پاشنه آشیل نظام های سرمایه داری/ چگونه پوپولیست ها برای خود فرصت سازی می کنند؟
اقتصادنیوز، تحلیلگران بر این باورند که توزیع عادلانهتر درآمد بهترین راه برای بیاعتنایی به سیاستهای هویتی است. تا زمانی که به تضاد هویتی رو در رو نپردازیم، سیاست چنان زشت و غیرقابل حل خواهد شد که گزاره هایی چون تحریک نوآوری، کاهش نابرابری اقتصادی، بهبود خدمات عمومی و مهار تغییرات آب و هوایی، ممکن است غیرممکن شود.با این همه گروهی دیگر معتقدند که نکته کلیدی، انتقال پیام اساسی به رای دهندگان است: دولت برای شما کار می کند، نه برای نخبگان یا دوستان در تشکیلات حزب.
پاشنه آشیل سرمایه داری
عصر طلایی اعتماد به نهادهای دموکراتیک در اروپای غربی و آمریکای شمالی پس از جنگ جهانی دوم عصر ایجاد اشتغال قوی، با مشاغل خوب و دستمزدهای خوب بود. به طور مشابه، موج دموکراتیزه شدن در آسیای شرقی و آمریکای لاتین در دهه 1990 و اوایل دهه 2000 با رشد رخ کاریابی تقویت شد.سالهای پس از آن بسیار متفاوت بوده است. اکثر اقتصادهای پیشرفته ثبات شغلی کمتر، بیکاری رو به رشد و کاهش سهم نیروی کار از درآمد ملی را تجربه کرده اند. در کشورهای نوظهور و در حال توسعه، تکرار معجزه آسیایی که مبتنی بر رشد صادرات تولیدی بود، به طور فزاینده ای سخت به نظر می رسد. و در همه کشورها، اعم از ثروتمند و فقیر، شبح تخریب مشاغل ناشی از اتوماسیون و هوش مصنوعی کارگران را آزار می دهد.
همانطور که دنی رودریک و استفانی استانچوا فعال در هاروارد می نویسند، "یکی از مشکلات اساسی سرمایه داری معاصر، شکست این ساختار در ایجاد تعداد کافی شغل خوب برای حفظ یک طبقه متوسط مرفه و رو به رشد است." یک راه ممکن برای خروج از این وضعیت، سیاست "فعال" بازار کار است که در اسکاندیناوی پیشگام شد و در سایر نقاط اروپا به طور نسبی مورد استفاده قرار گرفت. این شامل آموزش مجدد مهارت ها، یارانه های حامی اشتغال و کمک به جستجوی شغل است. هدف این است که همه - از جمله افرادی با مهارت های کم و تجربه کمی - بتوانند شغل مناسبی پیدا کنند.اگر هدف افزایش انسجام اجتماعی و بی اهمیت انگاشتن مسائل هویتی باشد، ایجاد مشاغل خوب بسیار بهتر از توزیع درآمد جواب خواهد داد. مشاغل خوب می توانند پیوندهایی با جامعه، احساس عزت نفس و امید به آینده ایجاد کنند.
طعمه های پوپولیست ها
آنگونه که پروجکت سندیکیت نوشته، چندی پیش، اگر کشوری در کنار مناطق صنعتی، بیکارانی مستقر در مناطق غیرصنعتی داشت، توصیه استاندارد به بیکاران این بود که به جایی که شغل هستند، بروند. امروز، بسیاری می دانند که مردم آرزو دارند در جایی که جامعه، خانواده و دوستانشان هستند زندگی کنند. وقتی افراد جوان و مبتکر از آنجا دور می شوند، این خبر بدی برای جوامعی است که دیگر مهاجران آن جغرافیا را خانه نمی دانند. پیوندهای اجتماعی از بین می رود و بهره وری محلی حتی بیشتر کاهش می یابد. شهروندانی که احساس می کنند عقب مانده اند طعمه آسانی برای پوپولیست ها هستند.
ایتالیا و بریتانیا، کشورهایی با اختلاف درآمد عمیق منطقه ای، نشان داده اند که کمک به مناطق عقب مانده دشوار است. اما این نباید اصلاح طلبان را از تلاش باز دارد. نکته کلیدی این است که از تنها نقل و انتقالات و حمایت درآمدی دور شویم و به سمت «فشار بزرگ» برویم که هم عرضه کالاهایی را که میتوانند در جای دیگر فروخته شوند و هم تقاضا برای خدماتی را که فقط میتوانند به صورت محلی فروخته شوند، گسترش دهد. کمک به بازآموزی کارگران، همکاری با شرکت های محلی برای شناسایی کالاها و خدمات عمومی مورد نیاز آنها، و تسهیل جذب دانش، همه اجزای یک استراتژی موفق هستند.
دلایل خوبی برای تمایل افراد و ایده ها برای جابجایی از مرزهای ملی وجود دارد. جوامعی که درهای خود را به روی جهان باز کرده اند، احتمالا خلاق تر، سازنده تر و آزادتر خواهند بود. اما نادیده گرفتن تأثیر سیاسی بالقوه ضرر مهاجرت دسته جمعی ساده لوحانه خواهد بود. هزینه ها و مزایای اقتصادی مهاجرت به طور نابرابر بین کارگران توزیع می شود. همه کسانی که نگران تأثیر مهاجرت بر بافت جوامع محلی هستند، نژادپرست یا بیگانه هراس نیستند.سیاست های مهاجرتی صحیح در کشور متفاوت خواهد بود. اما برای جلوگیری از تبدیل شدن به خوراک هیولای پوپولیست، آنها باید برای رأی دهندگان حس شهودی داشته باشند.