شکاف جنسیتی؛ اقتصاد، مذهب، ایدئولوژی یا سنت؟
شکاف جنسیتی در طول تاریخ وجود داشته و امروز و دیروز ایجاد نشده است. اکثر جوامع در طول تاریخ نیازمند کار فیزیکی شدید بودهاند تا بتوانند معاش خود را از راههایی نظیر شکار و جنگاوری تامین کنند. از سوی دیگر، همین فعالیتها نیز سبب میشده است که جمعیت مردان کاهش بیاید، چرا که جمعیت قابلتوجهی در حین انجام شکار یا در جنگها کشته میشدند. بنابراین، نسبت جمعیتی در جامعه بهم میخورده است و جمعیت زنان به طرز قابل ملاحظهای بیشتر بوده، و در عین حال زنان نمیتوانستند به اندازه قدرت بدنی یک مرد در شکارها مشارکت کنند یا در جنگها فتوحات داشته باشند. همین دو عامل موجب میشده است که مردان به عنوان نیروی کار با جمعیت کم مورد توجه ویژه قرار بگیرند.
اگر خشونتی را که در مجموع نسبت به پسران در طول جنگها یا قربانی شدن در پای خدایان اعمال میشد در نظر بگیریم، ملاحظه میشود موارد خشونت علیه زنان قابل درک و حتی قابل اغماض است. برای مثال، اجبار جوامع نسبت به مردان برای مشارکت ایشان در جنگ را به هیچ وجه نمیتوان با اجبار نسبت به زنان برای پذیرش چندهمسری یا فرزندآوریهای مکرر یکسان دانست. لیکن به هرصورت در میان افرادی که از تمامی این جنگها و خشونتها جان سالم به در میبردند، به واسطه ناترازی جمعیتی و نیاز جامعه به نیروی کار شدید، قدرت چانهزنی به نفع مردان تغییر میکرد و لذا ایشان دست بالا را در قراردادهای اجتماعی داشتند. در مقابل این رفتارهایی که از مساله تنازع برای بقا و عدم بلوغ اجتماعی و رفتارهای تاریخی برمیخاسته است، پیامبران الهی در میان جوامع متعدد ظهور یافتهاند که تلاش اصلی آنها برای بلوغ رفتاری و اجتماعی جوامعشان بوده است.
در مجموع از رفتارها و شیوه زندگی پیامبران الهی آنچه برمیآید همگی در راستای ارتقای اخلاق در جوامعی بوده که با گرفتاریهای هر روزه برای تامین معاش و بقا دست به گریبان بودهاند و امور اخلاقی فرصتی برای بروز و ظهور نداشته است؛ تا جایی که پیامبر اسلام میفرماید «انی بعثت لاتمم مکارم اخلاق» و هدف بعثت خود را «مکارم اخلاقی» معرفی میکند. در امر زنان نیز ادیان الهی همگی نسبت به جوامع زمانه خویش پیشرو و پیشقدم بودهاند. با انقلاب علمی در قرون ۱۶ و ۱۷، بشر توانست وارد عصر روشنگری شود، و با انقلاب تکنولوژی که از قرن ۱۸ آغاز شد، توانست وضع معاش روزمره خود را بهبود بدهد و از وضعیت اقتصادی مالتوزین که نتیجه قطعی آن تنازع برای بقا بود، رهایی یابد. با رشد تکنولوژی، نیاز به نیروی کار شدید کاهش یافت.
دیگر نیازی به شکار رودررو یا جنگهای پیاپی برای کسب غنیمت وجود نداشت، هرچند که با روشهای پیچیدهتری، طمعورزی بشر برای کسب غنیمت و قدرت ادامه یافت. لیکن بهجز جنگهای جهانی اول و دوم، خبری از قتلعامهای سراسری وجود نداشت. با پایان یافتن دوره مالتوزین، دوره جدیدی از رشد اقتصادی آغاز شد که مستلزم سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی و بهرهوری و مدیریت و قاعدهمندی اقتصادی و سیاستی است. به مدد تکنولوژی و ماشینآلات، نیاز به کار فیزیکی شدید تقریبا در تمامی مشاغل از بین رفته است، و به جای آن قوه تفکر و هوشمندی نیروی انسانی جایگزین شده است. به دلیل نبود جنگهای فیزیکی و با پیشرفتهای بهداشتی و پزشکی، نسبت جمعیتی بین زن و مرد به تعادل طبیعی خود رسید. به معنای دیگر، به همان نسبتی که در هنگام تولد فرزندان ممکن است جنسیت مونث یا مذکر به وجود آید، تقریبا به همان نسبت، جمعیت بزرگسالان نیز بین زنان و مردان تقسیم میشود.
این نسبت تقریبا یک به یک است. با این توضیحات، دیگر دلیلی بر توجه ویژه به بخشی از جامعه یعنی مردان وجود ندارد، چرا که مردان نیز همانقدر میتوانند در تولید سهیم باشند که یک زن میتواند. البته، اگر مساله فرزندآوری را که زنان را دارای امتیاز ویژه برای بقای نسل میکند کنار بگذاریم، امروزه میان مردان و زنان به لحاظ تولید کالا و خدمات اقتصادی تفاوتی وجود ندارد. بهرغم اینکه عوامل نهادی برای تفاوت زندگی میان زنان و مردان از بین رفته است، پرسش این است که چرا در کشورهای درحالتوسعه همچنان شاهد تفاوتهای ساختاری بین حقوق زنان ومردان هستیم. با مطالب فوقالذکر واضح است این تفاوت ناشی از «مذهب» نیست (اگر مذهب و دین را تلویحا یکی بدانیم) چرا که ادیان الهی در مساله زنان همواره یک قدم جلوتر از عصر خود رفتار کردهاند و هرگز تن به درخواستهای جامعه برای اعمال تفاوت ندادهاند.
منبع: دنیای اقتصاد