوده است، در مطلبی تفصیلی برای نشریه آمریکایی نشنالاینترست با عنوان «آیا آمریکا میتواند به چین ببازد؟» از زاویهای متفاوت رقابت میان آمریکا و چین را تحلیل و واکاوی کرده است.
رئیس دانشکده سیاست عمومی لیکوانیو در دانشگاه ملی سنگاپور معتقد است: «خطر واقعی اهریمنسازی چین این است که حتی آمریکاییهای متفکر را وادار می کند به این باور برسند که جامعهای باز مانند آمریکا دارای مزایای طبیعی بسیاری نسبت به یک سیستم مستبد بسته مانند چین است و با مبنا قراردادن این رویکرد، آمریکایی ها حتی نمی توانند احتمال باخت به چین را تصور کنند».
این دیپلمات سنگاپوری که به عنوان یک چهره خوشنام آکادمیک در سطح بینالمللی شناخته شده است رقابت ۲ ابرقدرت غرب و شرق را متفاوت از روایتهای رایج و مفاهیم بدیهیانگاشتهشده در اغلب تحلیلهای جریان اصلی تفسیر کرده و در تصدیق رویکرد خود مصداقهای مستندی ارائه داده است، تا مخاطبان مقاله را به بازنگری در تصویر رایج برساخته از تعامل چین و آمریکا دعوت میکند.
اقتصادنیوز این مقاله مفصل که تاکنون پربازدیدترین مقاله نشریه نشنالاینترست در ماه ژولای بوده است را در ۴ بخش تقدیم مخاطبان میکند. خلاصهای از بخشهای اول تا سوم، و سپس بخش چهارم و پایانی مقاله را در ادامه بخوانید.
بیشتر بخوانید:
بزرگترین اشتباه آمریکا در قبال چین (بخش اول)
۵ گام آمریکا که چین را وحشتزده میکند (بخش دوم)
تنها راه آمریکا برای نباختن به چین (بخش سوم)
همانطور که چین به صعود اقتصادی خود ادامه می دهد، موقعیت آمریکا را به عنوان قدرت اقتصادی شماره یک در جهان به چالش میکشد. در حال حاضر درآمد سرانه 1.4 میلیارد نفر مردم چین حدود 10 هزار دلار است، در حالی که در آمد سرانه برای 380 میلیون آمریکایی، 65 هزار دلار است. اگر چینیها موفق شوند درآمد سرانه خود را تا ۱۷ هزار دلار -یک چهارم درآمد سرانه آمریکا- بهبود بخشند، اقتصاد آنها بزرگتر خواهد شد، زیرا جمعیت آنها چهار برابر است. (بخش نخست)
چند قدم منطقی ساده وجود دارد که آمریکا میتواند برای پیشبرد رقابت اقتصادی خود انجام دهد. مرحله اول، بودجه دفاعی متورم را به نصف کاهش دهید و هزینه صرفهجویی شده را در راستای تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کنید. مرحله دوم، تمام نیروهای خود را از خاورمیانه خارج کنیم و پای آمریکا را از درگیریهای پس از 11 سپتامبر که بالغ بر 5 تریلیون دلار برای مودیان آمریکایی تحمیل کردهاند بیرون بکشیم. مرحله سوم، معکوس کردن تمام اقداماتی است که دولت ترامپ در جنگ تجاری با چین برداشته است، آنها اقتصاد چین را تضعیف نکردند و ممکن است در عوض به اقتصاد آمریکا آسیب برسانند. مرحله چهارم پیوستن مجدد به توافق نامه تجارت آزاد همکاری ترنس-پاسیفیک برای ممانعت از محوریت صرف چین در اکوسیستم اقتصادی آسیای شرقی. و مرحله پنجم امضای موافقتنامههای تجارت آزاد با هر کشور یا منطقهای که چین با آنها قرارداد امضا کرده است. (بخش دوم)
مهمترین سؤالی که برنامه ریزان استراتژیک آمریکایی باید در آن به دقت بنگرند این است که «معیار تعیین پیروز این رقابت ژئوپلتیک چیست؟». واقعیت این است که در پایان کار، نتیجه رقابت ژئوپلیتیک بین آمریکا و چین بر اساس تعداد ناوهای هواپیمابر یا کلاهکهای هستهای تعیین نخواهد شد، در عوض، اینکه کدام کشور در مراقبت از 50 درصد دست پایین خود بهتر عمل کرده، اساس قضاوت خواهد بود. از هم اکنون، چین با یک مایل فاصله، پیش است، همانطور که آمریکا در جنگ سرد با شوروی پیش بود. در حقیقت، اولین نشانه گسست اتحاد جماهیر شوروی از آمار توسعه انسانی آن برآمد: امید به زندگی پایینتر، رشد مرگ و میر نوزادان، اعتیاد به الکل و میزان خودکشی. (بخش سوم)
بخش چهارم: چگونه چین از آمریکا سبقت گرفت؟
جورج فراست کِنان استراتژیست و و دانشمند رئالیست روابط بینالملل که به عنوان مشهورترین تحلیلگر سیاست شوروی در طول جنگ سرد شناخته میشود، دربارره رفتارهای شوروی، بر این باور بود که «رفتار بینالمللی اتحاد جماهیر شوروی عمدتاً تابع نیازهای داخلی رژیم جوزف استالین بود که به منظور مشروعیت بخشیدن به حکومت خودکامهاش، به یک جهان متخاصم احتیاج داشت ... امروز آنها [حاکمان شوروی] نمیتوانند بدون ترس از دشمن خارجی بسر برند، زیرا این برگ انجیر پوشاننده شرمی است که آنها را از لحاظ اخلاقی و فکری قابل احترام میکند». راه حل این مشکل از دیدگاه کنان، «تقویت نهادهای غربی و مقاومسازی آنها در برابر چالشهای رژیم شوروی و صبر برای نرم شدن این رژیم» بود.
۴ عامل کلیدی تعیینکننده قدرت برتر
کنان، معاون سفیر وقت آمریکا در شوروی، بر این باور بود که جایگاه آمریکا در جهان، نسبت به اتحاد جماهیر شوروی، وابسته به ۴ عامل کلیدی است، عواملی که امروز هم ارتقاء جایگاه بینالمللی آمریکا همچنان در گرو آنهاست؛ «توانایی ایالات متحده در ایجاد یک تصویر کلی در میان مردم جهان از کشوری که میداند چه میخواهد(۱)، با مشکلات داخلی خود و مسئولیتهای یک قدرت جهانی بطور موفقیتآمیز هماهنگی ایجاد میکند (۲و۳) و دارای ظرفیتهای معنوی است که روحیات این کشور را در میان جریانهای اصلی ایدئولوژیک عصر، حفظ میکند(۴)».
به نوشته کیشور محبوبانی برخلاف اتحاد جماهیر شوروی که در هر ۴ مورد مقابل آمریکا عقب ماند، امروز چین از هر ۴ منظر، از آمریکا سبقت گرفته است.
نقش محوری «قدرت نرم»
یک دلیل اصلی پیروزی آمریکا در جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی این بود که به ویژه در صحنه بین المللی، از حمایت گسترده مردم جهان برخوردار بود؛ یعنی دست برتر آمریکا در آنچه جوزف نای «قدرت نرم» مینامد.
پس از حمله ویتنام به کامبوج در دسامبر ۱۹۷۸ با حمایت شوروی و پس از حمله شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به طور مداوم به محکوم کردن و رد این حمله رأی میداد.
در دورهای که من بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ به عنوان سفیر سنگاپور در سازمان ملل خدمت میکردم، از مجموع 193 کشور عضو که نماینده 7.8 میلیارد نفر از جمعیت آن زمان جهان بودند، تقریبا 150 عضو درکنار آمریکا، از قطعنامهها علیه اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکردند. این امر از نظر تجربی ثابت کرد که «اکثر مردم جهان» در مقابل اتحاد جماهیر شوروی، از آمریکا حمایت می کنند.
اما آیا اکنون آمریکا می تواند از همان آزمون تجربی استفاده کند تا ببیند «آیا اکثر مردم جهان در مقابل چین، از آمریکا حمایت میکنند یا خیر؟». متأسفانه، برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، چین به هیچ یک از کشورهای همسایه حمله نکرده و آنها را اشغال نکرده است. در واقع ، در میان تمام قدرت های بزرگ، چین تنها کشوری است که بیش از چهل سال است که در یک جنگ بزرگ شرکت نکرده است.
با این وجود ، آمریکا چین را به «رفتار تهاجمی» در سه منطقه هنگ کنگ، سین کیانگ و تایوان متهم کرده است. این تا حدودی میتواند درست باشد، اما مسائل مربوط به هر یک از این سه مورد متفاوت است. در واقع، موضوع آنها بسیار پیچیده است.
پیچیدگیهای مسائل هنگکنگ، تایوان و سینکیانگ
بیشتر تفسیرهای آمریکایی در این مورد، یک ایده ساده سیاهوسفید را بیان می کنند که اقدامات چین در این سه قلمرو نادرست است و در نتیجه، «جهان» اقدامات چین در این مناطق را تأیید نمیکند.
نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان گفته است که «کنگره ایالات متحده همیشه یکصدا در دفاع از مظلومین تحت سرکوب پکن و حمایت از آزادی، عدالت و خودمختاری واقعی برای مردم هنگ کنگ صحبت کرده است. ما از همه آزادیخواهان در سراسر جهان می خواهیم که در محکومیت این مجازات ناعادلانه و حمله گسترده چین به هنگ کنگ به ما بپیوندند».
وزیر امور خارجه آنتونی بلینکن در بیانیه ای گفت که اقدامات چین در رابطه با سین کیانگ «فقط به نظارت بین المللی در حال رشد در مورد نسل کشی و جنایات علیه بشریت» در این منطقه میتواند کمک کند. وی افزود ما در همبستگی با کانادا، انگلیس، اتحادیه اروپا و سایر شرکا و متحدان در سراسر جهان در خواستار پایان دادن به نقض حقوق بشر و خشونت در چین هستیم.
بلینکن و پلوسی از کلمه "world" یعنی جهان استفاده کردند تا جامعه بین المللی نیز اقدامات چین در هنگ کنگ و سین کیانگ را محکوم کند.
هرگاه هر آمریکایی از عباراتی مانند "جهانیان چین را تأیید نمیکند" استفاده میکند، باید به طور خصوصی با خود این عبارت را بگویند: «1.5 میلیارد مسلمان، 1 میلیارد هندو، 1.4میلیارد آفریقایی، 600 میلیون لاتین، 500 میلیون بودایی (یعنی گسترده اکثر مردم جهان) اقدامات چین را قبول ندارند». با استفاده از این عبارت (به جای "جهان") آنها به وضوح میفهمند که یک اظهارنظر تجربی دروغ را بیان میکنند.
سنجش انزوا و اعتبار؛ حمایت جهانی از موضع آمریکا علیه چین چقدر است؟
یک روش تجربی قابل تأیید برای آمریکا وجود دارد که بتواند تشخیص دهد "جهان" از انتقادات آمریکا نسبت به اقدامات چین در هنگ کنگ ، سین کیانگ یا تایوان پشتیبانی می کند یا خیر. همانطور که در بالا نشان داده شد اکثر کشورهای جهان از انتقادات آمریکا از چین در هنگ کنگ یا سین کیانگ پشتیبانی نمی کنند.
آمریکا می تواند در مورد هر سه موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای ارائه دهد. اگر بخواهد چنین کند، آمریکا در وضعیتی قرار میگیرد که اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد قرار داشت. یعنی تلاش می کند ۳۰ تا ۴۰ کشور از ۱۹۳ کشور مجمع عمومی را برای حمایت از دیدگاه خود همراه کند.
در واقع ، آمریکا این آزمایش تجربی را بر روی سین کیانگ انجام داده است. این سازمان به همراه یک گروه بیست و سه کشور غربی، بیانیه ای صادر کرد و نقض حقوق بشر در سین کیانگ را محکوم کرد. در این بیانیه آمده است: «بازداشت دسته جمعی، تلاش برای محدود کردن اقدامات فرهنگی و مذهبی، نظارت گسترده با هدف گیری غیرمتناسب اویغورهای قومی و سایر موارد نقض و سوءاستفاده ازحقوق بشر در این منطقه وجود دارد». خلاصه اینکه، چین به سرکوب مسلمانان خود متهم شد.
از نظر تئوری، اگر چین مسلمانان خود را سرکوب میکند، قاعدتاً خشمگینترین کشورها، ۵۷ کشور عضو سازمان همکاری اسلامی خواهد بود. با این حال هیچ یک از کشورهای مسلمان در سینکیانگ از آمریکا یا غرب حمایت نکردند.
و در عوض در واکنش به بیانیه ۲۳ کشور در محکومیت چین، ۵۴ کشور از بیانیه متضاد آن، در دفاع از اقدامات چین در سین کیانگ حمایت کردند!
بسیاری از آمریکایی ها ممکن است خود را با این واقعیت دلجویی کنند که این یک رقابت اصیل بین "دموکراسیهای آزادیخواه" و "دولتهای خودکامه" بوده است. با این وجود ، دو کشور بزرگ دموکراتیک در جهان ، به غیر از آمریکا، یعنی هند (1.3 میلیارد نفر) و اندونزی (280 میلیون نفر) هستند و هیچ یک از آمریکا درباره سینکیانگ پشتیبانی نکردند. و همین 1.6 میلیارد نفری که در هند و اندونزی زندگی می کنند، دو برابر جمعیت کل کشورهای غربی را تشکیل میدهند.
افول شدید جایگاه آمریکا از جنگ سرد تاکنون
مسئله اصلی در اینجا شایستگی پرونده در مورد سین کیانگ، هنگ کنگ یا تایوان نیست. مسئله واقعی تفاوت فاحش بین جایگاه آمریکا در جهان نسبت به رقیب اصلی خود در جنگ سرد، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، با جایگاه ایالات متحده در جهان نسبت به چین است.
در طول جنگ سرد، بیشتر کشورها، و در واقع اکثر مردم جهان ، از آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی حمایت کردند. برعکس، امروز بیشتر آنها می خواهند در این رقابت بزرگ ژئوپلتیک بین آمریکا و چین بی طرف بمانند. اکثر کشورها میخواهند روابط خوبی با آمریکا داشته باشند و در عین حال میخواهند با چین نیز مناسبات درخوری برقرار کنند.
از این رو، اگر هر دولت آمریکا، تحت تأثیر فشارهای سیاسی داخلی، بخواهد رقابت ژئوپلیتیک خود را با چین گسترش دهد، خود را در سطح بین المللی نسبتاً منزوی مییابد. تعداد کمی از کشورها با شور و شوق از آمریکا در این رقابت حمایت می کنند.
محبوبیت چین از اروپا تا خاورمیانه و آفریقا
کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه و آلمان از نزدیکترین متحدان آمریکا هستند. با این وجود آنها نیز در مورد پیوستن به هرگونه جنگ صلیبی آمریکایی علیه چین دوگانگی خواهند داشت، حتی اگر برخی نگرانی های آمریکایی ها در مورد رفتار چین را داشته باشند.
در پایان روز ، کشورها باید به منافع ملی خود توجه کنند. و چین اکنون شریک تجاری بزرگتری نسبت به آمریکا برای اروپا است. در سال 2020 ، تجارت کل اتحادیه اروپا با چین 709 میلیارد دلار و با آمریکا 671 میلیارد دلار بوده است. ۱۰ سال دیگر ، این فاصله بیشتر خواهد شد.
از همه مهمتر، کابوس استراتژیک درازمدت واقعی اروپا دیگر تانکهای روسی نیست، بلکه این انفجار جمعیتی در آفریقا است، به خصوص از آنجا که جمعیت آفریقا تا سال 2100 حدوداً ۱۰ برابر بیشتر از اروپا خواهد بود. اگر ژئوپلیتیک نیز در مورد جغرافیا باشد، سرمایه گذاری چین در آفریقا یک هدیه ژئوپلیتیک به اروپا است زیرا مهاجرت آفریقا به اروپا را کاهش می دهد. یک ضربالمثل قدیمی می گوید که نباید برای شمردن دندانهای یک اسب هدیه به دهانش نگاه کرد.
منافع اروپا و آمریکا نیز در مورد ایران متفاوت است. به همین دلیل است که اروپایی ها همراه با ترامپ برنامه جامع اقدام مشترک را ترک نکردند. ایران همچنین نشان می دهد که چگونه چین یک شطرنج طولانیمدت (بازی چینی ویچی) را بازی میکند در حالی که آمریکا مشغول بازی چکرز (یک بازی ساده و سریع بدون نیاز چندان به فکر و تمرکز) است.
خط قرمز پکن؛ سیاست چین واحد
چرا چین توافقنامه مشارکت استراتژیک جامع بیست و پنج ساله با ایران را در مارس 2021 امضا کرد؟ یک پاسخ معتبر این است که چین در حال تلافیجویی در برابر آمریکا است، زیرا روابط چین و آمریکا در حال عبور از "خط قرمزها" است. آمریکا بی سر و صدا از "سیاست چین واحد" که تقریباً ۵۰ سال است پایه و اساس این روابط است، دور می شود.
دقیقاً پنجاه سال پیش، هنری کیسینجر ، وزیر امور خارجه وقت به چین سفر کرد. او مسائل زیادی را با نخست وزیر چین، ژو انلائی مطرح کرد. در عوض ژو انلائی فقط یک مورد را مطرح کرد: تایوان. چرا؟ آمریکاییها قرن تحقیرآمیزی که چین از سال 1842 تا 1949 متحمل شده است را فراموش کردهاند. جدایی تایوان از میهن آخرین میراث زنده یک قرن تحقیر است. هر رهبر چینی، حتی شی جین پینگ ، اگر نسبت به مسئله تایوان نرم به نظر برسد ، برکنار خواهد شد.
حمله به پاشنهآشیل آمریکا؛ ترفند چینی برای افول دلار
اگر امریکا از سیاست چین واحد دور شود ، احمقانه است که هر رهبر چینی گزینه های افراطی را انتخاب نکند. چین به دنبال "پاشنه آشیل" مناسب در آمریکا خواهد بود.
همانطور که در کتاب خود «آیا چین برنده شده است؟ چالش چینی برای مزیت آمریکایی» مستند کردم، نقش دلار آمریکا به عنوان ارز ذخیره جهانی یک حوزه آسیب پذیری است.
این مسئله پیچیده است، اما تردیدی نیست که اگر دلار آمریکا جایگاه خود به عنوان ارز ذخیره جهانی را از دست بدهد، جایگاه آمریکا در جهان به شدت سقوط خواهد کرد.
بسیاری از آمریکایی ها از این چشم انداز دلهره نخواهند داشت. چراکه بسیاری از آمریکاییها تمایل دارند که یک نگاه سیاه و سفید به جهان داشته باشند، به گونهای که آنها معتقدند ایالات متحده نماینده حق نسبت به باطل، یا خیر نسبت به شر است، آنها با گفتن اینکه «آمریکا در حال انجام یک ماموریت شرافتمندانه جهانی در دفاع از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در برابر یک رژیم شیطانی، استبدادی، و ظالم است» خود را تسلی میدهند. آنها می گویند حتی اگر آمریکا مجبور باشد در این مبارزه تنها بایستد، تسلیم نخواهد شد، و سرانجام، آمریکا در مأموریت شریف خود در شکست دادن یک امپراتوری شیطانی کمونیستی پیروز خواهد شد.
وضعیت به کلی متفاوت از جنگ سرد است
به نظر می رسد این سطور، کاریکاتوری از دیدگاههای آمریکایی باشد. اما بی انصافی نیست که اشاره کنیم بسیاری از آمریکاییها، از جمله آمریکاییهای متفکر، یک نگاه سیاه و سفید به روابط بین آمریکا و چین دارند. رئیس جمهور اسبق رونالد ریگان وقتی شوروی را "امپراتوری شیطانی" توصیف کرد، احساسات آمریکایی ها را به خوبی جلب میکرد. طولی نمیکشد که چین به همان اندازه انگ "امپراتوری شیطانی" دیگری را شامل میشود.
اگر آمریکاییها در این شیار ایجاد کنتراست سیاه و سفید بین آمریکا و چین قرار بگیرن ، متوجه خواهند شد که برخلاف جنگ سرد، این آمریکا است که منزوی به نظر می رسد ، نه چین.
این بدان معنا نیست که بقیه مردم جهان دیدگاه مثبت زیادی نسبت به چین دارند. همه نظرسنجیهای جهانی که نگرانیهای فزایندهای را درباره افزایش قدرت چین نشان می دهند دقیق هستند. هر زمان که قدرتی جدید وارد نظام بین المللی شود، ترس جامعه بین المللی کاملاً منطقی است. و در واقع، برخی اقدامات انجام شده توسط چین ، از جمله اقدامات قاطعانه آن در دریای چین جنوبی، نگرانیهای جدی ایجاد کرده است.
یک کشور عادی غیرغربی
با این حال اکثر کشورهای جهان فقط چین را برای آنچه که هست می بینند: یک کشور عادی. چین در تلاش است تا معیشت مردم خود را بهبود بخشد و در این زمینه به طرز چشمگیری موفق می شود. با اکثر کشورهای جهان همکاری عادی دارد. تجارت بین المللی کاملاً داوطلبانه است. هیچ کشوری را مجبور به صادرات یا واردات کالا نمیکند. از این رو ، هنگامی که بیش از 130 کشور جهان تجارت بیشتری با چین را نسبت به آمریکا انجام می دهند، آنها قوی ترین سیگنال ممکن را ارسال می کنند که معتقدند چین فقط یک کشور عادی است، نه خوب و نه شر.
در عین حال ، این درست است که احترام به چین در میان بیشتر کشورهای جهان در حال افزایش است. ممکن است آمریکایی ها بخواهند این سیگنال های رو به رشد احترام به چین را کنار بگذارند درست مانند اقدامات فرصت طلبانه کشورهایی که فقط می خواهند از اقتصاد چین سود ببرند. آمریکایی ها قبل از اینکه بخواهند از برتری اخلاقی خودآگاه برخوردار شوند ، باید این احتمال را در نظر بگیرند که بقیه جهان نیز قادر به دستیابی به درک پیچیده و ظریف از چین هستند.
صادرات کالاهای عمومی جهان و نقش کووید-۱۹ در ارتقاء جایگاه چین
از این رو ، آنها میتوانند ببینند که چین کالاهای عمومی جهانی را که به نفع جامعه بین المللی بوده است، تحویل میدهد. اولین کالای عمومی جهانی مهار اژدهای ملیگرای قوی در بدنه سیاست چینی است. به همین دلیل است که چین در سال 2021 رفتاری مانند تئودور روزولت در سال 1899 ندارد.
دومین کالای عمومی جهانی این است که یک بازیگر منطقی و مسئولیت پذیر در پاسخ به چالش های جهانی مانند تغییر اقلیم و COVID-19 باشد. در اینجا یک واقعیت کوچک وجود دارد که اکثر آمریکایی ها از آن آگاه نیستند: COVID-19 به طور قابل توجهی قد و قامت چین را در جهان بالا برده و از آمریکا کاسته است.
سوم اینکه رفتارها مانند یک قدرت "وضعیت موجود" است، نه یک "قدرت انقلابی". بلینکن کاملاً حق داشت وقتی گفت که «چین تنها کشوری با قدرت اقتصادی، دیپلماتیک ، نظامی و فناوری است که به طور جدی سیستم بین المللی پایدار و باز را به چالش می کشد». با این وجود ، چین هرچه قدرتمندتر شده است، همچنان به استقبال قانون منشأ غربی و دستورالعمل مبتنی بر قوانین منشور سازمان ملل و خانواده نهادهای سازمان ملل متحد میرود. هر کسی که در این مورد شک دارد باید منشور سازمان ملل را دوباره بخواند. اصول آن از چین حمایت می کند.
رشد محبوبیت داخلی دولت چین
از همه مهمتر ، چین در حال ایجاد یک جامعه پایدار و منظم است که زندگی 1.4 میلیارد نفر را به طور قابل توجهی بهبود می بخشد. قوانین سیاسی حاکم بر جامعه چین غربی نیست. قرارداد اجتماعی بین مردم چین و دولت چین با مدلهای غربی متفاوت است. اما برای مردم چین مفید است.
یک مطالعه علمی معتبر که توسط دانشکده کندی هاروارد انجام شده است، بطور مستند توضیح داده است که چگونه حمایت از دولت چین از 86 درصد در سال 2003 به 93 درصد در سال 2016 رسیده است. پس از مدیریت کووید-۱۹ توسط دولت چین ، حمایت ها حتی بیشتر شده است. خوب بیشتر چینی ها از دیدن اینکه آمریکا و اروپا چقدر ناتوان بودهاند متعجب میشوند. از این رو ، آنها هنگامی که رهبران غربی به زبان چینی سخنرانی میکنند که چگونه می توانند جامعه بهتری برای خود ایجاد کنند ، با ناباوری واکنش نشان می دهند.
رئیس جمهور شی جین پینگ مرد کمی حرف است. هنگامی که وی در سال 2009 به عنوان معاون رئیس جمهور از مکزیک دیدار کرد ، وی گفت: «چین در درجه اول انقلاب صادر نمی کند. دوم ، صادرات فقر و گرسنگی نمیکند، سوم ، برای شما دردسر ایجاد نمیکند». و اکثر کشورهای جهان با روح گفته شی موافق هستند.
تا زمانی که چین از مردم خود مراقبت کند و نظم جهانی را بر هم نزند، بقیه جهان می توانند با چین کنار بیایند. و اگر آمریکا بخواهد چین را منزوی کند ، خود را منزوی خواهد دید.