بررسی عوامل شکست سیاستهای فقرزدایانه ایران در گفتوگو با استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا/یک مزیت پرداخت همگانی یارانه نقدی
به گزارش اقتصادنیوز گزیده گفتوگو با جواد صالحیاصفهانیبه این شرح است:
*در اقتصاد ایران دولت علاوه بر نقشهای معمول همه دولتها در تامین کالاهای عمومی از جمله ایجاد زیرساختهایی مثل مدرسه، بیمارستان، جاده، تامین امنیت و همینطور زیرساختهای حقوقی و قضایی برای پشتیبانی از بازارها، یک وظیفه دیگر هم دارد و آن مصرف بهینه از ثروت ملی است که در اختیار دارد. این مورد در کشوری مثل آمریکا مطرح نیست چون ثروتهای زیرزمینی در منابع اقتصادی دولت آمریکا نقش بسیار اندکی دارند. در ایران دولت باید این تصمیم را بگیرد که درآمد نفتی که صادر میکند یا بنزین و گازی که در بازار داخل عرضه میکند، چه اثری بر بهبود رفاه خانوادههای غنی و فقیر بگذارد. ما درباره نحوه استفاده از درآمد حاصل از صادرات نفت اطلاعات دقیقی نداریم چون دلارهایی که از این طریق به دست میآید به نحو شفافی هزینه نمیشود. با این حال من احتمال میدهم که اثر اینها نابرابرانه است به این معنی که وقتی دولت میخواهد دلار نفتی را در داخل کشور خرج کند، از بالا به طرف پایین هزینه میکند و تا به پایین برسد، چیزی از آن نمیماند.
*ما در مطالعات نابرابری در سالهای مختلف بهخصوص سالهایی که یکباره قیمت نفت بالا رفته است دیدهایم که سهم دهکهای بالا از کل درآمد در همان سالها افزایش مییابد. شواهدی داریم که نشان میدهد ازدیاد ثروت نفت در همان سالهای اول ایجاد نابرابری بیشتری میکند. شاید برای نابرابری در هزینههایی که دولت میکند شواهد قوی نداشته باشیم ولی در مورد منابع ملی که در داخل استفاده میشود شواهد قوی داریم که به صورت برابر تقسیم میشوند. در یک تحلیل کلیتر خواستن ایجاد برابری با انجام آن خیلی فرق دارد. چیزهایی که در سخنرانیها، لایحهها و آمال و آرزوهای مملکت هست لزوماً به انجام نمیرسد چراکه سیستم پیچیدهای بین خواستههای دولتمردان و خواستههای ملی و نتایج کارکرد سیستم اقتصادی وجود دارد. این موضوع فقط محدود به ایران نیست، در تمامی جوامع عربی و خاورمیانه در دهههای 60 و 70 میلادی با این تصور که مثلاً آموزش رایگان برابری فرصت ایجاد میکند، دانشگاههای رایگان دولتی تاسیس شد چون به علت ناآگاهی از مکانیسم سیستم آموزش و بازار کار تصور میشد با رایگان شدن دانشگاهها فقیر و غنی میتوانند به یک اندازه امکان ورود به دانشگاه را داشته باشند و نمیدانستند که در این سیستم فرد غنی از درآمد بیشتر خود استفاده میکند تا شانس قبولی فرزندان خود را در امتحانات ورودی دانشگاه بالا ببرد و به این ترتیب یارانههای آموزشی را نیز قبضه میکند. ا
*در زمینه فقر و نابرابری، در این سیستم دسترسی غیرشفاف به منابع مالی یک مساله خیلی مهم است. نمیتوان گفت شبیه سیستم سرمایهداری است یا سوسیالیستی. این اقتصاد رانتی است. به همین دلیل ما به قانونگذاری بهتر برای دسترسی به منابع مالی و بانکی احتیاج داریم تا کسی نتواند درحالیکه تورم 25 درصد است وام پنجدرصدی بگیرد که درواقع رانت است.
*شعارهایی که در حمایت از فقرا و کارگران داده میشود، گاهی اوقات اثر غیرعمدی دارد. وقتی همه در سطح بالا بگویند دولت ما به بهترین نحو از فقرا حفاظت میکند و هدف دولت فقط همین است، ممکن است احساس احتیاج به تحقیق درباره وضعیت دستیابی به این ایدهآلها کم شود. دولتهایی که زیاد از نابرابری صحبت میکنند گاهی دیرتر به نابرابریهای ایجادشده پی میبرند. در ایران نوعی اطمینان به نفس وجود دارد و تصور میشود چون برای حمایت از فقرا این همه تشکیلات داریم مشکلی نخواهیم داشت، در حالی که در شرایط اقتصادی امروز ایران، فشار اصلی به خانوادههای متوسط رو به پایین وارد میشود که تحت حمایت سازمان بهزیستی و کمیته امداد نیستند ولی در معرض سقوط به زیر خط فقر هستند. پرداخت همگانی یارانه نقدی این حسن را دارد که در شرایط بسیار سختی که برای شناسایی درآمد خانوار فرصت نیست، از رخ دادن فاجعه در زندگی افراد جلوگیری میکند.
*الان زمان مناسبی برای تغییر ماموریت نیست چون کشور در حالت اضطراری است و دولت یا نظام در سیاست خارجی تصمیماتی گرفته که عواقب زیادی برای خانوارهای معمولی ایجاد کرده است. بنابراین وظیفه دولت این است که به نحوی از بدترین عواقب این شرایط جلوگیری کند. ولی درباره اینکه در اوضاع عادی کدام مورد به عنوان وظیفه دولت مهمتر است، من فکر میکنم هر دو مهم است. حمایت از اقشار آسیبپذیر در همه اقتصادهای دنیا و اقتصادهای بسیار آزادتر از ایران هم هست و باید به شکل منطقی ادامه پیدا کند. توجه به اشتغال نیز بسیار مهم است و در ایران مهمتر از سایر کشورهاست، زیرا در اقتصاد رانتی انگیزه برای ایجاد اشتغال کمتر است. اما اشتغالی که دولت بخواهد ایجاد کند اصلاً مطرح نیست، سالهاست مطرح نبوده و امیدوارم دیگر صحبتی از این نشود که بخواهند طرحهای ضربتی و... برای اشتغال دولتی اجرا کنند. چنین راههایی به نتیجه نمیرسد. ایجاد اشتغال کار خیلی سختی است و راه آن در ایران این است که اقتصاد به نحوی به سمت بها دادن به نیروی کار برود. در ایران نسبت به وضعیت بیکاری که ما داریم سیستمهای تولید صنعتی خیلی مکانیزه است و یکی از دلایل مهم این مساله پایین بودن بهای سرمایه نسبت به نیروی کار در ایران است. گذشته از شرایط امروز که درآمدهای نفتی کشور افت کرده، بهطور کلی این مساله ریشه در اقتصاد نفتی ما دارد که بهای انرژی و نرخ ارز را پایین میآورد و در نتیجه بهای سرمایه نسبت به نیروی کار پایین میآید. پایین بودن بهای انرژی که مکمل سرمایه صنعتی است و پایین بودن نرخ ارز باعث واردات ارزان کالاهای واسطهای و سرمایهای میشود. علت این موضوع هم این است که ما از تولید خود آنقدر ارز به دست نمیآوریم که از استخراج نفت. اگر ارزآوری کشور ما از تولید بود چنین مشکلی نداشتیم. وقتی قیمت نفت بالا میرود، قیمت ارز به حدی پایین میآید که انگار یک دفعه بهرهوری بخش صادرات ما چند برابر شده است و واردات از این بابت رونق گرفته، درحالیکه افزایش درآمد در این اقتصاد اصلاً ربطی به صادرات کالای تولیدشده در کشور نداشته و این بخشها قابلیت رقابت با بازارهای جهانی را ندارند. بنابراین جلوگیری از این عدم موازنه یکی از وظایف دولت در ایران است البته نه از طریق تعرفه.
*میخواهم این بحث را در زمینه «ایران امروز» بگذارم تا یک «ایران معمولی». امروز کاهش درآمد کل ایران که بر اثر تحریمها ایجاد شده باید خودش را به نحوی در کاهش مصرف خانوار نشان دهد. در این شرایط اینکه دولت بخواهد مصرف را در سطح معمولی نگه دارد، مثلاً جلوی افت مصرف گوشت قرمز را بگیرد، یک اشتباه است. اینکه دولت تصور کند باید همه فشار تحریمها بر کاهش فعالیتهای دولتی بهویژه فعالیتهای عمرانی زیرساختی و توسعهای وارد شود، تبعات خیلی بدی برای کشور دارد. اگر بخواهیم جلو فشار ناشی از کاهش مصرف 10 یا 20 درصدی را که بر اثر تحریمها از خارج به ایران وارد میشود بگیریم، اقتصاد را به یک شکلی میپیچانیم که توان تولید را از دست میدهد و دیگر نمیتواند از تکیه به واردات به سمت تکیه به صادرات حرکت کند. بنابراین یکی از وظایف مهم دولت این است که نگذارد اقتصاد در ضمن این تعدیل، همینطور بسته و خشک کوچک شود. اقتصاد باید انعطافپذیر باشد. دولت باید راهها را باز کند تا منابع تولید بتوانند از بخشهایی که دیگر بازار ندارند، به بخشهای دیگر حرکت کنند. البته متاسفانه امروز به علت تحریمها راههای صادرات تا حد زیادی بسته شدهاند، اما کسانی که در ایران با امور بازرگانی آشنا هستند میدانند که هنوز میتوان به کدام بازارها صادرات داشت. اگر اقتصاد ما این انعطاف را داشته باشد که منابع تولید از یک بخش به بخشهای دیگر بروند، 10 یا 20 درصد فشاری که تحریمها بر اقتصاد وارد میکنند، ابتدا به همان نسبت به خانوادهها فشار میآورد، اما بعد از یکی، دو سال این انعطاف به نتیجه میرسد؛ تولید و اشتغال رشد میکنند و به این ترتیب اقتصاد به نوعی خود را از زیر فشار تحریمها بیرون میکشد به شکلی که گویی دارد جاخالی میدهد. فردی که سر و صورتش در معرض مشت است، اگر انعطاف نداشته باشد نمیتواند جلو ضربه را بگیرد، اما اگر انعطاف لازم را داشته باشد، جاخالی میدهد. اقتصادی که انعطاف دارد میتواند در مقابل تحریمها جاخالی دهد. این کار سادهای نیست ولی لازم است. امروز اقتصاد ایران باید انعطاف پیدا کند. البته نباید مساله انعطاف را فقط به صورت آزاد کردن بازارها تعبیر کنیم و در شرایط سخت امروز دولت را از زیر بار مسوولیت حتی در توزیع کوپن بیرون بکشیم. من در نوشتههای اخیر در ایران میبینم که گفته میشود بگذاریم بازارها خودشان تصمیم بگیرند چه کسی چه درآمدی باید داشته باشد و با آزاد کردن اقتصاد رونق اقتصادی و رونق اشتغال ایجاد میشود. تاکید میکنم چنین چیزی در شرایط اضطراری درست نیست. بین تصمیمگیری اقتصادی در شرایط عادی و شرایط بحرانی فرق زیادی هست. نمیتوان محاسن آزاد کردن اقتصاد را به یک شرایط اضطراری متصل کرد. این محاسن مربوط به شرایط عادی است، نه شرایطی که قیمتها طوری بالا میرود که عدهای از بازار خارج میشوند و آسیب بلندمدت میبینند.
*تکرار این صحبتهای خوب که بازارها باید آزادتر شوند و رقابت بیشتر شود تا اقتصاد رونق بگیرد، الان ممکن است این سوءتفاهم را ایجاد کند که هدف از طرح این مباحث این است که بگویند به سرمایهداران کمک کنید. به همین دلیل است که من بهجای آزاد کردن بازارها خیلی بر رقابت تاکید میکنم. از طرف دیگر من کاملاً موافقم که در شرایط امروز ایران تمامی نیروهای رانتجو هم جلو میآیند. در این شرایط اضطراری دلار 4200تومانی یک لابی بزرگ دارد. عدهای از شرایط استفاده میکنند و میگویند به ما دلار 4200تومانی بدهید وگرنه مثلاً قیمت مرغ بالا میرود یا کار کارخانه میخوابد. دولت هم این اشتباه را مرتکب میشود که فکر میکند میتواند قیمت مرغ را در بازار کنترل کند که نمیتواند. در این شرایط مهم است که همینطور بیپایه و اساس نگویند چون شرایط اضطراری شده باید همه چیز را کوپنی بکنیم. من به هیچ عنوان نمیخواهم با این گروه همصدا شوم که میگویند باید همه چیز را کوپنی کرد. دقت در اجرای چنین طرحهایی بسیار مهم است. کوپنی که من از توزیع آن دفاع میکنم باید در سطح خیلی هوشمندانه و به صورت ارائه کارتهایی باشد که دولت بتواند با آنها هم مواد غذایی و هم پول نقد به مردم برساند. به هر حال پرداخت نقدی (cash transfer) در سطح وسیع در این شرایط بهتر عمل میکند، اما در برخی خانوارهای فقیر و آسیبپذیر مثل خانوادههای معتادان پرداخت نقدی ممکن است لزوماً به تهیه شیر و مواد پروتئینی برای بچهها منجر نشود و به همین علت دولت میتواند مقداری از این پرداختها را به کالاهایی تبدیل کند که برای بچهها ضروری است. در این موارد است که من از کوپن صحبت میکنم و به هیچوجه نمیخواهم با کسانی همصدا شوم که میگویند اقتصاد آزاد را کنار بگذارید و امور را به دست ما بدهید تا هرکس هرچه میخواهد برایش تصمیم بگیریم. ایران نمیتواند به دهه 60 برگردد چون مردم ایران دیگر مردم ایران دهه 60 نیستند و این اقتصاد هم دیگر اقتصاد دهه 60 نیست. من به یاد دارم که آن موقع کسی که میخواست برای تعمیر سقف خانهاش آهن بخرد باید میرفت در مسجد ثبت نام میکرد تا آهن بگیرد. امروز ما در یک شرایط جدید هستیم؛ بازارهای ایران نسبتاً خوب کار میکنند و برای حمایت از اقشار آسیبپذیر و فقیر هم میتوان با استفاده از تکنولوژی از کوپنهای هوشمند استفاده کرد نه سیستم کوپنی دهه 60. هم ایران عوض شده است و هم دنیا. تحریمهای امروز هم سنگینتر هستند؛ تحریمهای بانکی جلو انعطاف اقتصاد ایران را میگیرند و نمیگذارند منابع را به طرف صادرات ببریم. درواقع میخواهند نهفقط صادرات نفت، بلکه کل صادرات ایران را از بین ببرند. تفاوت دیگری که شرایط امروز ما با دهه 60 دارد این است که همصدایی در داخل ایران کم شده است چون جامعه ایران نسبت به دهه 60 تا حدود زیادی متکثر شده است. برخی فکر میکنند میشود با مذاکره جلو تحریمها را گرفت و عدهای فکر میکنند چنین چیزی نیست. به هر حال شرایط کاملاً با دهه 60 متفاوت است و نمیتوان به روشهای آن دهه برگشت.