برجام و موقعیت کنونی
این توافق ایران را که از مردادماه 1385/ژوئیه 2006 با قطعنامه 1696 شورای امنیت سازمان ملل ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل برده شدهبود با قطعنامه 2231 مورخ 29تیر1394/20 ژوئیه 2015 همین شورا از آن خارج ساخت. خروج بدون خونریزی و درگیری نظامی یک کشور از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل از موارد نادر و جزء افتخارهای دیپلماسی ایران است. اجمالا فصل 7 منشور مرتبط با "اقدام در رابطه با تهدیدات صلح، نقضهای صلح و اقدامات تجاوزکارانه" است. بر اساس بند 40 این فصل که مورد استناد قطعنامه 1696 بود، به منظور جلوگیری از وخامت اوضاع به تشخیص شورای امنیت سازمان ملل که در بسیاری از موارد از جمله در مورد ایران ظالمانه است، شورای امنیت مواردی را مقرر داشت تا ایران عمل کند. بعدها، چون از نظر آنان قطعنامه از سوی ایران مورد توجه قرار نگرفت، بر اساس بند 41 همین فصل و بر اساس قطعنامه 1737 در تاریخ سوم دیماه1385/23دسامبر2006 اقدامهای تنبیهی مقرر و اولین تحریمها بر علیه ایران اعلام و اعمال گشت. و بهطور مرتب شدت و دامنهی تحریمها در قطعنامههای بعدی گسترش یافت. در این مدت کوتاه 6 قطعنامه توسط شوررای امنیت بر علیه ایران صادر شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب، علیرغم تمام تحولهای سیاسی و انقلابی که در ایران رخ داد و 8 سال دفاع مقدس و اتحاد قدرتهای جهانی بهنفع صدام و یکپارچگی نسبی آنان بر علیه ایران، سیاست خارجی ایران با تدبیر و تکیه بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت موفق شدهبود که نه تنها از صدور حتی یک قطعنامه بر علیه ایران جلوگیری نماید که بر اساس بند 6 قطعنامه 598 مقرر شد دبیر کل هیات بیطرفی را برای تعیین مسؤول مخاصمه عراق و ایران تعیین کند. بعدها با پیگیریهایی که صورت گرفت، دبیر کل در 18 آذر1370 طی نامهای به شورای امنیت سازمان ملل رسما عراق را به عنوان کشور متجاوز و مسؤول شروع جنگ اعلام کرد و این موفقیتی کمنظیر در دیپلماسی خارجی ایران بود. در مقابل، دولت نهم در کمتر از یک سال از تصدی اولین قطعنامه را بر علیه ملّت ایران به ارمغان آورد و در کمتر از 4 سال بعدی 5 قطعنامه متوالی دیگر را دریافت نمود. در اینکه این قطعنامهها ظالمانه بودهاند هیچ تردیدی نیست. لیکن، تدبیر و حکمت حکم میکرد که سیاست خارجی بهگونهای تمشیت شود تا دیگران امکان تهدید منافع ملی ایران و همچنین فرصت اعمال تحریم بر علیه جمهوری اسلامی ایران را به استناد قانونهای بینالملل نیابند. اکنون که حدود 13سال از صدور اولین قطعنامه بر علیه ایران میگذرد، هنوز مسئولان وقت توضیح ندادهاند که چگونه با بیتدبیری و یا سوءِتدبیر چنین هزینهی عظیمی را برای ملّت ایران موجب شدند.
برجام البته ریشه در تصمیم نظام برای حلوفصل موضوع فعالیتها صلحآمیز هستهای و قطعنامههای پیشگفته، پیش از آمدن دولت یازدهم دارد. اوباما در زمستان 1387 در امریکا به قدرت رسید. ترکیبی که او در وزارتخارجه و وزارت دفاع خود آراست، ترکیبی بود که طرفدار حلوفصل جامع اختلافهای بین ایران و امریکا بود. بیگمان نحوهی نگاه آنان به این حلوفصل و اهدافشان از آن با اهداف ایران مغایر و در بسیاری موردها متضاد و متباین بود. ولی، به هر روی، در پی تغییر گفتمان حاکم بر روابط بودند. این تغییر از سوی ایران با تاخیر دیده شد، لذا مذاکرات غیررسمی بین دو کشور با وساطت عمان آغاز گشت. حلوفصل مسالههای فعالیتهای هستهای و تحریمهای پیرامون آن در فصل مشترک خواستههای دو کشور با دو خاستگاهِ متفاوت قرار داشت. این موضوعی بود که دو طرف برای مذاکره پیرامون آن موافقت داشتند لذا، در دستور کار قرار گرفت. البته ایران، هیچگاه به گسترش حوزهی مذاکرات به بیش از این موافق نبود. و دولت دهم هم نسبت به نحوهی پیشبرد مذاکره اعتراضهایی داشت ولی با این وجود، مذاکرات آغاز گشت.
شکلگیری دولت یازدهم نقطهی عطفی در این ارتباط بود. دولت رسما مسؤولیت مذاکرات را بر عهده گرفت. موضوع از حالت پنهانی به حالت آشکار درآمد و سایر قدرتهای درگیر در حد اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل به این مذاکرات هدفمند و رسمی پیوستند. اینکه پس از مدتها دولت به جایگاهِ قانونی و رسمی خود بازگشته بود، علامت مهمی بود که به دنیا داده میشد. ملّت هم حسِّ دولتداشتن میکردند. همهی اینها امید و انتظارهای مثبتی را در جامعه موجب شد. البته، برجام از همان آغاز هم در امریکا و هم در ایران مخالفانی جدّی داشت. دستگاه اوباما با اهدافی که داشت و حتما با اهداف ایران یکی نبود در موفقیت برجام تمام تلاش خود را بهکار بست. او در برابرِ مخالفانِ خود مقاومت کرد، کنگره را دور زد و با متحدان منطقهای خود چون اسرائیل و عربستان اختلاف کرد و از این توافق دفاع نمود.
در ایران نیز، این توافق از همان آغاز مخالفان جدی داشت و با شک و تردیدهای فراوان همراه بود. ولی، با عزم جزم دولت، اتخاذ برخی تدبیرهای اجرایی و برخی هماهنگیهایی که در سطح سه قوه و شورای امنیت ملی صورت گرفت کار به نتیجه رسید. ولی در این میان، پخش تصویر قدمزدنِ ظریف و کری و صحبت تلفنی کوتاه آقای روحانی و اوباما بر این شک و تردیدها افزود. مخالفان با مستمسک قراردادن این دو نشانه فضای سنگینی را از همان آغاز بر علیه این توافق شکل دادند و تلاش کردند از همان آغاز ماشین برجام را متوقف سازند.
به هر روی، برجام مخاطره امنیتی زیر فصل 7 منشور سازمان ملل بودن را از سر ملّت ایران کوتاه کرد. از این روس، یک اقدام تاریخیِ کمنظیر محسوب میشود. لیکن، بهرهوری از فرصتهایی که برجام ایجاد کرد افزون بر رویارو شدن با لجبازیهای سیاسی در ایران و امریکا، به سبب سستی و بیبرنامگی دولت نیز کماثر شد. در داخل، فضاسازیهای سنگین بر علیه برجام به مدد شبکهی رسانهای قوی، توش و توان دولت را به شدت مستهلک کرد. به نحویکه بخش اعظم توان دولت بجای خلق فرصت برای توسعه مصروف پاسخگویهای مکرر به این تردیدها شد. فرصتها یکی پس از دیگری از دولت سلب گشت و دولت هم در عمل، در زمین مخالفان بازی کرد تا جایی که در وضعیت فعلی کاملا زمینگیر شدهاست.
به قدرت رسیدن ترامپ یک بدشانسی عظیم برای تمام بشریت محسوب میشود. در هر صورت فردی به تمام معنا ناهنجار زمام امور بزرگترین قدرت مادی جهان را بر عهده گرفت و در لجبازی با همتای پیشین خود در اولین فرصت از تایید پایبندی ایران سرباز زد و سپس در گام بعدی از برجام خارج شد. بدین ترتیب او این توافق مهم و فراتر امنیت منطقه را با مخاطره جدی مواجه ساخت. هر چند، موضع سیاسی اتحادیه اروپا و سایر ارکان امضا کننده برجام به نفع برجام بود، ولی، آشکارا در زورآزمایی با غول نظامی و مالی جهان کم آوردند. البته این از ابتدا هم قابل پیش بینی بود. البته ایران بهحق تا کنون خواستههایی را مطرح ساخته و پیگیر حقوق خود در صحنه بینالمللی بودهاست. لیکن، از منظر راهبردی همواره باید به محدودیتها واقعی توجه نمود و به این نکته توجه داشت که سوق دادن سایر طرفها به اردوگاه امریکا حسنی ندارد. اخیرا، اقدام موذیانهی انگلیس و خوش رقصی حزب محافظهکار برای ترامپ با توقیف غیر قانونی کشتی حامل نفت ایران صحنه را پیچیدهتر کردهاست. در چنین موقعیتی، راهبرد دفاعی ایران مبتنی بر اقدام قاطع و قانونی در برابر تجاوز به مرزها و حقوق ایران و با حفظ هوشیاری در برابر اقدامهای تحریکآمیز اسرائیل در سطح افکار عمومی ایران و جهان قابل پشتیبانی است.
در ارزیابی صحنه پس از برجام نباید از ضعفهای دولت چشمپوشی کرد. واقعیت آن است که اثر برجام در صحنه توسعهی اقتصادی در حد رفع مانع امنیتی بود. این رفع منع میبایست با دو رفع منع دیگر تکمیل میگشت، یکی رفع منع مبادلههای مالی بینالمللی ایران و ایجاد روانی در آن بود که در قالب هماهنگی و توافق برای توصیههای FATF قابل تحقق بود و دیگری پرداخت بدهیهای معوق ایران به آژانسهای بیمه اعتبارات صادراتی کشورها چون کوفاس، ساچه، هرمس و از این دست که سر جمع کمتر از دو میلیارد یورو بود. موضوع نخستین، اولین شرط همکاری بانکهای جهان با بانکهای ایرانی بود و بدون آن در عمل امکان مبادله روان و اخذ اعتبار بینالمللی وجود نداشت و ندارد. این مساله، تا امروز نیز در کشوقوس جدلهای بیپایان است. موضوع دوم نیز نشان از خوشحسابی و عمل به تعهدات از سوی ایران بود و امکان تامین مالی و اعتبار پروژههای بزرگ را فراهم میساخت. این آژانسها تاخیرهای تا زمان تصویب قطعنامه سازمان ملل را مجاز میدانستند. لیکن تعللهای بعد از آن را نمیپذیرفتند. بانک مرکزی نیز در صدد تقسیط این بدهیها بود. حال آنکه سود ناشی از تقسط بدهیها در برابر هزینهی فرصتهایی که از کف میرفت، بسیار اندک بود.
واقعیت آن است که دولت برنامهی عمل روشنی برای برداشتن این دو مانع در دستور کار خود نداشت. وگرنه، مذاکرات هر دو بخش میبایست بهصورت موازی با مذاکرات برجام صورت میگرفت تا در کوتاهترین زمان مانعهای استفاده از فرصتهای اقتصادی و مالی جهان مرتفع میگشت. آنچه اتفاق افتاد، ابتکارهای موردی برخی وزارتخانهها در انعقاد برخی قراردادها و استفاده از فرصتها چون وزارتخانههای راهوشهرسازی، صمت و نفت بود. آنها نیز در ادامهی کار با مانعهای برداشته نشدهی پیشگفته و دهها مانع داخلی دیگر مواجه شدند. یادمان هست که موضوع قراردادهای نفتی با چه جنجالی روبرو شدند.
و اما اینک که تعادلها بر هم خورده است به زغم این قلم به چند نکتهی راهبردی خوب است که توجه شود:
راهبری اقدامها منطقهای بر علیه ایران با اسرائیل است، امریکا نقش متحد وی را دارد و برخی کشورها و دولتهای عرب نقش پیرو او را دارند. رژیم اشغالگر به هیچروی تمایل ندارد که مستقیما با ایران روبرو شود لیکن، بسیار متمایل است که یک درگیری نظامی بین امریکا و ایران صورت گیرد. هرچند هر دو کشور امریکا و ایران از آن امتناع دارند لیکن، به دلیل شدت گرفتن منازعات لفظی، وقوع اتفاقهای پیشبینی نشده و هدایت شده از سوی اسرائیل هر آینه متصور است. هر چند امریکا متحد اسرائیل است ولی، در درون خود با رویکردها و گرایشهای متفاوتی روبرو است. از تیم B که طرفدار درگیری نظامی است تا سایرانی که با درگیری نظامی کاملا مخالفند. تا کنون سیاست درست وزرات خارجه ایران مبنی بر جداسازی ترامپ از تیم B درست عمل کردهاست. لیکن، نمیتوان تنها بر این سیاست تکیه کرد. اقدام قاطع ایران در رویارویی با تهدیدهای امریکا موجب ایجاد شکاف در برخی پیروان عربِ اسرائیل شدهاست. آنها دریافتهاند که اگر منازعهای صورت گیرد یکم، آنان بسیار آسیبپذیرند و اسرائیل و امریکا امکان دفاع از آنان را ندارند و دوم آنکه اولویت امریکا دفاع از آنان نیست. در هر صورت، مدیریت صحنه در این شرایط نیاز به یک درک راهبردی از نقش عاملهای منطقهای دارد تا متناسب با نقش هر یک سیاست لازم اتخاذ نماید.
بیعملی و انفعال در این شرایط از سوی ایران پذیرفته نیست. لیکن، عمل نیز به مفهوم سوق دادن کسانی که با هدفهایی کاملا متفاوت از ایران فعلا در رویارویی با امریکا با ایران همصدا هستند، به سمت امریکا نیست. کمارج دانستن برجام حتی در وضعیت فعلی یک خطای راهبردی است که ملت ایران را در آینده با مخاطرههای جدی روبرو خواهد ساخت. هر نوع چانهزنی و تدبیری که صورت میگیرد باید با فرض حفظ و دفاع از برجام باشد.
تحریمها هزینهی مبادلههای بینالمللی ایران را افزایش دادهاست. تا اینجا هزینهای است که در رویارویی با زورگویی امریکا پرداخته میشود. لیکن، افزون بر این، عدم حلوفصل FATF هزینههای دیگری را برای اقتصاد و تجارت ایران موجب شده و میشود که بیدلیل است. دومی را باید حل کرد. باز به یاد داشته باشیم که توصیه به پذیرش توصیههای FATF به پیش از دولت یازدهم باز میگردد. نباید این منفعت ملی دستخوش رقابتهای گروهی گردد.
بیگمان ایجاد مانع در مسیر مبادلههای پولی و بانکی ایران بر نرخ ارز، تمایل برای سرمایهگذاری و انتظارات تورمی اثر بد میگذارد. تورم مزمن و تاریخی که به دلیلهای دیگری گریبان اقتصاد ایران را گرفتهاست، چنانچه تدبیر نشود که تا کنون نشانی از آن نیست مردم ایران را به تله فقر خواهد انداخت. در این فضا، باید مراقب بود تا با بیتدبیری در امر برجام و یا عدم الحاق به FATF به تورم بیشتر که منجر به فقیرتر شدن مردم میگردد دامن زده نشود.
منبع: روزنامه شرق