تورم مصداق دزدی است/در اقتصاد ایران گویی بر سر سوءاستفاده از منابع عمومی مسابقه درگرفته است/ دراقتصاد ناسالم هرچند سال یکبار بخش مهمی از درآمد مردم دزدیده میشود!/اگر سیاستگذاری فاسد باشد، مدیر چارهای جز فساد ندارد
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو به این شرح است:
*من اخیراً راجع به حدیث نبوی «کاد الفقر ان یکون کفرا» بسیار فکر کردم تا بفهمم چرا گفته شده «نزدیک است که فقر به کفر بینجامد». تفسیری که به ذهن من میرسد این است که اگر فردی فقیر باشد و هیچ چشماندازی هم برای خروج از فقر نداشته باشد، اصولاً از ادامه زندگی ناامید میشود. توضیح میدهم: حتی در یک اقتصاد بسیار مشکلدار که همه شوکها و بلایای اقتصادی بر آن نازل شده، اگر سرانجام ثبات حاکم شود و تورم به سطوح نرمال جهانی کاهش یابد، انتظار میرود که افراد بتوانند پس از 10 تا 15 سال کار، صاحب حداقلهای امکانات یک زندگی آبرومند بشوند. البته اگر اقتصاد سالمتر باشد، افراد میتوانند بلافاصله بعد از وارد شدن به بازار کار از پسانداز آینده خود استفاده کرده و مصرف را زودتر آغاز کنند؛ چراکه اعتبارات بانکی در انحصار یک عده خاص نیست و هر کس بتواند تضمین دهد که در آینده قدرت بازپرداخت وام را دارد، میتواند از آنها استفاده کند. اما در اقتصادهای ناسالم، این اتفاق نمیافتد، بنابراین فرد نمیتواند هیچ برنامهای برای زندگی خود داشته باشد.
*اقتصاد ناسالمی که از آن حرف میزنم، دو شاخص اصلی دارد: اول اینکه در برابر خلق ثروت مانع ایجاد میکند. در همه اقتصادها اگر مانع وجود نداشته باشد، خلق ثروت اتفاق میافتد. وقتی ثروت خلق شد، در طول زمان همه ثروتمندتر میشوند؛ یکی متناسب با سرمایهاش، دیگری متناسب با کارش، فرد دیگر متناسب با پساندازش و دیگری مثلاً متناسب با زمینی که به او به ارث رسیده است. هر کس متناسب با آورده خود به میدان اقتصاد، میتواند داراییاش را افزایش دهد و سال به سال این افزایش را به چشم ببیند و بر اساس آن برنامهریزی کند. در چنین اقتصادی، بسیار بعید است که انسانهایی که فطرت پاک اولیه خود را از دست ندادهاند، وارد مناسبات ناسالم شوند.
* شاخص دوم اقتصاد ناسالم این است که در آن هرچند سال یکبار بخش مهمی از درآمد مردم دزدیده میشود. چگونه؟ با تورم. تورم یعنی دزدی از جیب مردم، بدون آنکه آنها متوجه باشند. فرض کنید کسی که پارسال 10 میلیون تومان پسانداز داشته، اگر امروز به بازار برود، میبیند که حتی نمیتواند به اندازه پنج میلیون یا چهبسا سه میلیون پارسال خرید کند. این یعنی دزدی از درآمد مردم. تورم مصداق دزدی است؛ اینکه این کار با چه سازوکاری انجام میشود، بحث اقتصادی جداگانهای است.
*برای فردی که در چارچوب چنین مناسباتی زندگی میکند، همه اینها نشانه بیعدالتی است. یعنی فرد میبیند پولش را میدزدند و نمیتواند هیچ برنامهای برای آینده خود داشته باشد. مثلاً محاسبه میکند و میبیند با حقوق دریافتیاش اگر هیچ مصرفی نداشته باشد، دهها سال طول میکشد تا بتواند صاحب خانه شود. اگر فرد صاحب تحلیل اقتصادی باشد، مسببان این وضع را شناسایی میکند و علیه آنها موضع میگیرد، اما اگر تحلیل نداشته باشد، کل نظام کائنات را غیرعادلانه میبیند. چون احساس میکند همه چیز علیه انسانهای فقیر است. فکر میکنم اگر چنین فردی به ورطه کفر بغلتد، قابل ملامت نیست. البته ریشه همه اینها در سیاستگذاری نادرست اقتصادی است، اما بسیاری از افراد نمیتوانند این ریشه را شناسایی کنند و تنها بیعدالتی و ظلم را میبینند.
*دو شاخصی که اشاره کردم، ممکن است افراد را از اعتقاد به زندگی اخلاقی تهی کند، اما برای هل دادن آنها به سمت فساد عوامل بیشتری لازم است. در این زمینه دو شاخص دیگر به نظرم میرسد: اول اینکه مشاهده شود عدهای بدون هیچ زمینه قبلی و هیچ کوششی ناگهان به ثروت و مکنت میرسند. یعنی همزمان با اینکه مردم عادی با وجود کار طاقتفرسا نمیتوانند هزینههای اولیه زندگیشان را تامین کنند، عدهای بدون هیچگونه سابقه، توانایی یا مهارت به سرعت صاحب همه چیز میشوند. البته در اقتصادهای سالم هم برخی افراد به سرعت ثروتمند میشوند، اما آنها قابلیت ایجاد ارزشافزوده دارند و این قابلیت، زندگی همه مردم را بهتر میکند. مثلاً همه دنیا میبینند استیو جابز یا مارک زاکربرگ ثروت خود را چگونه به دست آوردهاند، اما در اقتصاد ما اصلاً معلوم نیست صاحبان ثروتهای ناگهانی چه خدمتی به جامعه کردهاند و چه ارزش افزودهای ساختهاند.
*دومین مساله این است که در اقتصاد ایران گویی بر سر سوءاستفاده از منابع عمومی مسابقه درگرفته است. این مسابقه ناشی از نظام اقتصادی ماست که بر مبنای «برد-باخت» شکل گرفته است. در اقتصادهای سالم شرایط «برد-برد» حاکم است. این برد شاید برای یک نفر در حد یک خانه باشد و برای دیگری در حد یک کارخانه متناسب با خلق ارزشافزوده، اما به هر حال «برد- برد» است و منافع اقتصادی در چارچوب قراردادهای عادلانه و مورد توافق، به همگان میرسد. ولی در اقتصاد ما اموالی که متعلق به عموم است، به شکلی سازماندهی و تخصیص داده میشود که گویی مسابقهای برای «کندن» وجود دارد که با روشهای سالم انجام نمیشود. حتی بلیت ورود به این مسابقه نیز جز با تهی کردن شخصیت افراد از سلامت اخلاقی به دست نمیآید.
*افرادی که به عنوان تماشاچی این بازی را میبینند، اگر خانوادهای نداشته باشند که مجبور به تامین مالی آنها باشند، ممکن است عطای بازی را به لقایش ببخشند و از خیر تشکیل خانواده هم بگذرند. اما وقتی کسی تشکیل خانواده داده باشد و ببیند فلانی و بهمانی مرتب در این بازی پیش میروند و خانواده هم مرتب او را ملامت کنند که «چرا تو هیچ کاری نمیکنی؟» ناخودآگاه به سمت این بازی هل داده میشود. این یکی از پارادوکسهایی است که در کشور ما وجود دارد که مقاماتی که از نظر اقتصادی سالم ماندهاند، در خانههای خود ملامت میشوند! طبیعی است که وقتی فرد به خاطر سلامت خود ملامت شود و نه تشویق، روزبهروز بیشتر به سمت فساد و بیاخلاقی هل داده میشود. در جامعهای که دزدی، زرنگی دانسته شود و کسی برای حقالناس حرمتی قائل نباشد، سالم ماندن بسیار سخت است.
*به نظر میرسد چیزی که به افراد فشار میآورد تبعیض است، نه فقر؛ تبعیضی که ناسالم بودن را تشویق میکند و سالم بودن را ملامت.
*فساد در اقتصاد ایران در لایههای مختلف جریان دارد؛ هم در لایه سیاستگذاری، هم در لایه مدیریتی و هم در لایههای اخلاقی و شخصی. در لایه سیاستگذاری، روش اداره اموال عمومی در اقتصاد ایران به شکلی بوده که گویی این اموال بیصاحب هستند. این روش باعث شده که پیشفرض ذهنی اکثر مردم این باشد که مثلاً اموال بانکها بیصاحب است و همه تلاش کنند وام ارزانقیمت بیشتری از آنها بگیرند، یا دلارهای دولتی بیشتری از بانک مرکزی بگیرند.
*فکر میکنم از نظر تاریخی مردم ایران به حقالناس اعتقاد دارند؛ حتی در میان آنها که به وام بانکی یا دلار ارزانقیمت یا مجوزهای خاص و امضاهای طلایی دسترسی پیدا میکنند و از آن بهره میبرند، کسانی هستند که به حقالناس اعتقاد دارند و مثلاً اگر بتوانند از جایی که صاحبش معلوم است ثروت کلانی به دست بیاورند، در این زمینه احتیاط میکنند. با این حال جایی که پای اموال عمومی در میان باشد، خبری از احتیاط نیست. یعنی قبحی که برای تعرض به حقالناس وجود دارد، در مورد اموال عمومی وجود ندارد. حال آنکه گناه تعرض به چنین اموالی از نظر شرعی بسیار شدیدتر است. چون اگر فردی از یک نفر دزدی کند، ممکن است بعدها بتواند از او حلالیت بطلبد، اما از 80 میلیون نفر که نمیتوان حلالیت طلبید.
*«فساد سیاستگذاری» مادر همه فسادهاست که البته میتواند ناشی از «فساد سیاستگذار» باشد یا نباشد؛ چون در حالت خوشبینانه ممکن است ناشی از جهالت سیاستگذار باشد. اما اگر از فساد سیاستگذار باشد، میتوان آن را «فساد سیستماتیک» نامید. اگر سیاستگذاری -مثلاً درباره نرخ بهره یا نرخ ارز- ناشی از این باشد که عدهای از سیاستهای فاسد بهرهمند شوند و سیاستگذار را به سمت آن تشویق کنند، این یعنی فساد سیستماتیک. با این حال، از آنجا که نمیدانیم فساد سیاستگذاری ناشی از فساد سیاستگذار است یا جهالت او، فساد را سیستماتیک معرفی نمیکنیم.
*البته اگر نه سیاستگذار فاسد باشد و نه سیاستگذاری، باز هم ممکن است فساد رخ دهد. چون ممکن است یک نفر در سطح اخلاقی فاسد باشد و مدیر فاسد، بالاخره راه فساد را پیدا میکند. اما اگر سیاستگذاری فاسد باشد، مدیر چارهای جز فساد ندارد. دقیقاً به همین دلیل است که فساد سیاستگذاری را مادر همه فسادها میدانیم.