شکست رویای احیای امپراتوری روسیه؟/ پایان پوتین!
احیای امپراتوری روسیه شکست خورد!
تلاش پوتین برای احیای امپراتوری با نیروی برهنه در حال شکست است. حال سوال این است: تا چه زمانی مردم عادی روسیه پذیرای پوتینیسم، مسیحیت روسی، و توجیهات سست دولت جهت توسل به قدرت نظامی خواهند بود؟ شواهد در این باب متناقض است: طبق گفته مرکز لوادا، سازمان تحقیقاتی مستقل، شورش پریگوژین تاثیر کمی بر محبوبیت پوتین داشته. از منظر مردم عادی، پوتین در آن نبرد پیروز شد. جامعه روسیه ممکن است بسیج شده باشد، اما همه شهروندان درگیر جنگ نیستند و پوتین توانسته نشان دهد که برای کسانی که در میدان نبرد حضوریندارند، دولت قادر به تامین معاششان هست.
اکتبر 2021 بر اساس داده های نظرسنجی انجام شده توسط مرکز لوادا تنها 36 درصد از پاسخ دهندگان از ادعای دولت مبنی بر اینکه به دنبال محدود کردن نفوذ منفی غرب بر کشور هست، حمایت کردند. اما تا سپتامبر 2022 - هشت ماه پس از عملیات ویژه - 57 درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی موافق بودند که دولت دلایل خوبی برای تعیین عناصر خارجی به عنوان جاوسوس بودند.با این حال، شورش پریگوژین میزان دوگانگی حاکم نسبت به ساختار حاکم را آشکار کرد. پوتین میتواند روی بیتفاوتی مردم حساب کند، که به او این فرصت را میدهد تا کشور را وارد یک ماجراجویی نظامی فاجعهبار کرده و ادامه دهد، و در این مورد، به سرعت به شورش شکست خورده پایان دهد. اما اگر رژیم واقعا در معرض تهدید قرار گیرد، همین بی تفاوتی می تواند کشنده باشد.
پوتین در مسیر توتالیتاریسم
علیرغم تمجید پوتین از تسلیحات و امپراتوری، رفاه مالی برای اکثر روس ها بسیار مهمتر است. قبل از سال 2022، جامعهشناسان دریافتند که اکثریت قابل توجهی ازر مردم احساس می کردند که عظمت کشور منوط به قدرت اقتصادی است تا نظامی گری. دولت تا حدودی توانسته با ارائه دستمزد بهتر به کسانی که در ارتش خدمت می کنند، شکاف ایدئولوژیک بین دولت و مردم را پر کند. اکنون مسکو به پوسترهایی متوسل شده که پیامشان این است: جنگ در اوکراین برای «مردان واقعی» «یک شغل واقعی» است، ماه ژوئن، پوتین به رشد درآمد روسیه مباهات کرد، اما امروز بخش خصوصی رو به زوال است.
یکی از گزاره هایی که نشان می دهد روسیه در مسیر توتالیتاریسم قرار دارد، تسلط تحمیلی اندیشه رسمی است. در اوایل دوره ریاست پوتین، جامعه روسیه درگیر تنوع زیادی از جریانات و بحث های سیاسی بود. تفکر لیبرال در اشکال مختلف، که توسط تعدادی از سیاستمداران روس پذیرفته شد، بسیار تأثیرگذار بود. بحث های سیاسی و دیدگاه های جایگزین شنیده می شد. اما لیبرالیسم به دشمن اصلی پوتین تبدیل شد. حامیان عمومی آن اکنون در زندان هستند یا از کشور بیرون رانده شده اند و کانال های اطلاع رسانی شان نابود شده. اکنون زیر سوال بردن سیاست دولت نه تنها ممنوع است بلکه به عنوان اقدام علیه امنیت ملی قلمداد میشود.
پایان پوتین یا پوتینیسم
در پایان مراحل نخست توتالیتر، روسیه به طور سنتی مسیرش را معکوس کرده.از همین رو می توان گفت پایان پوتینیسم به عنوان یک پدیده سیاسی و ایدئولوژیک. نزدیک است. پوتین عباراتی پیدا خواهد کرد تا شکست را به عنوان پیروزی معرفی کند. اما از منظر شهروندان ایده روسی پتکی است که دولت می تواند همچنان بدان متوسل شود. در ساختار دیکتاتوری شخصی، آونگ تنها زمانی به سمت دیگری می چرخد که خود دیکتاتور کنار رود یا صحنه را ترک کند. پوتینیسم بیش از پوتین فرصتی برای حیات دارد. اما تاریخ روسیه، از جمله تاریخ استالینیسم، نشان می دهد که به محض ناپدید شدن یک خودکامه، دوره جدیدی از آزادسازی آغاز می شود. پس از استالین، مردم این فرصت را داشتند که فکر کنند و نفس بکشند، اگرچه رژیم کمونیست باقی ماند. به طور مشابه، پایان پوتین ناگزیر چرخه پوتین زدایی را آغاز می کند، اگرچه ساختار زیربنایی دولت احتمالا برای مدتی زنده خواهد ماند.
البته، هرگونه تغییری می تواند درون سیستمی باشد: حداقل از منظر تاریخی، تمام تحولات سیاسی در روسیه از بالا رخ داده است. این امکان وجود دارد که گروه جدیدی از اصلاح طلبان از دل اعضای میانه رو نخبگان - لیبرال هایی که هنوز در دولت یا خدمات دولتی خدمت می کنند - ظهور کنند. این گروه جدید باید تصمیم بگیرد که چقدر میخواهد کشور را تغییر دهند. اگر آنها مسیر جدیدی از مدرنیزاسیون و گشایش به سمت غرب را آغاز کنند، چنین گزاره می تواند زمینه ساز درگیری میان محافل پوتینیست سابق و ضد نخبگانی شود که از خارج باز می گردند یا از زندان آزاد می شوند.با این حال، مسیر عملگرایانه یا آشتیجویانه، ناشی از سازش بین نخبگان و مخالفان نیز وجود دارد. اگر تصور چنین نتیجه ای در حال حاضر سخت باشد، نمی توان آن را رد کرد. اما قبل از اینکه شاخص سازنده تر و کمتر مسیحایی تر برای دولت روسیه متولد شود، ایده روسی باید بمیرد.