سه نکته درباره عملیات 26 اکتبر
ضمن اینکه دیپلماسی منطقهای ایران هم به صورت غیرمستقیم بر نحوه اجرای چنین عملیاتی تاثیر گذاشته است؛ در این خصوص میتوان هم به هشدارهایی که دستگاه دیپلماسی ایران به ایالات متحده آمریکا و اسرائیل میداد اشاره کرد و هم هشدارهایی که موکدا نیروهای میدانیمان بیان میکردند. لذا مجموع این مذاکرات، دیپلماسی، تحولات و اعلام مواضع در حوزه میدانی بر زمانبندی، شیوه و چگونگی عملیات اسرائیل علیه ایران تاثیرگذار بوده است. به نظر میرسد که گذشت زمان برای اسرائیل با هدف آنکه موازنهای که مدنظرشان بود را ترمیم کنند، به صلاح نبود و در واقع زمان به زیان اسرائیل طی میشد. لذا اسرائیلیها احتمالا نزد خود اینگونه میاندیشیدند که طی یک بازه زمانی حداکثر 30 روزه به عملیات وعده صادق دو پاسخ دهند. ضمن اینکه از طرف اسرائیل و آمریکا این احتمال داده میشد که ایران بلافاصله به کنش نظامی اسرائیل پاسخ دهد، به همین دلیل ترتیباتی در حوزه پدافندی اسرائیل از جمله استقرار سامانه تاد توسط آمریکاییها تدارک دیده شد و این اقدامات و تحرکات مجموعاً باعث شد که نزدیک به 25 روز از عملیات ایران سپری شود و سپس اسرائیل اقدام کند. همچنین اسرائیل ترجیح داد که این کنش را قبل از انتخابات آمریکا انجام دهد؛ زیرا با توجه به سطح بالای هماهنگی که در این ارتباط بین واشنگتن و تلآویو انجام شده، احتمالاً طرفین به این نتیجه رسیده بودند که این نوع عملیات با توجه به تعریف محدودی که اسرائیلیها و آمریکاییها از آن داشتند و دارند احتمالا فاقد تأثیرگذاری بالا بر مبارزات انتخاباتی در ایالات متحده است.
تقریباً یکی دو دهه است که نظریه پردازان و تحلیلگران امور منطقه بر این مسئله تاکید میکنند که منطقه خاورمیانه و ترتیبات امنیتی آن برآمده از چیزی میانه جنگ و صلح است و در واقع در میانه این دو شرایط تثبیت شده بود. یکی از مهمترین دلایل و بنیانهای تثبیت وضعیت منطقه خاورمیانه بین جنگ و صلح، بازی دو بازیگر مهم این منطقه یعنی ایران و اسرائیل در منطقه خاکستری بود. بازی در منطقه خاکستری بین سفیدی صلح و سیاهی جنگ تعریف میشود و معمولاً در آنجا نوع عملیاتی که انجام میگیرد که میتواند بین عملیات محدود تا عملیات تهاجمی باشد، معمولا در یک ابهام عاملیتی و راهبردی در نظر گرفته میشود. دلیل عمده این امر این است که بازیگران تصور میکنند قدم برداشتن فراتر از این منطقه خاکستری هزینههای سنگینی دارد که احتمالاً آن بازیگر نمیتواند آن هزینهها را پرداخت کند. به همین دلیل است که هر دو بازیگر از لبه جنگ فاصله میگیرند و در درون منطقه خاکستری دست به کنش و اقدام میزنند. اکنون به نظر میرسد که یکی از طرفین این منازعه به دلایلی تصمیم گرفت که از منطقه خاکستری خارج شود.
دلیل اصلی این امر پیش آمدن معمای امنیت یا تشدید و تقویت معمای امنیت برای ایران بر اثر سلسله حوادثی است که در ماه آوریل در منطقه شام رخ داد. بعد از آن وقایع، ایران تصمیم گرفت که برای اولین بار از منطقه خاکستری خارج شود و عملیات وعده صادق ۱ را به انجام برساند. در تداوم آن به دلیل تمایلاتی که اسرائیل داشت تا بازی همچنان در منطقه خاکستری باقی بماند، به نوعی ما شاهد عقبگشت دو بازیگر منطقه خاکستری بودیم. ولی مجددا برای دومین بار ایرانیها تصمیم گرفتند در اول اکتبر پای را فراتر از منطقه خاکستری بگذارند. تفاوت این عملیات با وعده صادق یک این است که اسرائیل یک پاسخ بیسابقه به آن داد و ترجیح داد که برای نخستین بار پا را از منطقه خاکستری بیرون بگذارد. به همین دلیل است که شاید بتوانم در مورد این گزاره به یک نتیجهگیری برسم و آن را بیان کنم که به نظر میآید که هزینههای عبور از منطقه خاکستری را تهران و تلآویو به نوعی پرداخت کردهاند و فکر میکنند که هزینههای قدم گذاشتن فراتر از منطقه خاکستری دیگر آنچنان زیاد نیست؛ یا حداقل در تناسب با معمای امنیتی و در واقع تهدید منافع حیاتیشان آنچنان زیاد نیست و توان پرداخت آن را دارند. بنابراین میتوان گفت در بامداد ۲۶ اکتبر، ایران و اسرائیل یک قدم جلو گذاشتند و از منطقه خاکستری خارج شدند. احتمالاً بدین ترتیب، ما بعد از این شاهد نه نبرد در منطقه خاکستری یا نبرد پنهان بین ایران و اسرائیل بلکه یک نبرد آشکار و عیان بین طرفین خواهیم بود.
همچنین در شرایط کنونی ما هیچ نشانه و علامتی نداریم که بر پایه آن بگوییم که یکی از طرفین توانسته با یک کنش تهاجمی طرف دیگر را به عقب بنشاند. به همین دلیل ما میگوییم که منطقه خاورمیانه در یک وضعیت شکست بازدارندگی قرار دارد؛ در وضعیت شکست بازارندگی هر طرفی که کنش تهاجمی داشته باشد، طرف مقابل به جای اینکه نسبت به آن کنش تهاجمی عقب بنشیند، دست به کنش تهاجمی متقابل میزند.
در هر سطحی از این تنش متقابل یعنی کنش تهاجمی در برابر کنش تهاجمی دیگر، شاهد عبور از سطوح قبلی تنش هستیم. همانطور که در مورد اسرائیل اشاره شد این بازیگر از ورود به نبرد عیان با ایران پرهیز داشت ولی در ۲۶ اکتبر تصمیم گرفت که نبرد را عیان کند. بنابراین سطح تنش افزایش پیدا کرد و این وضعیت همانگونه که اشاره کردم یادآور بازی در مارپیچ است که این بازی در مارپیچ بسیار بعید به نظر میرسد که بدون تصحیح ادراکات بازیگران درگیر در بحران و درگیر در معمای امنیتی در یک نقطهای متوقف شود. مگر اینکه راهکاری برای این ادراکات و سوءادراکات راهکاری پیدا شود.
باید توجه داشت که در این فرآیند مارپیچ، بازیگران عامدانه و آگاهانه به دنبال تشدید تنش دائمی نیستند و اتفاقا به دلایل متعدد از به وقوع پیوستن یک بحران و جنگ بزرگ به شدت پرهیز و تحفظ دارند. اما نکته مهم این است که این مارپیچ یک پویایی و دینامیسم دارد که بازیگران را به سمت یک نبرد تمام عیار سوق میدهد. شاید هدف اسرائیلیها این بود که در ۲۶ اکتبر اقدامی را با سطح محدود یا حداکثر متوسط انجام دهند که منجر به تشدید تنش نشود. اما این عملیات و پیامدهایی که دارد مانند به شهادت رسیدن برخی از پرسنل پدافندی ارتش جمهوری اسلامی ایران این قابلیت و این دینامیسم را به وجود میآورد که این تصاعد بحران و پروسه و فرآیند آن همچنان ادامه پیدا کند و بازیگران در درون آن دست به کنش و واکنش بزنند.