چه کسی باعث پایان سخنرانی امام خمینی در 15 خرداد 42
به گزارش اقتصادنیوز سید حسین خمینی فرزند سید مصطفی خمینی، دانشآموخته حوزه علمیه نجف اشرف و شاهد دوران تبعید امام خمینی و آگاه به فراز و فرودهای زندگی پدر خویش است، که این روزها بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و پژوهش در حوزههای معرفتی میکند. وی در گفتگو با نشریهی «حریم امام» به توصیف شخصیت پدر پرداخته است که به نقل از سایت جماران در پی میآید:
مرحوم آقا مصطفی تا چه حد در جریان مبارزه و نهضت، بر امام تأثیرگذار بود؟ آیا حضرت امام از مشاوره ایشان هم استفاده میکرد؟
خُب پدرم از اختیارات خاصی برخوردار بود؛ تا جایی که حتی اعلامیهها را پیش از چاپ شدن نگاه میکرد.
آقای اشراقی درباره سخنرانی عاشورای ۱۵ خرداد۱۳۴۲ میگفت: «امام خمینی در مدرسه فیضیه بالای منبر بود و خیلی تند صحبت میکرد. مردم رنگشان پریده بود و خیلی ترسیده بودند. یکباره آقا مصطفی گفت: بس است دیگر! و آیتالله خمینی هم گفت: و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» یعنی تا این اندازه به هم نزدیک بودند.
فردای سخنرانی دربارة کاپیتولاسیون، امام را نیمه شب دستگیر کردند. خاطرم هست که آن زمان در خانه کوچه حرم نزد مادربزرگم رفتم. صبح که از خواب بیدار شدم والده به من گفت: «آقا را دوباره دستگیر کردند.»
چیزی از فضای حاکم بر محل زندگی امام در آن روز دستگیری به خاطر دارید؟
بله. همان روز از خانه که بیرون آمدم، دیدم در کوچه، سربازهای مسلح دو طرف خیابان ردیف ایستادهاند و سر نیزهها هم بالا بود. همه در خانهها پنهان شده بودند. من که از کنارشان رد میشدم احساس شجاعت میکردم. به منزل خانم رفتم. طبق معمول کنار سماور نشسته و سفره صبحانهاش را پهن کرده بود. من معمولاً صبحانهها را پیش مادر بزرگ میخوردم. سفره ایشان مرتب برقرار بود. چای دم کرده و استکانها کنارش آماده بود.
کمی که گذشت پدرم هم آمد و با حال خودش، با عصبانیت مشغول خوردن صبحانه شد و بعد از منزل خارج شد.
بعد از چند دقیقه یکی از عمهها آمد و گفت: «داداش را هم گرفتند».
آن روز پدر را به قزلقلعه برده بودند. بعد از ۲ ماه برای دیدار با خانواده آزادش کردند و بنا بود پس از آن به ترکیه برود. ایشان هم به منزل آمد و دیگر بعد از آن خودش را معرفی نکرد. به یاد دارم که تلفنی با سرهنگ مولوی درگیر شد و بعد که میدانست برای دستگیریاش به منزل خواهند آمد، به خانه آقای مرعشی نجفی رفت؛ اما مأمورها همانجا دستگیرش کردند و به ترکیه فرستادند.
دوری پدر از خانواده تا چه مدت ادامه داشت؟
اواخر مهرماه سال ۴۴ والده در خواب دیده بود که سیدی عبا بر دوش آمده و خودش را زینالعابدین معرفی کرده است. پرسیده بود: خادمه صغری هست؟
والده گفته بود: نه، ولی امرتان را بفرمایید. او هم نامهای را به خط پدرم نشان داده بود که در آن نوشته شده بود: حال ما بحمدالله خوب است و به زودی یا به زیارت امام حسین و یا به زیارت امام رضا مشرف میشویم.
فردای آن روز والده به پدرشان مرحوم حائری زنگ زد و گفت: آقا جان، من چنین خوابی دیدهام. ایشان گفت: انشاءالله خیر است. چیزی نگذشت که فردا یا پس فردای آن روز، آقای حائری با والده تماس گرفت و گفت: معصومه جان، گویا خوابی که دیدی رؤیای صادقه بوده است. آقا مصطفی تلگراف زده که ما آزاد شدیم و فوراً خانواده را به عراق بفرستید. باید مهیای سفر شوید.
از سالهای پایانی حیات پدر برایمان بفرمایید.
ایشان اواخر عمر، دورة خوبی را گذراند. زمانی بود که فرصت پیدا کرده بود به خودش برسد و از نظر عبادت و علمیت و درس جایگاه خوبی داشت.
از آنجا که خیلی اهل سفر بود، کربلا و کاظمین و سامرا و کوفه و سهله را سیاحت کرده بود.
در سال چهار بار پیاده به کربلا میرفت.
یکبار در اربعین، یک بار در نیمه شعبان، یک بار در روز عرفه و همچنین در اول رجب.
شما هم در سفرها پدر را همراهی میکردید؟
بله. اولین بار که من پیاده همراهشان به زیارت امام حسین رفتم، اول رجب بود و ۱۰ سال بیشتر نداشتم. بعد از آن هر سال چهار بار پیاده با پدر میرفتم.
مرحوم آقا مصطفی از جایگاه علمی بالایی برخوردار بود و به هوش و ذکاوت شهره بود. دوست داریم در باب علمیت پدر هم از زبان شما بشنویم.
بله. مرحوم والد بسیار متفکر و اهل ابداع بود و مقلد هم نبود.
گرچه بسیار متمسک به خداوند و اهل بیت بود؛ اما در مسائل علمی کاری به اعتقادات نداشت. هر مسئلهای در فقه و اصول وجود داشت، اول میگفت: مشکوک است! بر اساس تقلید سخن نمیگفت، بلکه علمی و اجتهادی پیش میرفت.
ایشان درک کرده بود که خدا وجود دارد؛ اما میگفت: انکار خدا ممتنع است و اقرار به آن اشکل امور است.
من بسیاری از مسائل را آن زمان به درستی درک نمیکردم؛ اما امروز از نوشتههای ایشان میفهمم که چه اسراری در وجودش پنهان بود.
پدر به شدت به معصومین ارادتمند بود، یکبار که سر سفره نشسته بودیم به نان اشاره کرد و گفت: امام علی النقی این را هم میدانست که من در این لحظه این نان را خرد میکنم.
ما هم عامیانه این سخن را قبول داشتیم؛ اما مرحوم والد آن را از نظر علمی درک کرده بود و به آن ایمان داشت. ایشان ادراکات روحی عجیبی داشت. خانم میگفت از بچگی و پیش از بلوغ تمام نوافل را هم خوانده بود.
درونش سرشار از ایمان بود و به خاطر همین پس از وفاتش شهادت دادند که مصطفی نماز قضا نداشته است.
از دوران کودکی مرحوم آقا مصطفی هم اطلاعاتی دارید؟
ظاهراً پدر بسیار پر جنبوجوش و اهل دعوا بود. میگفتند همیشه روی نوک گلدسته بزرگ صحن حرم حضرت معصومه مینشست.
خانم تعریف میکرد: وقتی گذر جدّا ساکن بودیم، آقا معمولاً غروبها برای پیادهروی میرفت. یک بار روی پشتبام بودم که دیدم بچهای بالای گلدسته نشسته است. با حسرت نگاهش کردم و با خودم گفتم که چه لذتی میبرد! این بچه کیست؟
بعد فکر کردم که فقط از مصطفی چنین کاری ساخته است. کمی که دقت کردم دیدم بله، خودش است؛ اما جریان را به آقا نگفتم وگرنه شب تنبیه میشد.
ظاهراً در آثار ایشان ابداعات فقهی و اصولی بسیاری وجود دارد. در این باره هم مطالبی بیان بفرمایید.
بله. تحریرات ایشان در فقه و اصول مملو از مبانی اساسی است.
مرحوم والد بر آثار گذشتگان، از جمله آیات عظام میرزای نائینی، حائری، خویی، آقا ضیاء عراقی و امام خمینی مسلط بود و در نوشتههایش، دیدگاه آنها را ذکر و نظر خودش را نیز بیان میکرد. خیلی هم فنی و صناعی مینوشت و در اصول از امام هم قویتر بود. بخشی از تفسیر ایشان در موعظه و اخلاق و ارشاد نوشته شده که بسیار زیباست.
وجه تمایز تفسیر ایشان نسبت به سایر علما در چیست؟
اساساً تفسیر قرآن کار آسانی نیست. اتفاقاً تفاسیر علما باعث شده که کسی به قرآن دسترسی پیدا نکند و آن را نفهمد.
تا زمان غیبت صغری شرایط خوب بود و در دورة غیبت کبری تا زمانی که شیخ مفید حضور داشت، مراقب بود که مطالب ناخالص وارد مذهب اهل بیت نشود. به عنوان مثال جریان معتزله به ائمه علاقهمند بودند؛ اما کلامشان مأخوذ از اهل بیت نبود، بلکه مجموعهای از افکار ارسطو و فلاسفه یونان به آنها رسیده بود و بر کلام آنها تأثیر گذاشته بود. به عنوان نمونه بحث قاعده امکان یا دور و تسلسل در اثبات خداوند در کلام اهل بیت نبوده و شیخ مفید اجازه نمیداد که کلام معتزله را به نام اهل بیت منتشر کنند و جا بیندازند.
عدهای موافق این رفتار بودند و برخی مخالف شیوة شیخ مفید بودند.
تعدادی از شیعیان به کلام معتزله عقیده پیدا کرده بودند و میگفتند که سخن آنها با ائمه منافاتی ندارد و حضرت علی و اهل بیت را قبول دارند و مطالبشان هم که علمی است. امامان هم که بر اساس علمیت سخن گفتهاند، پس نباید با آنها مخالفت کرد.
روش تفسیر مرحوم حاج آقا مصطفی برگرفته از چه مکتبی بود؟
باید گفت که ائمه روش تفسیر را به ما آموختهاند.
«انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» حضرت رسول بارها این را فرموده بود و حتی در خطبهای که یک هفته پیش از وفاتش ایراد کرد به این مسئله اشاره داشت. قرآن و تفسیر را ائمه به ما آموختند؛ اما متأسفانه علمای شیعه و سنی با تفاسیری که نوشتند مانع یادگیری درست قرآن شدند.
من تا جایی که خودم تفسیر را آموختم، فهمیدم که روش تمامی علمای ما از ابتدا تا انتها غلط بوده است.
پدر هم سعی میکرد مسیر را اصلاح کند؛ اما میسر نشد. ایشان روش خودش را داشت؛ ولی شاید صلاح نمیدید روشش را بهطور رسمی رواج دهد. البته نگارش به این سبک هم کار سادهای نبود.
به عنوان نمونه ایشان در بحث آیة «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» در آغاز میپرسد: اصلاً آدم کیست؟ یا به روایت امام صادق علیهالسلام اشاره میکند و معتقد بود که حقیقتاً علم نزد آنها بوده است.
در مقابل این شیوه، کتابهایی مانند «لمعةالدمشقیة» را نوشتهاند. حالا ایرادی هم ندارد این کتابها خوانده شوند، اما افراد باید اول با سخنان امامان آشنا باشند و ببینند که ائمه چه گفتهاند.
«کتاب الله» را باید از ائمه آموخت و از علمشان بهرهمند شد. همه میدانیم که تا چه اندازه بر تفکر و علمآموزی در دین ما تأکید شده است.
مشرب مرحوم حاج آقا مصطفی بیشتر فقهی بود یا اصولی؟
هر دو. ایشان فقیهی بزرگ و در عین حال اصولی بود. در سالهای اقامت در نجف، همواره در حال رشد بود و تحریرات و نوشتههای فقهی سالهای آخر ایشان از پختگی خاصی برخوردار و بسیار قوی است که کمک میکند با فقه ائمه آشنا شویم. علم و ایمان در وجود مرحوم والد موج میزد و در آثارش نیز این امر مشهود بود.
از خصوصیات فردی پدر که بیشتر برای شما خاطرهانگیز بود، برای ما بفرمایید.
پدر خیلی خوب بود. ما با هم رفیق شده بودیم. ایشان میگفت: ما با حسین رفاقت داریم. خیلی خوشاخلاق بود و همواره مباحث علمی را در منزل در باب ادبیات، لغت و ... مطرح میکرد. شوخطبعیاش در داخل منزل خیلی بیشتر از بیرون بود. مجموعاً رفتاری داشت که به ما بد نمیگذشت.
رابطة حاج آقا مصطفی با مرحوم امام و والدهشان چطور بود؟
پدر هم با خانم و هم با امام خیلی صمیمی بود. به یاد دارم که امام و ایشان بحث میکردند و شوخیهای خصوصی زیادی داشتند و خیلی باهم میخندیدند.
نقش پدر در شکلگیری جریانات مبارزه و انقلاب چگونه بود؟
خود مرحوم والد بعد از دستگیری امام، نهضت را در سال ۴۲ راه انداخت. حضور پدر و دوستانش به عنوان شاگردان آیتالله خمینی، خیلی موقعیت امام را برجسته کرد. البته خود امام هم جذاب بود و با حضور پدر و دوستانش نیرومندتر میشد.
مهمترین و بارزترین ویژگی معنوی پدرتان از نظر شما چه بود؟
ایمانش به حق بسیار قوی و اعتقادش نسبت به اهل بیت و ائمه اطهار جدی بود. ایشان میدانست که حق، محمد و اهلبیتش هستند. اهل تفکر و تأمل در امور بود. یادم هست وقتی نجف در پشتبام میخوابیدیم به ستارهها و آسمان مینگریست و در فکر فرو میرفت. گاهی هم افکارش را با ما مطرح میکرد.
امام در نگاه حاج آقا مصطفی چه جایگاهی داشت؟
خب پدر من باور شدیدی به راه امام داشت و امام هم حقیقتاً متدین بود. من هم امام را دوست داشتم؛ چون با بقیه آخوندها فرق داشت. هم پدر و هم امام خمینی سقف پرواز بالایی داشتند. شاید بخشی از ارتفاعی که امام گرفته بود به خاطر وجود پدرم بود؛ چون هر دو روی هم اثر میگذاشتند.
به نظرم امام در سال ۴۲ بهترین دورة حیاتش را تجربه کرد. ایشان حقیقتاً قهرمان میدان و سردستة مبارزات بود. هر روز درگیریها تشدید میشد و امام نیز رهبر این جریان بود که یک سال و نیم هم طول کشید. یادم هست که ایشان در ماشین که مینشست، طلبهها پشت سرشان حرکت و در مسیر فیضیه با پرچم نصر من الله و فتح قریب ایشان را همراهی میکردند.
چرا امام فرمود شهادت مرحوم آقا مصطفی از عنایات خفیه بود؟
چون اساساً پیروزی انقلاب از همان واقعه رقم خورد. میتوان گفت شهادت ایشان ماشة انفجار انقلاب بود و خواص و اهل تفکر را نیز با امام همراه کرد و ایشان بیش از پیش مطرح شد. منظورشان این بود که خداوند اگرچه فرزندم را از من گرفته، اما الطافی در این جریان وجود دارد و من باید شاکر باشم. وقتی خبر به امام رسید، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون». خداوند الطافی دارد؛ برخی از آنها جلیّه هستند و برخی خفیّه. شاید این مرگ لطف باشد.
حضرت امام در انظار عمومی نسبت به این داغ بسیار محکم رفتار میکرد. واکنش ایشان نسبت به از دست دادن آقا مصطفی در منزل چگونه بود
امام ظاهر خودش را حفظ میکرد؛ اما در منزل در سوگ آقا مصطفی خیلی گریه میکرد. خانم و عمویم هم همینطور. اگر این انقلاب جریان نداشت شاید امام نمیتوانست رحلت پدرم را تحمل کند. تنها انقلاب که هدف اعلای ایشان بود، میتوانست ذهنش را از این غم رهایی بخشد. خود امام هم بر اساس خوابی که پیش از فوت پدرم دیده بود، پیشبینی میکرد که در نجف فوت کند و میگفت: گمان نمیکنم دیگر ایران را ببینم.
در پایان گفتگو اگر موضوعی مغفول مانده یا از خصایل و سیره پدر مواردی به خاطر دارید که بتواند شخصیت ایشان را بهتر به ما معرفی کند، آن را بیان بفرمایید.
یکی از ویژگیهای مهم پدر احالة امور به خداوند بود. انسانها عموماً گاهی خداپرست میشوند و گاهی از خدا فاصله میگیرند. ایشان همواره به یاد خدا بود و امورش را به او واگذار میکرد. پدر زحمات بسیاری در فقه و اصول کشید؛ در حالی که اصلاً نمیدانست آثارش چاپ خواهد شد یا خیر. اما کار خودش را کرد و بحمدالله آثارش به زیبایی هم منتشر شد.
رفتار ایشان بسیار عجیب بود. حتی من دیده بودم که روی برگی در حال پاره شدن از گوشه کتابی مطلب ارزشمندی را نوشته است و جالب بود که چطور روی یک کاغذ کاهی از کتاب مطالب به این مهمی را مینوشت. مشخص است که به خداوند احاله کرده بود که اگر بخواهد آن را حفظ میکند.