حاکمیت هوشمند ترجیح می دهد اعتراضات کف خیابان باشد نه اینکه پنهان بماند
به گزارش اقتصادنیوز در بخشی از اینگفتوگو آمده است: پیشنیاز هر نوع اصلاحی، اراده حکومت برای رفع ریشههای نارضایتی مردم و نشان دادن این اراده است. محسن میردامادی فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است هنوز «نشانههایی برای این اصلاح مشاهده نشده است.
بیش از 80 روز از اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی میگذرد؛ امروز که با فاصله به این رخداد نگاه میکنید، ریشه بروز این بحران را چه میدانید؟
ما با انباشت نارضایتیها مواجه هستیم که در مدتی طولانی شکل گرفته است. حاکمیت توجهی به همه هشدارهایی که در سالهای گذشته به وسیله دلسوزان، کارشناسان و اساتید دانشگاه و... داده شد، نکرد و وقعی به آنها ننهاد تا کار به اینجا کشید. این انباشت مطالبات و نارضایتیها نهایتا به انفجار امروز رسید. در واقع نارضایتیهای انباشتهشده با جرقه ماجرای مهسا امینی حالت انفجاری به خود گرفت. در پاسخ به این پرسش که چه رفتارهایی باعث بروز این نارضایتیها شده، میتوان گفت که مجموعه عملکرد حاکمیت و همه نیروهای دخیل در آن، امید به آینده را برای بخش قابل توجهی از مردم از بین برده و آینده را برایشان مبهم و تیره کرده است. تلاشهای مردم برای تغییر این چشمانداز را نیز نقش بر آب کرده است. مهمترین نماد این موضوع، ناامید کردن مردم از پیگیریهای خواستههایشان از طریق صندوقهای رای بوده است. نتیجه این رویکرد بستن روزنههای امید بر مردم و پیش آمدن وضع موجود است.
با کمتر شدن تجمعات اعتراضی اخیر، بسیاری از تحلیلگران به دنبال سازوکاری میگردند که از طریق آن بتوان مطالبات مردم از حاکمیت را به ارزش افزوده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... بدل کرد. به نظر شما ذیل چه مکانیسمی میتوان این مطالبات را محقق کرد؟
باید توجه داشت حتی اگر فرض کنیم در ظاهر نشانههایی از کاهش تجمعات وجود داشته باشد، این کمتر شدن تجمعات به معنای کمتر شدن اعتراضات و نارضایتیها نیست. اعتراض در زیر پوست رخدادها همچنان وجود دارد، اما ممکن است ظهور آن به صورت آشکار با افتوخیزها و فراز و نشیبهایی همراه شود. اتفاقا اگر حکومتی اهل تدبیر باشد برایش بهتر است که این اعتراضات آشکار باشد و آن را ببیند، چرا که از غفلت بیرون میآید و میتواند علل و ریشههای اعتراضها را بشناسد و رفع این علل و ریشهها را در دستور کار قرار دهد. البته در گذشته چنین تدبیری از سوی حکومت مشاهده نشده است. در واقع حکومت از بروز اعتراضات به عنوان فرصتی برای شناسایی مشکلات و نارضایتیها استفاده نمیکند.
محتوای اعتراضات اقشار مختلف چه مواردی را شامل میشود؟ حرف مردم با حاکمیت چیست؟
مساله اصلی در اعتراضات و نارضایتیها، شیوه حکمرانی است. ضمن اینکه اعتراض به شیوه حکمرانی فراتر از کسانی است که در اعتراضات خیابانی، در دانشگاهها و محلهها اعتراضات خود را نشان میدهند. بخش قابل توجهی از جمعیت ایرانیان نسبت به این شیوه حکمرانی اعتراض دارند و این روشها را قبول ندارند. نماد این رویکرد را در انتخابات سال98 و 1400 به خوبی میتوان دید. از سوی دیگر در سامان سیاسی جامعه یک حلقه مفقوده واسط به چشم میخورد. در جوامع توسعهیافته سیاسی، شخصیتهای مورد احترام مردم، احزاب، نهادهای مدنی و... نقش حلقه واسط را ایفا میکنند. این حلقه واسط، شامل نیروهایی هستند که مورد اعتماد مردم هستند و مطالبات مردم را به عرصههای تصمیمسازی و سیاستگذاری منتقل میکنند. در واقع این حلقه واسط میتواند از انباشت اعتراضات جلوگیری کند یا در صورت انباشت اعتراضات، میتواند زمینه پاسخگویی به مطالبات و رفع مشکلات را فراهم سازد. اما حکومت در جامعه ما طی دهههای گذشته، بنای خود را بر حذف این حلقه واسط قرار داده است. هر اندازه هم که جلوتر رفتیم، حذف حلقه واسط سرعت بیشتری گرفت تا جایی که امروز عملا جامعه وضعیتی دو قطبی پیدا کرده است.
علاوه بر نهادها مجلسی که صدای همه مردم باشد و رسانههای آزاد نهادهای مهمی هستند که میتوانند در کاهش انرژی اعتراضی جامعه نقش ایفا کنند که ما فاقد هردو هستیم. مجلس واقعی باید منعکسکننده صدای مردم باشد نه توجیهگر رفتار اصحاب قدرت. اگر صدای مطالبات مردم در مجلس بلند میشد تبدیل به فریاد در دانشگاه و خیابان نمیشد.
یعنی باید از هر نوع سازوکار اصلاحی نا امید شویم؟
در شرایط فعلی تعریف سازوکاری برای پیگیری مطالبات مردم بسیار دشوار است. گذر زمان و سیر پرشتاب تحولات نیز این دشواری و پیچیدگی را بیشتر و جامعه را رادیکالتر میکند. راهحلهای دو ماه قبل برای امروز تاریخ مصرف گذشته است. برای اصلاح نیز باید توجه داشت که پیشنیاز هر نوع اصلاحی اراده حکومت برای رفع ریشههای نارضایتی مردم و نشان دادن این اراده است. تا به امروز چنین نشانههایی از سوی حکومت مشاهده نشده است. اگر در این جهت نشانههایی به وجود آید، ساز و کار مرتبط با آنهم شکل میگیرد بهطوری که بتواند پیگیر مطالبات مردم باشد. از سوی دیگر باید توجه داشت که ایجاد سازوکارهای زودهنگام و بدون زمینه لازم اجتماعی برای چنین فرآیندی، ممکن است اثر معکوس هم داشته باشد و دستاندرکاران آن متهم شوند که به دنبال سوءاستفاده از شرایط پیشآمده هستند.
در این شرایط که فقط وعدههای نامشخص داده شده، پس چرا اصلاحطلبان به دیدار نهادهای حاکمیتی میروند؟ حتما شما هم شنیدهاید، اخیرا برخی نهادهای حاکمیتی مانند شورای امنیت ملی و قوه قضاییه با اصلاحطلبان دیدارهایی داشتهاند. آیا صرف این دیدارها اهمیتی دارد؟
به نظرم این دیدارها بیش از حد و اندازه واقعی خودش، ابعاد رسانهای پیدا کرده است. یک زمانی در شرایطی مثل شرایط امروز جامعه ما اوضاع و احوال و تحولات باعث نگرانی حاکمیت میشود و از برخی جریانهای سیاسی و گروهها که فکر میکنند، میتوانند تاثیرگذار باشند دعوت میکنند تا چارهجویی کنند. این یک نوع برخورد است. امروز چنین اتفاقی نیفتاده است. چیزی که اتفاق افتاده است، این است که جمعی از اصلاحطلبان خودشان درخواست کردهاند که با مسوولان شورای امنیت ملی و قضایی دیدار داشته باشند و با آنها درباره خطیر بودن اوضاع کشور صحبت کنند و اگر توصیههایی به نظرشان میرسد، ارایه کنند. طبیعی است که مسوولان امنیتی و قضایی این دیدارها را بپذیرند. اما اینکه انتظار داشته باشیم، این دیدارها تاثیری در تصمیمسازیهای حاکمیت و رویکرد آنها داشته باشد، بعید است.