روایتی از 8 شهریور 1360، ساعت 15

کدخبر: ۵۱۸۲۷۹
پرونده‌ای ناتمام که بررسی اسناد و روایات تاریخی آن، حکایت از نقش شبکه نفوذی گسترده‌ای داشت که «مسعود کشمیری» تنها عامل اجرایی آن بود.
روایتی از  8 شهریور 1360، ساعت 15

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه اعتماد، مرتضی الویری درباره واقعه انفجار در دفتر نخست وزیری سال 60 گفت:  ساعت ۱۵ هشتم شهریور ۱۳۶۰، صدای مهیب انفجاری خبر از حادثه‌ای تروریستی داد که در آن رییس‌جمهور و نخست‌وزیر به شهادت رسیدند و پیکر سوخته آنها روز بعد بر دستان مردم عزادار تشییع شد اما شعله‌های آن جنایت تروریستی همچنان بر قلب آنهایی که تاریخ را ورق می‌زنند آتش می‌زند. انفجار هشتم شهریور، یک ترور خیابانی ساده نبود که با نام بردن یک نفر به اسم عامل انفجار، مختومه شود. پرونده‌ای ناتمام که بررسی اسناد و روایات تاریخی آن، حکایت از نقش شبکه نفوذی گسترده‌ای داشت که «مسعود کشمیری» تنها عامل اجرایی آن بود؛ فاجعه‌ای که یکی از صدها مورد جنایت دهه شصت بود! همان دهه‌شصتی که از جانب رهبر انقلاب «دهه مظلوم» نام گرفت و مطالبه‌ای به پیوست آن تکلیف شد که «نگذارید جای جلاد و شهید عوض شود». طبیعتا بازخوانی و تدقیق بر حواشی جنایت انفجار دفتر نخست‌وزیری به عنوان یکی از رویدادهای مهم این برهه، از ابتدایی‌ترین گام‌هایی است که می‌توان در رفع مظلومی از این دهه پرحادثه و طلایی انقلاب برداشت، اما حجم بالای اسناد و روایات معتبر و غیرمعتبر، جز برای آنان‌که علاقه بر پژوهش دارند، میسور نیست. کتاب «یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست‌وزیری» به کوشش سعید زاهدی سعی کرده است با سفر به جراید و مصاحبه‌های سال ۶۰ و با قلمی ساده به بازخوانی روایت مستند شهادت شهیدان رجایی و باهنر بپردازد؛ کتابی که سعی کرده مهم‌ترین روایات این فاجعه را به استناد «اسناد متفاوت، نقل قول‌های متعدد، مصاحبه و گفت‌وگو با اشخاص مرتبط با این حادثه و اطلاعات معتبری از انفجار دفتر نخست‌وزیری که از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و روزنامه‌های اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ و پس از آن جمع‌آوری شده است» بازخوانی کند. این کتاب سه مرحله قبل، حین و پس از انفجار را در قالب هفت فصل به روایت اسناد و روایت‌های گوناگون بررسی می‌کند و در خلال آن برخی از ابهامات، حاشیه‌ها، مواضع سیاسی داخلی و خارجی و ناگفته‌های این فاجعه را روایت می‌کند. توجه به موضوعات «سناریوی شهید‌سازی از مسعود کشمیری، نقش نفوذی‌ها در پیش‌برد سناریوهای پس از انفجار، گمانه‌زنی‌ها و اتهامات پس از حادثه، اعتماد و علاقه شهید رجایی به مسعود کشمیری، تلاش کشمیری برای انفجار بیت حضرت امام خمینی» برخی از بخش‌های جذاب این کتاب خلاصه و خاص است. در بخشی از کتاب روایتی عجیب از همسر شهید باهنر نقل شده است: «آن روز همه با منافقین دست به یکی کرده بودند. آتش‌نشانی بار اول آمد و شلنگ‌ها را باز کرد و گفت آب نداریم. بار دوم آمد و گفت شلنگ‌ها سوراخ است. بار سوم که همه ساختمان سوخت و خراب شد، آمد و آب‌پاشی کرد» روز نهم شهریور روزنامه اطلاعات شهدای حادثه را اعلام می‌کند: «شهید رجایی، شهید باهنر، شهید کشمیری و پیرزنی که از کنار ساختمان عبور می‌کرده و زیر آوار مانده است». سیداحمد خمینی فرزند امام درباره اعتمادی که شهید رجایی و باهنر به مسعود کشمیری داشته‌اند، می‌گوید: «آن زمانی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود، آن شخص که با منافقین کار می‌کرد؛ یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در جلسه معارفه رییس‌جمهور، نخست‌وزیر و کابینه و رییس مجلس و برخی از شخصیت‌های دیگر با امام، در سه‌راه بیت حضرت امام آمدند گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی است که بناست یادداشت کند؛ ما قرار گذاشته بودیم هیچ‌کس را در هر مقامی که باید، اجازه ندهیم با وسیله‌ای که دستش هست، بیاید... آمدند گفتند که آقای رجایی می‌گوید آقای کشمیری دبیر شوراست، اگر به ایشان اعتماد نکنیم، پس به چه کسی اعتماد کنیم؟ من گفتم نه، ما اجازه نمی‌دهیم. آمدند و دوباره گفتند که آقای باهنر و رجایی پیغام می‌دهند به ما و بالا نمی‌آیند و می‌گویند کشمیری باید باشد و ساکش را بیاورد. کشمیری به نشانه اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست‌وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید