شورش واگنر؛ پرده آخر تئاتر تکنفره پوتین؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکو ایران، طبق تحلیل فارن پالیسی، برای ناظران غربی روسیه، بیشتر تمرکز اولیه بر روی این بوده است که واقعاً در روسیه چه رخ داد و این چه معنایی میتواند برای سیاست روسیه، بهویژه دوران سلطنت ولادیمیر پوتین داشته باشد. پای پوتین روی گلوی رسانهها، روسیه را به یک اکوسیستم اطلاعاتی تبدیل کرده است که در آن منبع اصلی اخبار در مواقع بحران، شایعات و گزارشهای مقطعی در کانالهای تلگرامی است. بنا بر ضرورت، تحلیلهای جدی از پیامدهای شورش برای پوتین، از خارج از کشور انجام میشود. تاتیانا استانووایا در مرکز کارنگی روسیه و اوراسیا، خلاصهای واضح ارائه کرد، از جمله این نکته کلیدی که پریگوژین به احتمال زیاد در تلاش برای سرنگونی رژیم نبود. و سهولت پیشروی نیروهایش به سمت مسکو احتمالاً او را غافلگیر کرد و باعث شد که سریعاً به دنبال یک راه خروج بگردد.
قدرت شخصیشده
رویدادهایی که جمعه گذشته آغاز شد، در خارج از روسیه به ویژه در میان کشورهای همسایه نیز عواقبی خواهد داشت. حتی قبل از شورش واگنر، جنگِ از نظر استراتژیکی فاجعه بار پوتین در اوکراین باعث شده بود تا در ارمنستان، آذربایجان، قزاقستان، مولداوی، ازبکستان و سایر کشورهای منطقه، نیات و قدرت روسیه مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. اگر جنگ ضعفهایی را در ارتش و توانایی اطمینان به روسیه بهعنوان یک متحد را آشکار کرد، شورش نقاط ضعفی را آشکار کرد که خود پوتین را هم درگیر میکرد. به طرز متناقضی، وقایع روزهای اخیر یادآور ماهیت بسیار شخصی قدرت در رژیم پوتین بود - و در عین حال ضربه مهمی به این قدرت وارد کرد.
سخنرانی کوتاه دوشنبه شب پوتین که شورش را خیانت به روسیه خواند و اعتبار خنثی کردن آن را به خود داد، اوضاع را به حالت قبلی برنمیگرداند. خسارت وارد شده است. بیانیه ویدیویی خود پریگوزین در آن روز - که در آن با اعتماد به نفس و مطمئن ظاهر شد - تأیید کرد که هنوز بازیگر دیگری در تئاتر یک نفره پوتین وجود دارد. در سیستمی که قدرت در آن، این قدر شخصی شده و نمایشی است - به عکسبرداریهای بدون پیراهن، کنفرانسهای مطبوعاتی چند ساعته و تأخیرهای متظاهرانه پوتین در جلسات با رهبران خارجی فکر کنید - نمایش غیرقابل انکار قدرت یک بازیگر دیگر در جامعه روسیه، این اثر را را تضعیف میکند. و داستان باز هم ادامه دارد.
سیاست خارجی به سبک پوتین
برای کسانی که در اطراف روسیه هستند، این سؤالات به اندازه نخبگان روسی که تلاش میکنند پویایی قدرت در حال تغییر در کشورشان را درک کنند، فوری نیست. ما نباید انتظار تغییرات چشمگیر و کوتاه مدت در سیاست خارجی همسایگان روسیه در آسیای مرکزی یا قفقاز جنوبی را داشته باشیم، تا حدی به این دلیل که تمرکز بر نقش ژئوپلیتیک روسیه، این موضوع را نادیده میگیرد که این سیاست شخصی سازی شده، پایه روابط بسیاری از این کشورها با روسیهی پوتین هم بوده است. در طول دو دهه، پوتین سیاست خارجیای را اعمال کرده است که به دست دادن خودکامگان وابسته بوده است. این به این معنی نبود که او شخصاً به افرادی مانند نورسلطان نظربایف، مرد قدرتمند سابق قزاقستان، یا اسلام کریموف، دیکتاتور سابق ازبکستان نزدیک بود. به نظر نمیرسد پوتین با کسی دوستی واقعی داشته باشد. در عوض، او یک سیاست خارجی را پرورش داده است که نوعی حمایت متقابل از سیستمهای سرکوبگر و فاسد را با بیشتر کشورهای «خارج نزدیک» روسیه دنبال میکند -یک تعبیر برای فضای شوروی سابق و امپراتوری روسیه.
پوتین رهبران از نظر خودش ضعیف و لابه گر را نمیپسندد. الکساندر لوکاشنکو دیکتاتور بلاروس برای او یک بازنده است، حتی اگر مفید باشد. و رئیسجمهور سابق اوکراین، ویکتور یانوکوویچ را مردد و ضعیف میدید – و خواستار سرکوب سریعتر و شدیدتر تظاهرکنندگان «میدان» در کیف در اواخر سال 2013 بود. نشان دادن کنترل بر دولت خود، راه مهمی برای جلب احترام پوتین بوده است. در حالی که ضعف دلیلی برای تمسخر بوده است.
در مقابل این پسزمینه، رویدادهای هفته گذشته ممکن است شبیه به محلهای باشد که تحت سلطه گانگسترها و مردان قدرتمند است که شاهد آشکار شدن ضعفهای یک رهبر باند هستند. سایر اعضای باند لزوماً مشتاق نیستند که خلع شدن او را ببینند - اما آنها به این وقایع توجه دارند. این دولتها ممکن است به گونهای متفاوت با آنچه پس از تهاجم سال گذشته انجام دادند، در این تجدید نظر کنند که چقدر میتوانند به پوتین وابسته باشند و در زمان یک بحران داخلی چقدر تنها خواهند بود. این بار بازنگری آنها نه به خاطر تجاوز پوتین به همسایهاش، بلکه به دلیل ضعف و شکنندگی رژیم او است که این شورش آن را آشکار کرد.
نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان و الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان نیز در حال تماشا هستند، اگرچه مصیبتهای پوتین برای آنها بیشتر یک تایید دوباره است تا کشف جدید. یکی از مهم ترین تغییرات در سیاست حول درگیری بین این دو کشور قفقاز، کاهش نقش روسیه در سالهای اخیر بوده است. پیش از هفته گذشته، پاشینیان امیدوار نبود که پوتین به ارمنستان کمک کند تا مسائل مرزی باقیمانده -مانند مواردی که در کریدور لاچین وجود دارد- را با دشمن خود حل کند. اکنون، او ممکن است شک کند که حتی اگر مسکو تلاش کند که درگیر شود هم چقدر میتواند مفید باشد. علی اف، به نوبه خود، همیشه نوعی استقلال داشت که دیگران در منطقه فاقد آن بودند، که بر پایه فساد، ثروت گازی و حمایت ترکیه بنا شده بود. مصیبتهای پوتین تنها بازتر بودن دست علی اف را تایید میکند.
اهمیت تحولات روسیه برای پکن
در همین حال، آمریکاییهایی که روی رقابت با چین متمرکز شدهاند، ممکن است تمایل داشته باشند که آخرین شکست پوتین را به عنوان دروازهای برای پکن برای ورود به آسیای مرکزی و جاهای دیگر ببینند. اما در اینجا نیز نگاه بیش از حد مکانیکی به سیاست منطقهای می تواند منجر به تحلیل ناقص شود. به عنوان مثال، چین همین حالا هم یک قدرت جهانی با روابط اقتصادی و سیاسی قابل توجه در کشورهای پیرامونی روسیه است. این فرصتی برای چین نیست تا به فضایی برود که در آن حضور نداشته است.
اما دلیلی که به احتمال زیاد شکست پوتین، در پکن با تردید ارزیابی میشود این است که شی جینپینگ، رهبر چین، که از زمان مائو تسه تونگ، بیش از هر رهبر چینی قدرت را شخصیسازی کرده است، روی پوتین شرطبندی کرده است. ضعف پوتین، بهویژه اگر به بیثباتی در روسیه منجر شود، در بهترین حالت به همان اندازه که برای چین فرصت است، دردسرساز است. هر چقدر هم که این دو کشور متفاوت باشند، شی به طور کلی نمیخواهد که روسیه خطرات در کمین یک رژیم استبدادی، متمرکز بر روی قدرت شخصیشده یک خودکامه، را برای همه جهان به نمایش بگذارد.
این تنها کشورهای همسایه روسیه نیستند که در هفته ها و ماههای آینده ماجرای پریگوژین را هضم خواهند کرد. آن دسته از آمریکاییها و اروپاییهایی که هر گونه حدس و گمان مبنی بر اینکه ممکن است شکافهایی در قدرت پوتین وجود داشته باشد یا اینکه رژیم او ممکن است فرو بپاشد را مسخره میکردند، اکنون باید بپذیرند که این شورش او را ضعیفتر و سیستم سیاسیاش را شکنندهتر کرده است، علیرغم خنثیسازی ظاهری تهدید فوری. حتی در صورتی که پوتین با اعمال کنترل شدیدتر در کوتاه مدت پاسخ دهد، کسانی که همچنان اصرار دارند که پوتین همه چیز را تحت کنترل دارد، باید کمی تواضع بیشتری نشان دهند. و برنامهریزان استراتژیک در پایتختهای غربی باید زمان بیشتری را صرف مطالعه سناریوهایی کنند که در آن کنترل پوتین بر قدرت ممکن است متزلزل شود. به طور کلی، چند روز گذشته یادآور این درس بود که رژیمهای استبدادی پایدار هستند – تا زمانی که ناگهان پایدار نباشند.