به مناسبت 1400مین سالگرد تاسیس حکومت اموی
امروزه ناظران بر جهان اسلام اغلب از آن سخن درشت میشنوند وصحنههای خشونتورزی میبینند. خِرَد خانهنشین شدهاست و شلاق سروری میکند. دین به مثابهی اندیشه و بازگشت به فطرت انسانی به سویی راندهشده و شریعتِ اشعری حکومت میراند. و بسیار کسان در جهان اهل سنت به نام بازگشت به سلف خود را بر حق میدانند که خون هرکس که چون آنان نمیاندیشد بر زمین بریزند. جهان را به سادگی به سرای اسلام و سرای کفر تقسیم کنند و هرکس چون آنان نیست در سرای کفر جای دارد و سزایش جانش است. وشوربختانه، سنت آنان در میان شیعیان نیز به نام غیرت دینی کموبیش ستوده میشود. و رگهای گردن ورمکرده نشان دینداری شمرده میشود. ولی، سخن این است که آیا به راستی سنت سلف صالح خشونت بودهاست؟ ویا اینکه این سنت امویان بودهاست که حتی یک روز به پیامبر اسلام ایمان نیاوردند؟
شاید نخستین کسی که موضوع کاربست خشونت و فرجام آن را به میان کشد و با مردمان در میان گذاشت، مولی علی علیه السلام است. او در خطبه شقشقیه که امیر سخنانِ او است میفرماید:
«خلافت را چون شترى ماده دیدند- و هر یک به پستانى از او چسبیدند، و سخت دوشیدند، و -تا توانستند نوشیدند- سپس [خلیفه اول] خلافت را [پس از خود] به بسترخشن و درشتناکی افکند، بستری که درشتىاش پاى را مجروح مى کرد و ناهموارىاش رونده را به رنج مىافکند. [از این روی] لغزیدن و به سر در آمدن و پوزش خواستن [خلیفهی دوم] فراوان شد.
مردم گرفتار شدند همانند کسى که بر اسب سرکش نشستهاست، که هرگاه مهارش را مىکشید، بینى اش مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را سرنگون میکرد تا بمیرد.
به خدا سوگند، که در آن روزها مردم، هم گرفتار سردرگمی [از درآمیختگی حق و باطل] بودند و هم سرکشى. هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم رویگردان از حق. و من بر این زمان دراز در گرداب محنت، شکیبایى مى ورزیدم».
فرجام هدایت امر خلافت به سمت و سوی خشونت، برآمدن امویان بود که علی در خطبه 93 فرمود:
«هُش دارید که از دیدگاه من، هول انگیزترین فتنه، فتنهی امویان است؛ زیرا فتنهای کور و ظلمتزاست. حکومت آن بر همگان و آزارش دامن گیر خاصّ از مردم دین دار است. آن که فتنه را نیک ببیند و بشناسد، آزار آن بدو رسد و آن که آن را نبیند، از بلای آن بِرَهد. پس از من، فرزندان امیه را برای خود اربابان بدی خواهید یافت. چون ماده شتری کهنسال و بدخوی که با دست بر زمین کوبد و با پا لگد زند و با دهان گاز گیرد. و دوشیدن شیرش را نپذیرد، پیوسته با شما چنین کنند تا از شما کسی را به جای نگذارند. جز آن که به آنان سودی رساند یا زیانی به ایشان باز نگرداند».
عابد الجابری در عقل سیاسی عربی نشان میدهد که چگونه دو نهاد قبیله و غنیمت در کنار ضعف نهاد عقیده، منجر بر برآمدن امویان گشت. اکنون 1400 سال از آن زمان میگذرد. هرچند امویان بیش از نود سال حکومت نکردند، لیکن سنت خونریزشان که سنت عربان آن زمان بود بر خلاف سنت رسولالله (ص) به نام سنت سلف صالح بر جهان اسلام حکم میراند. بنیان نظری کژروی، برابر دانستن عمل صحابه -سلف صالح که بیگمان متاثر از سنت قبیله و زرقوبرق غنیمت بوده، با متن دین است. حال آنکه احتمال خطا در عمل صحابه وجود داشته و فراتر آنکه فهم آنان از وقایع روزگارشان، پدیداری تاریخی و تابعی از شرایط و موقعیت اجتماعی-تاریخی بودهاست. مقدس و مطلقسازی فهم انسانها و برابر دانستن آنها با متن دین، این دلیری بیرحمانه را برای خونریزی در جامعه مسلمانان فراهم آوردهاست. تا جایی که خون اباعبدالله و یارانش را برای کسب رضای حق و رسیدن به بهشت در 14 قرن پیش و کشتار دستِجمعی مسلمانان را در روزگاران ما برای حاکمیت اسلام و اعمال خشونت را بهنام امر به معروف و نهی از منکر روا بدارند.
من یارای آن ندارم که سخنی در باره اباعبدالله به زبان برانم. لیکن، همراه با اشک به ریشهی و فرایند شکلگیری خشونت مقدس در اسلام نیز میاندیشم. شوربختانه، رها کردن فضای بحث و گفتوگوی دینی از سوی علما به قدارهبندان، فضا را علیه دین در مهد تشیع شورانیدهاست. افسوس که چشمان بینا کم است.
در ارتباط با مساله پیشگفته، به یادداشتی ارجمند از اندیشمندی فرزانه؛ جناب آقای رسول جعفریان برخوردم که آن را به مشارکت با شما در میان میگذارم.
منبع: شرق