خروج طرفداران اقتصاد آزاد از دولت اتفاق خوبی بود/ دولت در تمام سیاستگذاریهایش نشان داده که باور چندانی به علم اقتصاد ندارد/ جامعهای که از درون نابود شود، به دشمن خارجی نیاز ندارد
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو در ادامه میآید:
* به نظر من خروج طرفداران اقتصاد آزاد از دولت اتفاق خوبی بود و تا همینجا هم حضورشان بیش از حد طولانی شده بود. این دولت در تمام سیاستگذاریهایش نشان داده بود که باور چندانی به علم اقتصاد ندارد و راهحلها را در میان روشهای اداری و دستوری جستوجو میکند. حضور افراد معتقد به علم اقتصاد در دولت، تنها این پرسش را ایجاد میکرد که «نکند علم اقتصاد همین است؟» این مساله برای تاریخ کشور و نسلهای آینده تجربه خوبی نبود. وقتی آقای رئیسجمهور به صراحت میگوید «اقتصاد آن فرمولهایی نیست که در دانشگاه یا در کتابها خواندهاید؛ بروید اقتصاد را از مغازهداران و کاسبها یاد بگیرید» معلوم است که دچار سوءبرداشت است. اخیراً در یکی از سرمقالههای روزنامه «دنیای اقتصاد» اشاره کردم که این نگاه به اقتصاد، مصداق «خطای تعمیم» است که «اقتصاد بازار» را با «اقتصاد بازاری» اشتباه گرفته و میتواند تبعات بسیار خطرناکی داشته باشد. پارادایم حاکم بر ذهن سیاستگذار از ابتدا همین بود و همراهی اقتصاددانان با دولت باعث میشد نسل جدید دچار این سوءبرداشت شود که علم اقتصاد میتواند چنین خروجی مخربی داشته باشد. حالا با خروج این افراد از دولت، نوعی هماهنگی در تیم اقتصادی دولت ایجاد شده و به نظر میرسد همه با پارادایم «بیاعتقادی به علم اقتصاد» همراهند. اینکه چنین اتفاقی در فضای سیاستگذاری اقتصادی کشور رخ دهد البته مایه خوشحالی نیست، اما حداقل فایده شفاف شدن فضا آن است که میتواند کابوس تکرار خطا را در آینده دور سازد.
* فکر میکنم ریشه بیعملی رعبآور دولت را باید در کاهش شدید اعتبار آن جستوجو کرد. دولت نخست آقای روحانی کارهایی «انجام داد» که نتوانست توضیح مناسبی درباره آنها به مردم بدهد و کارهایی «انجام نداد» که آثار مخرب آن روی اقتصاد برای مردم ظاهر شد. نتیجه این دو اتفاق، کاهش شدید اعتبار دولت بود. امروز منتقدان میدانند که تخریب و تضعیف دولت هزینه چندانی ندارد و چون پایگاه اجتماعی دولت از دست رفته، چهبسا مردم از تضعیف آن خوشحال هم بشوند. مثلاً مخالفان دولت در شبکههای اجتماعی و رسانهایشان میگویند: «مگر برجام چه آوردهای داشت که FATF داشته باشد؟» یعنی برای عده زیادی از مخاطبان خود کاملاً جا انداختهاند که برجام عامل خیلی از مشکلات امروز اقتصاد ایران است. با اینکه میدانند این حرف دروغ است، اما به نظر میرسد هم خودشان آن را باور کردهاند و هم به عده زیادی باوراندهاند.
*واقعیت این است که زمان روی کار آمدن دولت آقای روحانی در سال 92، کشور با دو مشکل مهم روبهرو بود: اول اینکه به دلیل فشارهای بینالمللی و تحریمها، جاده پیش روی اقتصاد مهآلود بود. به همین دلیل صاحبان سرمایه از سرمایهگذاری خودداری میکردند و همین مساله در کنار سیاستگذاریهای غلط اقتصادی، مشکل دوم را ایجاد کرده و موتور ماشین اقتصاد خاموش شده بود. اشتباه دولت آقای روحانی این بود که فکر کرد اگر مه جاده برطرف شود، ماشین خودبهخود روشن میشود و به حرکت درمیآید! علاوه بر این ظاهراً دولتمردان با خود گفتند «حالا که مخالفان تا این حد علیه برجام تبلیغ میزنند، اشکالی ندارد که ما هم در فواید آن اغراق کنیم». اما برجام به خودی خود جز رفع مه جاده و ایجاد تصویر روشن پیش روی سرمایهگذاران کارکرد دیگری نداشت. و به جرات میتوان گفت که دولت برای روشن کردن موتور اقتصاد هیچ کاری انجام نداد. در نتیجه این بیعملی، انتظارات مثبت بعد از برجام به تدریج رنگ باخت و خاموش بودن ماشین اقتصاد هم باعث شد خلق ثروتی صورت نگیرد و در نهایت ماشین اقتصاد پُکید. درباره اینکه چه سیاستها و چه بیسیاستیهایی باعث ایجاد این اختلالات بعضاً بیسابقه در اقتصاد شد، میتوان بحث کرد، اما در هر حال مخالفان دولت توانستند همه آن را گردن برجام بیندازند. آمریکاییها هم از فرصت استفاده کردند و دیدند حالا وقت هدف گرفتن اقتصاد ایران است.
*به نظر میرسد دولت آقای روحانی اعتبارش به شدت کاهش پیدا کرده و این کاهش اعتبار، توانایی و مهارت دولت در پیشبرد سیاستهایش را از او گرفته است. به همین دلیل اگر مخالفان حتی کارهایی فراتر از متوقف کردن FATF انجام دهند و مثلاً دولت را استیضاح کنند، بعید است چندان به کسی بر بخورد.
*شهریورماه سال گذشته ما در میزگرد «تجارت فردا» درباره احتمال جهش تورمی هشدار دادیم. این هشدار را در دو سال ماقبل آن هم داده بودیم. اگر هدفگذاری سیاستگذاری ما به جای نرخ ارز روی نرخ تورم انجام میشد و قیمت دلار در طول سالهای 93 تا 96 به تدریج بالا میرفت، در سال جاری حداکثر به هفت هزار تومان میرسید. اما وقتی برای ثابت نگه داشتن قیمتها به جای استفاده از فرمولهای علمی، از ابزار نرخ ارز استفاده شد، در طول این سالها فنر فشرده شد و در نهایت دررفت و به جهش تورمی انجامید. طبعاً هیچکس راضی نبوده که این اتفاقات بیفتد؛ نه گرانی چیز مطلوبی است، نه ابرتورم و قحطی. اما حالا که این اتفاقات رخ داده و فرصت از دست رفته، دو گزینه بد و بدتر پیش روی ما قرار دارد: «بد» این است که وفور باشد، اما کالاها گران شود، «بدتر» این است که کالایی در بازار وجود نداشته باشد. چرا میگوییم در چنین شرایطی باید گرانی را پذیرفت؟ چون قیمت کالا به «ریال» وابسته نیست و نسبت به دیگر کالاها تعیین میشود. نمیشود علوفه گوسفند گران شود، اما خود گوسفند گران نشود. تاکید میکنم که هیچکس دوست ندارد با وجود کاهش قدرت خرید مردم، کالاها هم گران شوند، اما عقل سلیم همان حرفی را میزند که وزیر جهاد کشاورزی درباره گرانی مرغ و گوشت زد: «اول باید خدا را شکر کنیم که هست.»
* علتش این است که دولت بیاعتبار شده است و کسی حرفهای درستش را هم قبول نمیکند. به هر حال، این اتفاقی است که رخ داده. اما دلیل درس نگرفتن دولتمردان از این تجربیات، فرو افتادن در دام مخالفان است. در همان سال نخست دولت یازدهم، وقتی قیمت دلار 100 تومان بالا میرفت، مخالفان دولت را به توپخانه میبستند و دولت هم خود را موظف میدید با تزریق ارز این 100 تومان را سر جای قبل برگرداند. امروز هم روزنامه معروف مخالف دولت تیتر میزند که «وفور کالا، قحطی نظارت». یعنی کالا فراوان است و اگر نظارت کنیم، قیمت پایین میآید. در حالی که عقل سلیم میگوید هر کالایی که نظارت دولتی روی آن اعمال شده، با مشکل کمبود مواجه شده است. هر کالایی را که دولت بخواهد با قیمت 30 تا 40 درصد پایینتر از قیمت بازار عرضه کند، همین فردا نایاب میشود. مساله محتکر و مفسد هم نیست، مردم این کار را میکنند. چون این سیاستها احتکار را عمومیسازی میکند.
* این سوال بسیار سختی است. حتی در مورد اتفاقات سال 96 نیز هنوز نمیتوان مطمئن بود که مساله دقیقاً چه بود. آیا مخالفان دولت ناآرامیها را سازماندهی کردند و بعد دیدند ممکن است زیر پای خودشان هم خالی شود؟ نمیدانیم. اما فکر میکنم مردمی که از دولت ناامید شوند، به کسانی که چند سال پیشتر ناکارآمدی خود را نشان دادهاند، پناه نخواهند برد. چون میدانند که آنها هم نسخهای برای عبور از وضع موجود ندارند.
*من متخصص مسائل اجتماعی نیستم، اما مشاهدات شخصیام نشان میدهد که ناامیدی گسترش پیدا کرده است. شاید علتش این باشد که هم دولت و هم مخالفان دولت در سالهای گذشته بسیار بد عمل کردهاند. اگر سیاستهای اقتصادی روی ریل صحیح نیفتد، این ناامیدی حتماً گسترش پیدا خواهد کرد و ممکن است به همان نوع ناآرامیها با شدت بیشتر منتهی شود. در مقابل، بازگشت به نگاه علمی و استفاده از اصول صحیح حکمرانی در اقتصاد، حتی در شرایط دشوار امروز میتواند به احیای امید منجر شود. هرچند امروز در وضعیتی قرار داریم که هرچه زمان بگذرد، نقش تحریمها در عملکرد اقتصاد ایران تعیینکنندهتر خواهد شد.
* وقتی سیاستگذاری اقتصادی به گونهای باشد که مردم را به این نتیجه برساند که راه ارتقای مالی فقط از مسیر ناصحیح و ناسالم یا دزدی و تجاوز به حقوق دیگران میگذرد -فارغ از احتمال اعتراض خیابانی و امثال آن- تنها دو گزینه روبهروی آنها قرار میگیرد: یا باید به اعتیاد و خودآزاری پناه ببرند، یا اینکه با خود بگویند «بسیار خوب، من هم مسیر ناسالم را انتخاب میکنم». و انسان چه به خود ظلم کند (حقالنفس) و چه به دیگران (حقالناس)، در جهت نابودی اخلاق در جامعه حرکت میکند. و جامعهای که از درون نابود شود، به دشمن خارجی نیاز ندارد.
* فکر میکنم ایده مقاومسازی اقتصاد یا همان «اقتصاد مقاومتی» مربوط به قبل از تحریمها بود که باید نقاط آسیبپذیر اقتصاد را پوشش میداد. در میزگرد شهریور 96 «تجارت فردا» تاکید کردم که با توجه به پیشبینی بازگشت تحریمها باید نقاط آسیبپذیر اقتصاد را شناسایی کنیم و به پناهگاه ببریم. اگر این کار را کرده بودیم، اصلاً تحریمهای جدید یا خروج آمریکا از برجام اتفاق نمیافتاد یا اگر هم اتفاق میافتاد، اقتصاد ما از آن ضربه نمیخورد. به هر حال ما این فرصت را از دست دادیم. امروز ظاهر قضیه این است که خروج آمریکا از برجام و تحریمهای جدید به شدت برای اقتصاد ایران مخرب بوده است، ولی من اعتقاد دارم این اثر تحریمها نبود، بلکه بلایی بود که خودمان سر خودمان آوردیم. حتی وقتی تحریم اعلام و اعمال شد، باز هم مرحله به مرحله فرصت داشتیم، اما از آن استفاده نکردیم. در همان مقطعی که آمریکا از برجام خارج شد، میتوانستیم سیاستهای مناسبی اتخاذ کنیم، اما به جای آن تا چند ماه روی ارز 4200تومانی تاکید کردیم. یک ماه بعد از تعیین نرخ 4200تومانی برای دلار، ثبت سفارش واردات به روزی یک میلیارد دلار رسیده بود. مفهوم این حجم از ثبت سفارش آن بود که با نرخ دلار 4200تومانی 400 میلیارد دلار واردات هم برای یک سال ما کفاف نمیداد! آقای معاون اول رئیسجمهور میگفتند «ما حساب کردهایم که واردات و صادرات ما تراز است و هر دو حدود 70 میلیارد دلار خواهد بود» ولی نمیگفتند که این تراز با چه نرخی تراز است؟ اگر قرار است در خلأ تراز شود پس قیمت دلار را همان هفت تومان سال 57 تعیین کنید!
*پیشبینی من این است که توان سیاستگذاری در سال آینده محدودتر میشود، ولی به طور کامل از بین نمیرود؛ مگر اینکه ابزارهای سیاستگذاری علمی را به کلی کنار بگذاریم. در عین حال باید دیپلماسیمان را فعالتر کنیم و نگذاریم آمریکا اقتصادمان را زیر فشار بگیرد. توقع ما به عنوان شهروندان این کشور از دستگاه دیپلماسی آن است که جلوی افزایش تحریمها را بگیرند. این کار یا از طریق لابی با رقبای آمریکا انجام میشود، یا از طریق مذاکره با خود آمریکا. فراموش نکنید که مذاکره هم شکلی از جنگ است و هدف دیپلماسی -مثل نیروهای نظامی- این است که دشمن نتواند به کشور صدمه بزند.