عملیات نجات جهان از جنگ بزرگ سوم
به گزارش اقتصادنیوز؛ حمله روسیه به اوکراین نقطه عطفی در تاریخ است. این رخداد، فصلی را که در پایان جنگ سرد آغاز شد، زمانی که کشورهای غربی تلاش کردند روسیه و دیگران را در یک نظم مبتنی بر قوانین بینالمللی ادغام کنند، به پایان میرساند. و همانطور که در زمان جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، ایالات متحده در مقابله با حمله روسیه به اوکراین که تهاجمی آشکار به نظم بینالمللی پساجنگ و عصر صلح قدرتهای بزرگ تلقی میشود، پیشگام شد.
مایکل جی مازار، استاد علوم سیاسی و پژوهشگر ارشد در موسسه رند، در مقالهای برای نشریه فارن افرز با عنوان «راه نجات نظم پساجنگ» استدلال میکند که برای جلوگیری از پیامدها و خطرات بزرگ ناشی از تداوم جنگ اوکراین، ایالات متحده باید در دفاع از سیستم بینالمللی تجدید نظر کند.
راه رفتن روی طناب دیپلماتیک
نویسنده در این مقاله آورده است: در حدود یک دهه گذشته، بحثی بین محققان و سیاستگذاران در مورد اهمیت نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین پس از جنگ جهانی دوم بالا گرفته است. آیا همانطور که گراهام آلیسون در فارن افرز مطرح کرده است، این یک افسانه ضعیف است، یا آنطور که جی. جان ایکنبری و دیگران استدلال کرده اند، این امرتاثیر قدرتمندی بر رفتار دولتها دارد؟
تهاجم روسیه به اوکراین و واکنش جهانی به آن، این ادعاهای رقیب را به شدت کاهش داده است، و تأکید می کند که نظم پس از جنگ محدودیت های واقعی و ملموسی را برای اکثر کشورها ایجاد می کند. اما جنگ همچنین روشن کرده است که نظمهای بینالمللی چقدر میتوانند شکننده باشند و دو آسیبپذیری بالقوه کشنده نظم کنونی را برجسته کرده است: «جاهطلبی بیش از حد از سوی قدرتهای مسلط» و «پرچین محتاطانه از سوی قدرتهای میانی».
این ضعفها ممکن است نظم پس از جنگ و مشروعیت رهبری ایالات متحده را بیش از هر زمان دیگری از سال 1990 در خطر قرار داده باشند - و حفظ آنها مستلزم راه رفتن بر روی یک طناب دشوار دیپلماتیک است.
نظم بینالمللی، افسانه نیست
به طور کلی، نظم بین المللی چیزی نیست جز الگوی غالب تعاملات در سیاست جهانی. وجود یک دستور، قوانین مشترک و اجرا شده یا هر درجه ای از ثبات را فرض نمی کند. اما در دورههای خاصی، دستورات مبتنی بر قواعد پدید آمدهاند که به نفع بسیاری از ملتها بوده است.
این نظام ها بر اساس نوع دوستی یا آرمان یک حکومت فراملی نبودند. در عوض، قدرتمندترین بازیگران عصر، اغلب تحت رهبری یک قدرت برجسته یا تعداد کمی از آنها، با قوانین و هنجارهای صریح یا ضمنی خاصی موافقت کردند تا منافع خود را ارتقا دهند - معمولاً امنیت سرزمینی و رفاه اقتصادی.
نظم بین المللی پس از سال 1945 تحت رهبری ایالات متحده تا به امروز نهادینه ترین نظم مبتنی بر قوانین است. این نظم مبتنی بر سیستم سازمان ملل متحد است، اما سازمانهای منطقهای مانند ناتو و اتحادیه اروپا، و همچنین نهادهای اقتصادی جهانی، فرآیندهای بیندولتی، ائتلافهای عمومی-خصوصی و سازمانهای غیردولتی را که هزاران قاعده و استاندارد خاص را تعیین میکنند، در خود جای داده است.
این نظم متضمن هنجارهایی است که به طور ناقص به آن پایبند بوده، اما به طور گسترده به اشتراک گذاشته شده و حداقل تا حدی اجرا شده است که منافع کشورهای شرکت کننده، به ویژه منافع آنها در عدم تهاجم ارضی و مبادلات اقتصادی نسبتاً باز را ارتقا می دهد.
نتایج و اثرات گسترده نظم لیبرال
نتیجه مجموعه ای مادی از تأثیرات بر دولت ها است. برای مثال، همسویی اقتصادی کشورهای قدرتمند، این امکان را برای این کشورها فراهم کرد که استانداردهایی را - در حاکمیت قانون، سیاست های مالی و پولی، قابلیت همکاری فناوری، و بسیاری از زمینه های دیگر - تعیین کنند و سپس پشتیبانی جدیدی را جذب کنند که مشتاق بهره مندی حاصل از هماهنگی کشورهایی که به دنبال فناوری پیشرفته، سرمایهگذاری مستقیم خارجی یا حمایت سازمانهای مالی بینالمللی بودند، حداقل تا حدی خود را تحت محدودیت قوانین و هنجارهای این نظم قرار دادند.
محرومیت از نظم اقتصادی از نظر اقتصادی کشنده بوده است؛ و این تضمین میکند که اکثریت قریب به اتفاق کشورها رفتار خود را حداقل تا حدی تنظیم می کنند تا به سیستم بین المللی وابسته بمانند.
نظم پس از جنگ اغلب به عنوان مجموع اجزای نهادی آن در نظر گرفته می شود، اما اثر گرانشی گسترده تر آن منبع واقعی قدرت آن است.
هنجارها و نهادهای نظم از یک نیروی اساسی تری سرچشمه می گیرند - منافع مربوط به توده ای مهم از جامعه جهانی و تأثیر جهانی ناشی از آن بلوک. دهها قدرت پیشرو اقتصادی و نظامی نظم پس از جنگ را برای ایجاد شرایطی ضروری میدانند که امنیت اقتصادی و سرزمینی برای آن ها به ارمغان آورد.
با گذشت زمان، بازیگران غیردولتی قدرتمندی به دولتهای درگیر در نظم بینالمللی پیوستند: سازمانهای غیردولتی، شرکتها، احزاب سیاسی و جنبشها اکنون نقش مهمی در حمایت و اجرای قوانین نظم بازی میکنند. با مشروط کردن مشارکت کامل در شبکههای اقتصادی، سیاسی، و حتی فرهنگی به این قوانین، دولتها و بازیگران غیردولتی در هسته این نظم، اثر پژواک قدرتمندی بر سیاست جهانی ایجاد میکنند.
در پی تهاجم روسیه به اوکراین، مسکو از سلطه کامل این نظم رها شده است. یک گروه اصلی از دموکراسیهای پیشرو و بازیگران غیردولتی برای دفاع از نظام گرد هم آمدهاند و از مؤلفههای این نظم - از سازمان ملل گرفته تا نهادها و شبکههای اقتصادی گرفته تا دادگاه کیفری بینالمللی - برای تهدید یا اعمال مجازات برای کسانی که از آن سرپیچی میکنند، استفاده کردهاند.
این اقدامات نشان میدهد که نظم پس از جنگ بسیار فراتر از محصول قدرت ایالات متحده است: این دولتها و بازیگران غیردولتی به دور از موافقت کورکورانه با خواستههای آمریکا، به میل خود و در پی منافع خود از سیستم دفاع کردهاند.
۲ آسیبپذیری بزرگ
اگرچه واکنش جهانی به تجاوز روسیه نشان داده است که نظم پس از جنگ بسیار بیشتر از یک افسانه است، اما همچنین حاکی از این است که این نظم چقدر آسیب پذیر است.
حمله مستقیم قدرتهای تجدیدنظرطلب اغلب به عنوان بزرگترین تهدید برای هر نظام بین المللی به تصویر کشیده می شود. همانطور که بحران در اوکراین نشان داده است، با این حال، هر چه تجدیدنظرطلبان با خشونت بیشتری به یک نظم حمله کنند، مدافعان آن با قدرت بیشتری مقابله خواهند کرد. حملات جبهه ای به ساختارهای موجود، منجر به تمایل به تحکیم منافع و ارزشهای درک شدهای میشود که آنها را به هم پیوند میدهد؛ این درسی بود که چین نیز از دیپلماسی تهاجمی "گرگ جنگجوی" خود آموخته است.
علاوه بر این، آشکارا نادیده گرفتن قوانین به توانایی تجدیدنظرطلبان برای جلب حمایت از اقدامات خود، حتی از سوی کشورهایی که از سیستم موجود تردید یا نارضایتی دارند، آسیب می رساند.
بنابراین نظم پس از جنگ در برابر ضربات پتک قدرتهای تجدیدنظرطلب کمتر آسیبپذیر از ۲ آسیبپذیری دیگر است که با بحران کنونی آشکار شدهاند، که هر دوی آنها پتانسیل تخریب اجماع در مورد هنجارها و اصول پس از جنگ را دارند.
زیادهخواهی قدرتهای مسلط
اولین مورد، جاه طلبی بیش از حد است: معماران سیستم پس از جنگ با اهداف زیادهخواهانه، با ریسک ایجاد واکنش خشونت آمیز مواجه میشوند. مسلماً این همان چیزی است که با ناتو در اروپا اتفاق افتاد. تحت نظارت ایالات متحده، ائتلاف از یک برنامه سنجیده و با دقت کالیبره شده برای تقویت امنیت اروپا به یک الزام بی حد و حصر و وظیفهگونه متاستاز شد.
بدون تایید مشروعیت ادعای روسیه برای تسلط بر کشورهای نزدیک خود در خارج از کشور، می توان اذعان کرد که مسکو همیشه موظف به مخالفت با گسترش ناتو به مناطقی است که آن را نگرانی های اصلی امنیتی خود می داند.
یکی دیگر از محصولات جاه طلبی بیش از حد، مفهوم مداخله گرایی لیبرال است که به توجیه یک سری مداخلات از عراق تا لیبی کمک کرد که به اعتبار ایالات متحده آسیب زیادی وارد کرده است.
بلندپروازیها بسیط برای قوانین و هنجارهای نظم پس از جنگ، اهداف مطلقگرایانه منع اشاعه را نیز ایجاد کرد که باعث شد دولتهای ایالات متحده از توافقهای ناقص اما مفید مانند چارچوب توافق شده ۱۹۹۴ با کره شمالی و توافق هستهای ۲۰۱۵ با ایران دست بکشند. اصرار برای اجرای مطلق و سازش ناپذیر قوانین هر دستوری یک رویکرد پایدار نیست.
پرچین میانی
دومین آسیبپذیری نظم پس از جنگ، نفوذ روزافزون چیزی است که میتوان آن را «پرچین میانی» (حفاظ میانی) در سیاست جهانی نامید؛ کشورهایی که ترجیح میدهند از جانبداری در رقابتهای آمریکا-چین و آمریکا-روسیه اجتناب کنند و بنابراین در اجرای هنجارهای این نظم تردید دارند.
این کشورها - از جمله برزیل، مصر، هند، اندونزی، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی و ترکیه- در بسیاری از عناصر نظام بینالملل مشارکت دارند و از آنها حمایت میکنند. آنها به طور گسترده از هنجارهای نظم پشتیبانی می کنند و معمولاً به آنها احترام می گذارند. برخی از این کشورها قرار است به بازیگران اصلی اقتصادی و نظامی تبدیل شوند. با این حال، اگر تعداد بیشتری از آنها محور چین و روسیه را به عنوان وزنهای مفید برای موازنه تسلط ایالات متحده و غرب ببینند و در نتیجه از نهادهای تحت رهبری ایالات متحده خارج شوند، نظم پس از جنگ با مشکل عمیقی مواجه خواهد شد.
این پویایی از قبل در واکنش بینالمللی به جنگ روسیه آشکار شده است. اگرچه با هر قیاس تاریخی قابل توجه است، اماواکنش جهانی محتاطانهتر از آن بوده است که بسیاری تصور میکنند. کمتر از دوجین کشور به طور کامل متعهد به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه مسکو هستند و بسیاری از کشورهایی که در سطح میانی قرار دارند به صراحت چنین اقداماتی را رد کردهاند.
رهبران سیاسی، دانشمندان و صاحب نظران در بسیاری از کشورهای در حال توسعه روایت ایالات متحده و اروپا در مورد اوکراین را رد کردهاند و مشروعیت رهبری ایالات متحده را زیر سوال بردهاند. اگر وضعیت میدانی مبهمتر شود - به عنوان مثال، اگر روسیه برای تحکیم دستاوردهای ارضی خود خواستار آتشبس شود و مسکو و پکن شروع به جمعآوری حمایت از کشورهای پوششدهنده کنند، این اختلافات ممکن است در هفتههای آینده عمیقتر شود.
وقتی زمان انتخاب فرامیرسد
به این ترتیب، نظم پس از جنگ ممکن است نه با انفجار یک حمله مستقیم تجدیدنظرطلبانه، بلکه با نالهای از بین برود، زیرا قدرت های میانی به تدریج از نهادهای اصلی خود دور میشوند، از اجرای هنجارهای خود سرباز می زنند و در تلاشهای مختلف به چین و حتی روسیه میپیوندند و خواستار تدوین یک سیستم جهانی چندقطبی تر میشوند.
چنین فرآیندی احتمالاً در دهها مؤسسه و حوزههای موضوعی اجرا میشود، تجارت، سرمایهگذاری، جریانهای اطلاعاتی و موارد دیگر را پراکنده و گاهی منطقهای میکند. و این می تواند با افزایش مداوم ناسیونالیسم خشمگین و خودستایشگر در بسیاری از کشورها تسریع شود. چنین سناریویی نشان می دهد که چگونه این دو آسیب پذیری نظم بین المللی در هم تنیده شدهاند.
زمانی که زیادهخواهی بحران ایجاد میکند -چه در مورد ایران، چه در مورد کره شمالی یا اوکراین- حفاظها در ناخوشایندترین موقعیت قرار می گیرند. رویدادها ایجاب می کند که طرفی را انتخاب کنند. با ناکامی در انجام این کار، به نظر می رسد که آنها هنجارهای نظم را تضعیف می کنند - حتی اگر تمایلی به تأیید قانون شکنان نداشته باشند و یا خودشان بطور گسترده از آن هنجارها حمایت کنند.
حقیقت تلخ: حفظ نظم بینالمللی مستلم تعدیل آن است
این پویایی به یک حقیقت تلخ اشاره می کند. برای حفظ نظم بینالمللی پساجنگ، واشنگتن باید ترویج هنجارهای نظم و اجرای قوانین آن را تعدیل و محدود کند. یک رویکرد سفت و سخت و سازشناپذیر باعث افزایش بیش از حد مکرر واکنشهای غیرضروری میشود که دولتهای پوششدهنده ایجاد میکنند و در نهایت اجماع در هسته نظم را به خطر میاندازد.
این شاید مهمترین درس رویدادهای اخیر در اروپا و فراتر از آن باشد: ایالات متحده باید رویکردی عملی و پایدار و نه غیرقابل انعطاف و مطلق را در قبال نظم مبتنی بر قوانین اتخاذ کند.
چنین رویکردی باید بر روی چند هنجار غیرقابل مذاکره تمرکز کند: محدودیتها در مورد تهاجم فیزیکی و سایبری، همکاری در مورد تغییرات آب و هوا، و همکاری برای ترویج تجارت جهانی و سیستم مالی پایدار.
نجات جهان از جنگ بزرگ
این فرآیند مستلزم پذیرش کار با دموکراسیها و غیردمکراسیها دارد و بطور فعال جوامع آزاد را ترویج میکند، اما این کار را با کمک به دموکراسی های مستقر و نوظهور به جای تحمیل تغییر بر جوامع غیر دموکراتیک انجام میدهد. به جای اینکه برای کمال تلاش کند، قراردادهای ناقص اما مؤثر کنترل تسلیحات را میپذیرد.
به هر حال، این نظم به ایالات متحده مزیت رقابتی فوق العادهای بخشیده و به ثبات سیاست جهانی کمک کرده، اما جنگ در اوکراین شکنندگی این سیستم را آشکار کرده است. و اگر ایالات متحده رویکردی عملگرایانهتر و منعطفتر برای حفظ آن اتخاذ نکند، نظم پساجنگ ممکن است به دوره جدیدی از درگیری که میتواند به جنگ بینالملل سوم سقوط کند.