کیسینجر و معضل نسبت اخلاق و سیاست

کدخبر: ۶۱۳۶۹۰
حدود 30 سال پیش، هنگامی که توافقنامۀ حزب کارگر اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین تحت عنوان «ابتدا غزه-اریحا» منتشر شد، فهم مقصد نهایی آن توافقنامۀ پیچیده، اصلاً آسان نبود.
کیسینجر و معضل نسبت اخلاق و سیاست

 

این توافقنامه که به «پیمان اسلو» نیز شهرت یافت، تفسیرهای مختلفی پیدا کرد و هر طرفی با تکیه بر برخی از مفاد آن، تأویلی مختصِ خود از آن به دست داد و به فراخور موضعش در برابر مسئلۀ فلسطین، به حمایت یا مخالفت با آن برخاست.

در آن سال‌ها من در سرویس بین‌الملل روزنامۀ اطلاعات، مسئول تدوین و تنظیم خبرهای مربوط به فلسطین بودم و قرارم بر این بود که برای مجلۀ «ایران فردا» مقاله‌ای دربارۀ ماهیت پیمان اسلو و غرض نهایی آن، به رشتۀ تحریر درآورم.

نظریۀ غالب در سطح رسمی سیاست جمهوری اسلامی در آن ایام، تفسیر پیمان اسلو به «فروش فلسطین» به اسرائیل به «ثمن بخس» بود و به همین علت، یکی از روزنامه‌های تندرو آن زمان، یاسر عرفات، رهبر وقت سازمان آزادی‌بخش فلسطین را با عنوان تحقیرآمیز «رئیس ژاندارمری غزه» معرفی می‌کرد.

در سطح غیررسمی نیز توافقنامۀ اسلو، نه‌فقط طرفداری در بین فعالان سیاسی نداشت، بلکه در بهترین حالت به به چشم یک «قمارخطرناک» از طرف ساف، به آن نگریسته می‌شد.

بر این اساس، تحلیل شخصی من از توافق اسلو در آن زمان، مورد قبول دیگر نیروها از جمله همکاران مجلۀ ایران فردا  قرار نمی‌گرفت و همین ماجرا کار نگارش مقاله برای آن مجله را با مشکل روبه‌رو کرد.

در آن میان، هنری کیسینجر با نگارش متنی در مجلۀ نیوزویک، تحلیل و تفسیر خود را از متن پیمان اسلو، آشکار و عمومی کرد و بدین‌وسیله مرا هم از بن‌بست پیش‌آمده در مسیرِ نوشتن مقاله نجات داد!

کیسینجر در یادداشتش متذکر شده بود که اسحاق رابین با پذیرش تشکیلِ «یک نیروی قدرتمند امنیتی» به استعداد 40 هزار نفر برای تأمین امنیت کرانۀ باختری و نوارغزه از طرف ساف، بذر شکل‌گیری کشور مستقل فلسطینی را بطن توافقنامۀ اسلو کاشته و عملاً به آن تن داده است.

کیسنیجر که از اذعان به «نبوغ سیاسی و امنیتی» اسحاق رابین طفره نمی‌رفت، محصول کار و ابتکار او را حساب‌شده و همراه با فکر می‌دانست، اما بیشتر یادداشت او به ابهامات و تناقضات و خطرات کمین‌کرده در مسیر اجرای توافقنامۀ اسلو اختصاص یافته بود.

آشنایی با طرز نگاه و اندیشۀ کیسینجر از همین نقطه برای من آغاز شد. پس از آن، در مورد هر رویداد بین‌المللی، ابتدا درصدد اطلاع از رأی و نظر کیسینجر در آن باره برمی‌آمدم. اگر او دربارۀ بحران یا رویدادی جهانی اظهارنظر می‌کرد، دریچه‌ای را برای مشاهدۀ زوایای پنهان آن رویداد به روی مخاطب خود می‌گشود و اگر اظهارنظر نمی‌کرد، عملاً افراد پیگیر آراء و نظرات خود را از این «غنیمت» محروم ساخته بود.

راز اهمیت نظرات کیسینجر علاوه بر ژرف‌کاوی و تکیه بر تجربه‌های بی‌شمار عملی، نوع نگاه او به پدیدۀ قدرت و سیاست به‌ویژه نگاهش به سیاست بین‌الملل بود.

به نظر من، کیسینجر قدرت و سیاست را ژانوسی و یا به‌عبارتی دارای چهره‌ای دوگانه و متضاد می‌دید که خیر و شر در آن به‌صورتی تراژیک درهم‌آمیخته؛ به‌طوری‌که تفکیک روشن و منقح آن دو از یکدیگر به راحتی امکان‌پذیر نیست.

در حقیقت، آنچه ژان‌پل سارتر به صورتی خام و ساده در نمایشنامۀ «دست‌های آلوده» مطرح کرده، کیسنیجر آن را در ژرف‌ترین وجه آن دریافته و به سهم خود به کار گرفته است.

از نگاه سارتر، ورود به دنیای سیاست، به‌طور گریزناپذیر، دست‌های فرد را آلوده می‌کند، بدین معنا که خواه‌ناخواه او را به ارتکاب جنایت وامی‌دارد و گریزی از این معضل نیست. کیسینجر این نظریه را نه با این نوع تعابیر منفی بلکه با تکیه بر سرشت تناقض‌آمیز بودن امور مد نظر داشته است.

کیسینجر برخلاف آنچه بعضاً به او نسبت داده می‌شود، مدافع اصل غیراخلاقی «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، به حساب نمی‌آید. او از قضا خود را بسیار اخلاقی می‌دانست اما اخلاق را در امر سیاست و قدرت، پدیده‌ای بغرنج و متنازع و بی‌نهایت پیچیده می‌فهمید. در واقع سیاستمدار معمولاً با دوراهی روشن و شفافِ گزینه‌های اخلاقی و غیراخلاقی در حوزۀ کار خود روبه‌رو نیست، بلکه هر تصمیم درست و معطوف به نتیجۀ مثبت، به نحوی هر دوی اینها را در برمی‌گیرد.

در واقع این همان بحث تزاحمات اخلاقی است که برای علمای علم اخلاق موضوعی شناخته‌شده است اما همین که این تزاحمات از حوزۀ رفتار فردی به حوزۀ تصمیمات عمومی منتقل می‌شود، کار را بی‌نهایت سخت‌تر و دشوارتر می‌کند.

کیسینجر در کتاب‌های مختلف خود، بغرنجی‌های انتخاب در حوزۀ سیاست را بنا به تجربۀ مستقیم خود در رویارویی با جنگ ویتنام، آشتی با چین، تنش‌زدایی با اتحاد شوروی، معضل بحران عرب و اسرائیل و کودتای ژنرال پینوشه در شیلی توضیح داده است. از نگاه او، دولت آمریکا در مواجهه با این مسائل، به انتخابِ بین خیر و شر، مختار و مخیّر نبوده و بنا به مصالح مربوط به نظم و نظام بین‌الملل، تلاش خود را در جهت انتخاب گزینه‌ای با پیامدهای کمتر فاسد 

کمتر به کار گرفته است.

«پیامدهای فاسد کمتر یا بیشتر یک انتخاب» اما به نوبۀ خود، محل اختلاف و چالش بسیاری از صاحب‌نظران و افراد عادی است و به نظام ارزشی افراد مربوط می‌شود. شاید هرگز در این زمینه توافق و اجماعی بین ابناء بشر پدید نیاید، اما اگر یک سیاستمدار به واقع در تصمیمات خود دغدغۀ پیامدهای مفسده‌آمیز یک انتخاب را صادقانه در نظر داشته و قادر به توضیح و تبیین آنها در برابر جامعه باشد، به‌راحتی نمی‌توان با انگ ضداخلاقی دربارۀ او داوری کرد.

از این جهت، کیسنیجر به‌رغم تصمیمات چالش‌برانگیزش، هیچگاه خود را در دایرۀ سیاستمداران بی‌اخلاق یا ضداخلاق تعریف نمی‌کرد. او نسبت به دشواری تصمیماتش توضیح داده است و به نظر می‌رسد در توضیحات خود به استثنای وقتی که پای موجودیت و امنیت و سیاست اسرائیل در میان باشد، با مخاطب خود صادق و روراست برخورد کرده است.

از طنز روزگار، سیاستمدارانی که به چهرۀ ژانوسی و تراژیک سیاست و نسبت بغرنج آن با اخلاق اذعان دارند، با تکیه بر اصل تزاحم اخلاقی، کارنامه‌شان از سیاستمدارانی که مدعی اتحاد و ادغام و انطباق سیاست و اخلاق با یکدیگرند، قابل دفاع‌تر است؛ زیرا دستۀ اول از اینکه گاه برای آنچه مصلحت عموم می‌دانسته‌اند، مجبور به ارتکاب سطحی از جنایت یا کار غیراخلاقی شده‌اند، وجدان‌شان معذب می‌شود، حال آنکه دستۀ دوم با خیال راحت هر جنایتی را به‌عنوان امری کاملاً اخلاقی توجیه می‌کنند و بدین‌وسیله هیچ متر و معیاری برای تفکیک جنایت از غیر جنایت باقی نمی‌گذارند. در واقع در این تفکر است که به صورتی اعلام‌نشده، هدف که همانا حفظ و بسط قدرت است، هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند و حتی فراتر از آن جنایت عین اخلاق نامیده می‌شود!

منبع: هم‌میهن

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید