مذاکره با آمریکا، تابویی که در حال شکسته شدن است
این اقدام قطعا یک گام به پیش است و باید از آن استقبال کرد و اکنون نباید به سرزنش کسانی پرداخت که مطلق مذاکره با آمریکا را به معنای بی غیرتی و یا بی اطلاعی از سیاست می دانستند و به دولت روحانی اجازه ندادند که همین تصمیم را با تیم مذاکره کننده حرفه ای و زبده خود به پیش ببرد، هر چند لازم است به تحلیل ریشه ها و زمینه هایی پرداخت که منجر به اتخاذ یک ایستار زیانبار در سیاست ورزی شد و سالها منافع ملی را به گروگان گرفت.
آنچه بیش از همه جای تحلیل و موشکافی دارد، برداشتهای گزینشی و یک سویه عقیدتی و ایدئولوژیک است که در تمام این سالها به عنوان سند دینی منع مذاکره در تریبونها مطرح می شد و این در حالی بود که این نوع استکبار و ظلم ستیزی مطلق که امکان هر گونه مذاکره را سلب می کرد، هیچ پشتوانه قابل اعتنایی در مآثر و معارف دینی ما ندارد.
فرعون که مدعی انا ربکم الاعلی (من خدای بزرگ شما هستم) بود و به جنایاتی سهمگین (ذبح پسران) برای بقای حکومت خود دست می زد، شاخص ترین مستکبر تاریخ بشریت است اما وقتی خداوند موسی و هارون را برای مقابله با فرعون برانگیخت، اولین توصیه اش به آنها مذاکره نرم با او بود به این امید که این مستکبر بدون درگیری متحول و سر براه شود (طه/44).
سیره پیامبر اکرم(ص) مملو از مذاکره و انعقاد قرار داد ترک مخاصمه و صلح با دشمنانش است.
یکی از مهمترین مذاکرات پیامبر ص با دشمنان خونی اش مشرکان مکه بود که به صلح حدیبیه معروف است و آن چنان برای مسلمانان دستاورد داشت که خداوند از آن با عنوان فتح مبین یاد کرد. در این مذاکرات پیامبر در برابر جسارتهای نماینده مشرکان کوتاه آمد تا مذاکره و صلح به سرانجام برسد.
طبری در این باره می نویسد: «على بن ابى طالب گوید: پیمبر مرا پیش خواند و گفت: بنویس بسم اللَّه الرحمن الرحیم. سهیل بن عمرو (نماینده مشرکان مکه) گفت: من این را نمى شناسم بنویس باسمک اللهم (به نام تو ای خدا) (مشرکان خدا را به زعم خود قبول داشتند اما نه خدای رحمن و رحیم پیامبر را) . پیمبر گفت: بنویس بسمک اللهم و من نوشتم. پس از آن پیمبر گفت: بنویس این صلحنامه محمد پیمبر خداست با سهیل بن عمرو. سهیل گفت: اگر تو را پیمبر خدا مى دانستم که با تو جنگ نداشتم، اسم خودت و اسم پدرت را بنویس. پیمبر گفت: بنویس، این صلحنامه محمد بن عبد اللَّه است با سهیل بن عمرو.» (تاریخ طبری، ج3 ،1123)
علی (ع) برای پیشگیری از جنگها، با مخالفان مسلح خود مذاکره می کرد. در جنگ صفین بر اساس رای اکثریت لشگریان خود تن به مذاکره و حکمیت با معاویه داد، هر چند شخصا آن را قبول نداشت و در عمل هم به زیان او تمام شد.
امام حسین (ع) تا آخرین ساعات قبل از درگیری، با فرماندهان لشگر یزید برای جلوگیری از جنگ و خونریزی مذاکره کرد و پیشنهاد صلح داد و این ابن زیاد بود که متقاضی تسلیم ذلیلانه امام ع بود اما امام زیر بار چنین پیشنهادی که می توانست نتایج سهمگینی برای اسلام و جامعه مسلمان داشته باشد، نرفت، اگر چه خوانشهای زیدی و مارکسیستی، از عاشورا حرکتی انقلابی و انتحاری تصویر کردند و این تصویر غلط بر گفتمان انقلاب اسلامی حاکم شد.
پس از امام حسین (ع) هم تمام تلاش امامان بر تقیه و جلوگیری از درگیری بی حاصل با مستکبران اموی وعباسی بود و حتی امام رضا ع از سر جبر و اکراه و برای حفظ جان خود و شیعیانش، به ولایتعهدی مامون عباسی تن می دهد و عاشورایی دوم را خلق نمی کند.
البته مخالفت با مستکبران ظالم و متجاوز به حقوق انسانها وظیفه ای عقلی است و توصیه دین در راستای تایید همین فرمان عقل است اما عقل و دین چنین مخالفتی را مشروط به قواعد و ضوابطی کرده اند که از جمله آنها نتیجه بخش بودن و در جهت منافع ملی قرار داشتن و مهمتر از همه رضایت مردم است و کسی حق تحمیل هیچ جنگ و نبرد و تحریمی را بر مردم بدون رضایت آنها ندارد حتی اگر این نبرد، نبرد سعادتمندانه امام حسین ع و یزید باشد و از همین رو بود که در شب عاشورا امام فرمود چراغها را خاموش کنید تا هر که مایل به شرکت در این نبرد نیست، اردوگاه را ترک کند.
اکنون باید کوتاه آمدن نظام را از یک راهبرد اشتباه به فال نیک گرفت و درخواست کرد که نهادهای بالادستی اقدام به طراحی سیاست خارجی ای هوشمندانه و متوازن و مرتبط با همه قدرتهای جهانی در جهت تامین منافع ملی نمایند و کشور را از گردنه ای خطرناک که می رود تبدیل به پرتگاه شورشی کور و زیانبار شود، نجات دهند.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده