پاشنه آشیل دیپلماسی
روزی محمد باقرزاده[۲] ملقب به بیریا، پیشهوری را به مراسمی دعوت کرد. در آن مراسم، دانشآموز بهظاهر نخبهای را پای تخته سیاه میآورند و سؤالاتی درباره پایتخت کشورها، واحد پولها و از این قبیل موارد از وی میپرسند و او جملگی سؤالات را با سرعت و بهخوبی پاسخ میدهد. پیشهوری او را تحسین میکند و در میانه کار از دانشآموز همهچیزدان، نشانی دو محله تبریز بهنامهای «گزران محله» و «داش کَسَنلر» را میپرسد. دانشآموز پاسخی نمیدهد. پیشهوری با همه ارادتی که به شوروی داشت، میگوید، بچه جان! اول باید شهر و استان خودت را بشناسی و بعد سراغ خارج بروی.
با این مقدمه، میخواهم به ماجرای استعفای دکتر جواد ظریف از وزارت امور خارجه بپردازم. آقای ظریف، فردی زباندان و نطاق است و در مذاکرات چندجانبه تبحر ویژهای دارد. ایشان سالهای نسبتاً زیادی را خارج از کشور، بالاخص در امریکا، گذرانده است. از این گذشته، ظریف تنها متصدی وزارت خارجه با تحصیلات مرتبط است؛ از این جهت، ایشان را میتوان با وزیرخارجهای مقایسه کرد که، طارق عزیز[۳] او را روضهخوان! نامیده بود.
به هر تقدیر، ظریف به کابینه دولت روحانی وارد شد. من در همان ماههای ابتدایی و پس از طرح بعضی انتقادات از وی دفاع کردم و گفتم: «…آقای ظریف الان سرباز نظام در میدانهای دیپلماتیک از ژنو تا نیویورک است که با حمایت نظام برای مذاکره اعزام شده است. آیا در میدان نبرد سرباز خودی را از پشت میزنند و کاری میکنند که شکست بخورد؟ آیا این شرط جوانمردی است؟ یا آنکه باید کاری کرد که سرباز در میدان پیروز شود؟ البته این نوع برخوردها هم از سوی این جریان سابقه دارد. خاطرمان هست که در دوران اصلاحات، هرگاه آقای خاتمی به نیویورک و کشورهای مهم اروپایی میرفت، در داخل بحران و مسألهای راه میانداختند. به هر حال، نان عدهای در تیرگی روابط با جهان خارج است». (هفتهنامه آسمان، شماره ۶۴، ۲۷ مهر ۱۳۹۲) البته این حمایتها منحصر به جریان اصلاحات نبود. چنانکه رهبری در یک سخنرانی اعلام کرد: «هیچکس نباید این مجموعه مذاکرهکنندگان ما را با مجموعه شامل امریکا -همان شش دولت، بهاصطلاح پنج بهعلاوه یک- سازشکار بداند؛ این غلط است. اینها ماموران دولت جمهوری اسلامی ایران هستند، اینها بچههای خودمان هستند، بچههای انقلابند؛ یک مأموریتی را دارند انجام میدهند. کار سختی هم هست [که] بر عهدهی اینها است؛ دارند با تلاش فراوان آن کاری را که بر عهده آنها است انجام میدهند. بنابراین نباید مأموری را که مشغول یک کاری است و مسئول یک فرایندی است مورد تضعیف یا توهین یا بعضی از تعبیراتی که گاهی شنیده میشود – که اینها سازشکارند، و مانند اینها – قرار داد؛ نه، این حرفها نیست». (khamenei.ir، دوازدهم آبان ۱۳۹۲) و سپس بنا به توصیه ایشان و مشارکت رئیس مجلس شورای اسلامی، برجام در حدود ۲۰ دقیقه به تصویب رسید.
اما، فارغ از حمایتها، ظریف مورد بیمهریهای فراوان قرار گرفت. بهنحوی که کارویژههای وزارتخارجه تا حد زیادی مختل شد.
اولاً، بهسان دیگر حوزهها، وزارت امور خارجه از اختیار تام برخوردار نبوده و نیست. بهویژه حوزههایی یمن، سوریه، عراق، لبنان، بخشیهایی از افریقا و کشورهای امریکای لاتین از کنترل وزارت خارجه خارج است.
ثانیاً، در حوزههای تحت مسئولیت وزارتخارجه بعضاً اقدامات و اظهاراتی از سوی دستگاههای امنیتی، بعضی نظامیان ناهماهنگ، قوه قضائیه، نهادهای مالی و همچنین شهروندان قانونگریز صورت گرفته است. از شعارنویسی و حمله به سفارت تا بازداشت دوتابعیتیها و تبادلات مالی و عملیات مجرمانه. آثار چنین اقداماتی همچون خاکروبه به حیاط وزارت خارجه ریخته و تلنبار میشود و ظریف باید در مجامع بینالمللی آنها را پاسخ گفته و رتق و فتق کند.
ثالثاً، باید توجه کنیم پوتین، ظریف را «خودی» تلقی نمیکند و این زاویه دید، حساسیتها و فشارها را بر ظریف دوچندان کرده است و بنا به بعضی اظهارات، وی را در بیاطلاعی مطلق نگاه داشتهاند.
رابعاً، وزارتخارجه لبریز از نیروهای تحمیلی است. نمایندگانی که دوره فعالیتشان به سر آمده بود، به وزارت خارجه تحمیل شدند. همچنین بقایای دولت احمدینژاد همچنان در وزارت خارجه حضور داشته و انرژی وزارتخانه را گرفتهاند. تأثیرات غلبه تفکر دولت معجزه بر بوروکراسی و بهخصوص وزارت خارجه بهخوبی در مقاله «بحران بوروکراسی در ایران» بهقلم محسن امینزاده توضیح داده شده است. (برای مطالعه رک. روزنامه سازندگی ۸ مرداد ۱۳۹۷)
علت موارد چهارگانه فوق و مواردی مانند آن چیست؟ برای پاسخ به این پرسش به عبارت پیشهوری در روایت ابتدای این مطلب بازمیگردم. واقعیت آن است، وزرای خارجه ما از پیش از انقلاب تا به امروز، جز مهندس موسوی، افرادی بروننگر و تکبعدی بوده و هستند؛ از میان آنها برخی کمابیش روابط و حقوق بینالملل را فراگرفتهاند اما، سیاست داخلی را خیر! آنها بلوک قدرت را بهکلی نمیشناسند و این پاشنه آشیل وزارت خارجه است. آقای ظریف چند نوبت به تلویح و تصریح اعلام کرده است، کاری به سیاست داخلی ندارم؛ یا عنوان کرده است، سیاست داخلی را نمیشناسم. این آسیب مختص ایشان نبوده و دامنگیر تمامی دانشآموختگان روابط بینالملل است. زیرا آنها نسبت به بلوک قدرت و ماهیت آن بیتوجهاند و در یک کلام از پشت جبهه دیپلماسی غافل هستند. هر چند باید توجه داشته باشیم از زاویه نگاه برخی، ذات حضور در بوروکراسی، بهمعنای تعطیلی سیاست است! باری، ظریف و وزرای خارجه پس از او، از این پس باید وزارت خارجه را بهطور مشروط بپذیرند و با آگاهی از مناسبات و موازنه قدرت انحرافات را شناسایی و راه تخلف و تخطی را مسدود کنند و کارآمدی را ارتقاء دهند. مشهور است که میگویند جنگها هنگامی آغاز میشوند که سیاست (یا دیپلماسی) به پایان رسیده باشد. بر این مبنا، باید امور ظریفی چون دیپلماسی را به اهلش سپرد. زیرا نمیتوان با پوشیدن کت و شلوار بهجای یونیفورم نقشها را تغییر داد.
[۱] رهبر جمهوری کمونیستی آذربایجان شوروی
[۲] وزیر معارف دولت فرقه دموکرات آذربایجان
[۳] وزیر خارجه صدام حسین
(منبع: مشق نو)