دام پوتین برای غرب در مرز اوکراین
به گزارش اقتصادنیوز، در شرایطی که تنش ها میان روسیه و غرب بر سر بحران اوکراین به شکل بی سابقه ای شدت گرفته، وزیر امورخارجه ایالات متحده اعلام کرده کشورش پاسخ های خود را به درخواست های وسیع امنیتی روسیه از طریق مشاور امنیت ملی کاخ سفید به شکل مکتوب تحویل این کشور داده است.
گفته شده روسیه دو خواسته اساسی از غرب را مطرح کرده است: عدم گسترش پیمان ناتو به شرق اروپا و از جمله به اوکراین و دوم خروج همه نیروهای نظامی خارجی که پس از سال ۱۹۹۷ در کشورهای اروپای شرقی مستقر شدهاند. با این حال آمریکایی ها با رد درخواستهای روسیه اعلام کرده اند که حاضر به کوتاه آمدن نیستند.
در این شرایط، و در حالی که به نظر می رسد تلاش های دیپلماتیک برای حل این بحران تاکنون ناکام مانده، کارولاین دی گرویتر، تحلیلگر فارین پالیسی با انتشار یادداشتی با عنوان «غرب در دام پوتین افتاد»، ضمن بررسی زوایای مختلف این بحران، استدلال کرده است که غرب در واکنش با سیاستهای ولادیمیر پوتین دچار خطای استراتژیک شده و عملا در دامی افتاده است که او از قبل برای آنها پهن کرده بود.
دام پوتین برای غرب و دیپلماتهای سرگرمِ آن
بنا به گزارش اکوایران، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در ماههای اخیر موفق شده دیپلماتهای غربی را سرگرم خود کند. همه چیز از زمانی شروع شد که او نفرات قابل توجهی از نیروهای خود را به مناطق مختلف مرز روسیه با اوکراین اعزام و اصرار دارد که از این حق در خاک خود برخوردار است. اما غیرممکن است با توجه به این واقعیت که روسیه دو بار طی دهه گذشته -در کریمه و دونباس- به خاک اوکراین تجاوز کرده و از سال 2014 در آنجا در حال جنگ بوده، این اقدامات را چنین تفسیر نکرد.
بنابراین طبیعی است که ایالات متحده و متحدانش در اروپا با صدای بلند به اقدامات اخیر روسیه واکنش نشان داده و به مسکو هشدار دادهاند که تهاجم به اوکراین هزینه گزافی برای روسیه –عموما در قالب تحریمها- خواهد داشت.
اما اگر این نمایش دیپلماتیک دقیقاً همان چیزی بود که پوتین از حرکت خود میخواست، آنگاه چه؟ اگر تلاشهای غرب با تلاش برای بازدارندگی در برابر پوتین به نفع او باشد، چه؟ اگر غرب واقعاً در دام او بیافتد، چه؟
واقعیتهای ناگوار روسیه
واقعیتها برای حکومت پوتین ناگوارند. روسیه کشوری در حال انحطاط مینماید. اقتصاد مبتنی بر صادرات کالاها نشانی از پیشرفت ندارد و به نظر میرسد هیچ تلاش واقعی برای تغییر به یک کشور توسعهیافته وجود ندارد.
روسیه کشوری پهناور است، اما قلمرو آن تا حد زیادی خالی از سکنه است و تولید ناخالص داخلی آن در حد اقتصاد متوسطی مانند اسپانیا است. جمعیت و مهمتر از آن سطح مهارتهای شهروندانش در حال کاهش و شاخصهای اجتماعیاش رو به تنزل است. به نظر میرسد کرملین از سیاستهایی که خواستههای مردم را برآورده میکند، چشمپوشی کرده و در عوض، بر تثبیت حکومت پوتین در میانمدت متمرکز شده است.
در این زمینه، حکومت به دنبال ابزارهای دیگری برای مشروعیتبخشی به خود بوده: مانند معرفی خود به عنوان جانشین شایسته اتحاد جماهیر شوروی، برانگیختن پارانویای جمعی با تمرکز بر دشمنی غرب و مهمتر از همه، ایجاد یک باور عمومی مبنی بر اینکه روسیه در مقام یک ابرقدرت جهانی است.
برادران بزرگتر
اما آیا واقع چنین است؟ در صحنه بینالمللی، روسیه توان تخریب دارد ولی قادر به ساختن نیست. از دیکتاتورها حمایت و به آنها در سرکوب کمک میکند از جمله در ناآرامیهای اخیر قزاقستان و اعتراضات پس از انتخابات سال گذشته بلاروس.
فراتر از آن، ظرفیت نمادسازی از یک به اصطلاح ابرقدرت است که در آن چنین تصور میشود که ایالات متحده، روسیه را جدی میگیرد و به گونهای عمل میکند که به غرور پوتین اعتبار میبخشد. در تلویزیون روسیه، نشست بایدن و پوتین چنان منعکس میشود که گویا دو بزرگتر در حال بحث درباره نحوه برخورد با بچهها (یعنی بقیه جهان) از جمله کشورهای کوچکتر دستوپاگیر -مانند اوکراین- هستند.
چرا غرب در دام پوتین میافتد؟
همه اینها مسائلی است که از قبل به خوبی شناخته شده است. پس چرا غرب آن را فراموش میکند؟ و چرا مدام در دام پوتین میافتد؟
هفتههای گذشته برای پوتین بسیار سودآور بوده است. اول، پوتین ابتکار عمل و تیترخبرها را به خود اختصاص داد. او به دنیا و رعایای خود یادآوری کرده که توانایی انجام آنچه میخواهد را دارد. در صورت تمایل میتواند به اوکراین حمله کند، و دلیلش این است که غرب فوقالعاده از پوتین میترسد. برای حکومتی که تا این حد به زور –چه در داخل و چه در خارج متکی است- چنین تاییدی از سوی به اصطلاح دشمنانش بسیار مهم است.
هدف اصلی مسکو
سپس، پوتین با نزدیککردن نیروهای خود به مرز اوکراین، موجی از شوک را در سراسر اروپا و ایالات متحده به راه انداخت و بحثهایی را برانگیخت که اگر واقعاً به اوکراین حمله کند، چگونه واکنش نشان خواهند داد. تحریمها احتمالاً مانند قبل اعمال میشوند.
اما هدف اصلی که مسکو از این بحثها دنبال میکند این است که غرب دوپاره شده است. غرب به جای ایجاد بازدارندگی قاطع، کاری جز آشکار کردن شکافها در تمامی مسائل انجام نداده است. اختلافات بین اعضای اتحادیه اروپا -که اکثرشان عضو ناتو هم هستند- کاملا عیان شده است. حتی گاهی اوقات در داخل دولتها -مانند آلمان- نیز دودستگی بروز کرده است. روسیه اغلب هواپیماهای نظامی را در حریم هوایی دشمنانش به پرواز در میآورد و با به چالش کشاندن پدافند هواییشان، نحوه واکنششان را میآزماید –عملی که در صورت تمایل روسیه به حمله واقعی، اطلاعات مفیدی را در اختیارش میگذارد. برای غرب، اینها دردناک است.
هشدار به اقمار سابق شوروی: تنها هستی!
پوتین همچنین به اوکراین و دیگر اقمار شوروی سابق که در حال قرار گرفتن در مدار غرب هستند، خاطر نشان کرده که متحدان غربیشان در برابر تهدیدات وجودی علیه آنها ضعیف و بلاتکلیف هستند. در این وضعیت غرب فوراً تشکیل جلسه میدهد، درباره تحریمها بحث میکند و شاید حتی آنها را مانند پس از حمله قبلی روسیه به اوکراین اعمال کند – اما نه بیشتر از این.
آنها -حتی کشورهایی که طبق معاهده متعهد به تضمین امنیت اوکراین هستند- مطمئناً از اوکراینیها دفاع نمیکنند. اما این هم مسئله جدیدی نیست. اما این یک یادآوری به موقع است که به روایت روسی کمک میکند: اوکراین، تو تنها هستی. این ثمره خروج شما از مدار روسیه است.
همزمان، پوتین به کمک یار دیکتاتور خود در قزاقستان شتافت تا در قدرت بماند: این کاری است که دوستان واقعی انجام می دهند.
بازیگر اصلی امنیت اروپا: تکرار روزهای خوب گذشته
کل این ماجرا نشان داد که ایالات متحده همچنان بازیگر اصلی امنیت اروپاست. این نیز خبر خوبی برای مسکو است. شاید دشمنان شما را بهتر از دوستانتان تعریف می کنند. پوتین دوست دارد مانند روزهای خوب گذشته در یک گفتوگوی دوجانبه با ایالات متحده دیده شود و اتحادیه اروپا -که پوتین به دلایل زیادی از آن متنفر است و همواره سعی در تضعیف آن دارد- در هیچ کجای این صحنه دیده نمیشود.
هر چند یک خبر خوب برای غرب وجود دارد: ایالات متحده، در حالی که تلاشهای دیپلماتیک با روسیه را رهبری میکند، اصرار دارد که همه اقداماتش در هماهنگی نزدیک با متحدان اروپایی و اتحادیه اروپا باشد -و اروپا باید از این بابت سپاسگزار باشد.
روایت روسیه از امنیت اروپا روی میز
در چند هفته گذشته، روسیه نیز توانسته است روایت خود در مورد امنیت اروپا را دوباره روی میز بگذارد. غرب از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی علیه روسیه تهاجمی رفتار کرده و روسیه را مجبور به دفاع از خود کرده است. روسها پیشنهادهای کلاسیک خود را برای معماری جدید امنیت اروپا ارائه کردهاند که از پیوستن کشورهای بیشتری به ناتو ممانعت میکند.
مسکو به خوبی میداند هیچ یک از اینها هرگز مورد موافقت طرفهای غربی قرار نخواهد گرفت. اما باز هم، این روایت به پارانویای جمعی دامن می زند که در کرملین خود را به عنوان ستون اقتدار آن به نمایش میگذارد. برای مسکو، زنده نگه داشتن این موضوع به خودی خود حیاتی است. این پیشنهادها برای کمک به حفظ حکومت باید رد شوند.
خطاهای غرب در واکنش به پوتین
همه اینها از طریق جابجایی نیروهای روسی به اطراف و شاید حتی مهندسی رسانهای، به دست آمده است. هر چه در روزها و هفتههای آینده اتفاق بیافتد، پوتین به لطف نحوه واکنش اروپا و ایالات متحده به تهدیدات او، دستاوردهای قابل توجهی کسب کرده است. آیا اروپا می توانست از آن اجتناب کند؟ مطمئناً میتوانست از جهات مختلف کار پوتین را سختتر کند.
اول اینکه غرب باید لحن آرامتری را اختیار میکرد. مشخص بود که بحث در مورد تحریم های احتمالی در اروپا و ایالات متحده دشوار خواهد بود و این امر بازدارندگی آنها را تضعیف میکند. حتی کلمه «تحریم» در مقایسه با جدیت در تهاجم نظامی به کشور دیگر ضعیف به نظر میرسد.
غرب نباید علنا درباره تحریمها بحث میکرد. به جای نمایش اختلافات، باید به گونهای رفتار میکرد که پوتین را در حدسوگمانهایش معلق نگه میداشت. باید مانند هر فرمانده میدانی، عدم قطعیت را در واکنش احتمالی خود پیشبینی میکرد. پیام ها باید به طور محتاطانه و از طریق کانالهای دیپلماتیک به کرملین منتقل میشد تا مسکو از آنها بهرهبرداری سیاسی نکند.
دوم، غرب به جای صحبت از تحریم، باید از قوانین حاکم بر سیاست بینالملل مانند تمامیت ارضی و حق انتخاب کشورها صحبت کند. با صحبت از تحریمها، تنها این ایده تقویت میشود که این یک بازی حقارتبار تلافیجویانه متقابل بین دو دشمن سرسخت است -دقیقاً همان چیزی که پوتین می خواهد باشد.
در مقابل، صحبت در مورد حقوق بینالملل -همانطور که زبان بدن سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در هنگام سخنان وزیر خارجه آلمان در این هفته در مسکو نشان داد- بسیار هوشمندانه تر است: این مسئله روسیه را از صحنه خارج و به حاشیه می برد و از دایره کشورهای جدی که ارزش پرداختن به آن را دارند، خارج میکند.
سوم، غرب باید بیش از این در مورد مزایایی که پوتین از شیطنتهای خود انتظار دارد و از انتظارات خود علیه خود استفاده میکند، میاندیشید: رفتار بد را پاداش نمیدهند، و غرب این کار را کرد.به عنوان مثال، از آنجایی که رئیسجمهور روسیه میخواهد روی صحنه با رئیس جمهور ایالات متحده دیده شود، غرب تنها در ازای رفتار خوب باید چنین پاداشی به او میداد. پوتین این زبان را میفهمد. دیپلماسی روسیه اینگونه عمل میکند: هرگز چیزی را که میتوانید بفروشید، ندهید.