ترامپ و معمای خود ویرانگری نظم جهانی/ چین فرصت سازی کرد؛ جنوب جهانی در مسیر تقابل با ابرقدرتها

به گزارش اقتصادنیوز، جنوب جهانی برنده اصلی تغییرات قدرت جهانی در دو دهه گذشته بوده است. نفوذ فزاینده اقتصادهای نوظهور، ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ، تنش بین ایالات متحده و متحدان اروپاییاش و افزایش رقابت قدرتهای بزرگ به این کشورها اهرم جدیدی در امور جهانی داده است.
آنها با ایجاد ائتلافهای جدید مانند بریکس -که اعضای اولیه اش برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بودند- از این تغییرات استفاده کردهاند. تقویت اتحادهای منطقهای مانند اتحادیه آفریقا و پیگیری یک دستور کار قاطعانهتر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بخشی دیگری از تلاشهای قدرتهای میانه و متوسط برای برجسته کردن نقش خود در نظم جهانی است.
در این میان، گروهی هستند که باور دارند، جنوب جهانی - گروه گستردهای از کشورهای عمدتا پسااستعماری در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه - تمایل بیشتری برای به چالش کشیدن غرب، تسلط و بازتعریف قواعد نظم جهانی دارند.
در همین راستا، نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده و اقتصادنیوز این یادداشت را در چهار بخش منتشر کرده است که بخش نخست آن با تیتر «ماموریت ترامپ؛ نظم جهانی به پایان سلام میکند؟/ جنوب جهانی و رویارویی پرهزینه ابرقدرتها» و بخش دوم با عنوان «نظم جهانی خود را بلعید؛ 11 سپتامبر و آغاز عصر یکه تازی قدرت سخت/ چگونه جنگ در افغانستان و عراق سقوط نظم اخلاقی آمریکا را کلید زد؟» منتشر شد و بخش سوم در ادامه آمده است.
ترامپ میخ آخر بر نظم جهانی را کوبید
بحران مالی سال 2008 معادلات را بار دیگر تغییر داد و ضربهای ویرانگر به غرب وارد کرد و پوسیدگی در ستونهای نظم بینالمللی لیبرال را عریان ساخت. برای اولین بار پس از چند دهه، غرب به جنوب جهانی نیاز پیدا کرد. گروه 20 متشکل از اقتصادهای نوظهوری مانند برزیل، چین، هند و آفریقای جنوبی را در کنار قدرتهای سنتی غربی پشت میز مذاکره آورد و جایگزین گروه هفت به عنوان مجمع اصلی برای اداره اقتصاد جهانی شد.
کشورهای غیرغربی در تدوین برنامههای بهبود جهانی، مانند اقدامات محرک هماهنگ و اصلاحات در حاکمیت مالی، سهم بیشتری را به دست آوردند. به عنوان مثال، گروه 20 بر گسترش نمایندگی در صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی نظارت داشت تا صداهای بیشتری را از سوی اقتصادهای نوظهور داشته باشد.
همزمان، طیفی از نهادهای غیرغربی - از جمله اتحادیه آفریقا، بریکس، اوپک پلاس (نسخه توسعه یافته کارتل)، و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیایی به رهبری چین- به عرصههای پر جنب و جوش اقدام جمعی برای جنوب جهانی تبدیل شدند.
ورود ترامپ به کاخ سفید در سال 2017 پیشرفت جنوب جهانی را کند کرد. به حاشیه راندن سازمان بهداشت جهانی در طول همه گیری کووید-19، خروج از توافق پاریس و بیتوجهی به قوانین تجاری با اعمال تعرفههای یک جانبه خارج از چارچوب سازمان تجارت جهانی اثرات مخربی داشت. نهادهای بینالمللی برخی از حمایتهای متوسط را در اختیار جنوب جهانی قرار دارند؛ حمایتهایی که بدون آنها، دولتهای ضعیفتر در برابر قانون جنگل آسیبپذیر بودند.
در سال 2020، ترامپ هدف دولتش را برای خروج از سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد و به طور موقت بودجه ایالات متحده برای برنامههای کلیدی در آفریقا را متوقف و تلاشها برای مبارزه با فلج اطفال و مالاریا را تضعیف کرد. بیاعتنایی ترامپ به نهادهای بینالمللی همچنین میزان تأثیرگذاری کشورهای جنوبی جهانی بر حکومت جهانی را تضعیف کرد. شیطانسازی ترامپ از مهاجران غیرسفیدپوست از کشورهای جنوبی جهانی، شکاف را عمیقتر کرد و بیگانههراسی و خصومت نژادپرستانه را ترویج کرد که فراتر از مرزهای ایالات متحده بازتاب یافته است.
فرصت سازی پکن و خودویرانگری آمریکا
در زمان ریاست جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده شرایط چندان تغییر نکرد. موضع او در مورد تجارت تا حد زیادی منعکس کننده موضع ترامپ بود. اگرچه بایدن در ابتدا برخی از مواضع تند ترامپ در مورد مهاجرت را بیاثر کرد، اما در نیمه دوم ریاست جمهوریاش به سمت همان سیاستها بازگشت. او ایالات متحده را به توافق پاریس بازگرداند، اما قوانینی که برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی ابداع شده - از جمله قانون کاهش تورم - خطر تبدیل شدن به ابزاری برای حمایتگرایی را دارد که انتقال کشورهای جنوبی جهانی به اقتصاد سبز را دشوارتر میکند، نه آسانتر.
جای تعجب نیست که بسیاری از کشورهای در حال توسعه در سالهای اخیر به چین نزدیک شدهاند. تبدیل چین از یک کشور نسبتاً فقیر به کشوری بسیار قدرتمندتر و مرفهتر در عرض نیم قرن به این کشور کمک میکند تا به دولتها و مردم در جنوب جهانی نزدیکتر شود. این کشور یک تامین کننده مالی اصلی برای این کشورها بوده است و وامهای تجاری و سرمایهگذاریهای این کشور برای کالاها، مواد خام، انرژی و دسترسی به بندر به رشد سریع پکن کمک میکند.
چین از جراحات خودساخته واشنگتن – مانند تهاجم فاجعه بار به عراق در سال 2003 و رویکرد تحقیر آمیز ترامپ نسبت به توافقات و نهادهای بین المللی – بهره برد تا به بازیگر اصلی سازمانهای چندجانبه تبدیل شود که در آن اغلب مدعی است که منافع کشورهای در حال توسعه را نمایندگی میکند.
اما نشانههایی از چالشهایی جدی وجود دارد. همانطور که چین قدرتمندتر میشود، به طور فزایندهای با سایر کشورها نه به عنوان یک شریک، بلکه به عنوان یک قدرت بزرگ رفتار میکند. بسیاری اقدامات این بازیگر را نئواستعماری میدانند، از جمله تحمیل شرایط سختگیرانه بر معاملات سرمایهگذاری و توسل به دیپلماسی سنگین آن در سراسر آفریقا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی.
در آسیای جنوب شرقی، چین از شریک به هژمون مشتاق تبدیل شده و کشورهایی مانند اندونزی، فیلیپین و ویتنام را تحت فشار قرار داده است. حتی در داخل بریکس -که اکنون فراتر از اعضای بنیانگذارش گسترش یافته است- برخی نگرانند که چین این گروه را وسیلهای برای نفوذ به جای یک پلتفرم مشترک برای اقدام جمعی به نفع کشورهای در حال توسعه قلمداد کند.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید، تعادل چین و ایالات متحده را برای جنوب جهانی آسانتر نمیکند. شاید حمایت گرایی تجاری چین در چنین شرایطی به کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان آسیب خواهد رساند.