«مطهری» هنوز هم تک است
آدمی فکور، معتدل، و جستجوگر. کسی که تلاش میکرد بفهمد، و این مهمترین خصلت او بود. او به مهمترین مسائل اجتماعی میاندیشید و جامعه را از طریق تفکر دنبال میکرد و این تفکر را در هر جایی دنبالش میگشت و وقتی مییافت، یافتههایش را کنار هم میگذاشت، روی آنها میاندیشید، حلاجی میکرد، در سخنرانیها با مخاطبان در میان میگذاشت، گاه چند بار، همه جزئیات آنچه را یافته بود مینوشت، و نتیجه را به صورت یک کتاب منتشر میکرد.
این درست است که برخی از افکار مطهری به دلیل رواج برخی از مسائل جاری آن زمان مانند مارکسیسم، رنگ گذشته به خود گرفته، امّا همچنان و همچنان آثار او نتیجه تفکری است پویا، جهت دار، معتدل و معقول و سرشار از تازهها. بحثهایی که بسیاری از آنها همچنان تازه است و مدعیان اندیشه، تاکنون از آنها غفلت ورزیدهاند. مطهری نه شعاری است، نه تفریطی و جمودگر، نه سطحی و بیعمق، بلکه تفکرش، تلاشی است یکسره پویا، با تعمق در سنتها، با ملاحظه واقعیات خارجی، همراه با مَثَلهای زنده اجتماعی، و خودش، معتقد به تحول و تطور و در عین حال مخالف با تندروی، روشی که دشمن تفکر است.
مطهری نه فقط در کتابها که بیش از همه در یادداشتهایش نشان داده که چطور مسائل را حلاجی میکرده، چه مقدار بر افکاری جاری جامعه تسلط داشته و به رغم آن که در چهارچوب زندگی عادی اجتماعی و دانشگاهیش بوده، امّا از روند تفکر، جریانهای مهم فکری دنیا و از دیدگاههای رایج مطلع بوده است. مطهری دنبال جریانهای سیاسی فعال نرفت، چون اهل فکر و اندیشه بود. مگر همه باید انقلابی باشند و اگر نباشند مطرودند؟ مطهری انقلابی انقلابی نشد، چون، مجبور بود همه چیز را آن گونه تحلیل کند، مطهری یکسره دل به کسی نسپرد، چون برای هر کسی بهرهای از دانش میشناخت. مطهری یک کارگاه فکری بود که عناصر و موادش از هر جایی فراهم میآمد. افکار او رنگ اسلامی و قرآنی داشت، امّا نه اسلام اخباری و صوری. او درک میکرد که باید برای هر فکری، حرمت قائل شد. طبعاً برای صاحب آن فکر را هم باید حرمتش را داشت.
از چنین آدمی، انتظار نمیرفت که به سادگی کسی را طرد کند. چنان که درباره کتابهایی هم که میدید، همین حرمت را قائل بود. آنها را با دقت میخواند، از آنها استفاده میکرد، یادداشت بر میداشت و به موقع، جای آنها را در نظام فکریش مشخص میکرد. انتقاد داشت، امّا نه هیچ گاه یکسره رد میکرد و نه دربست آن را میپذیرفت. جنس مطهری، جنس فکری بود، نه سیاسی. مطهری مردی دانشی بود، مردی که میکوشید با فکر و اندیشه دنیای خودش را بسازد.
برای او عمل سیاسی اصالت نداشت، برای او تندروی جایی نداشت، برای او تفکر همه چیز بود. اگر با فکری و اندیشهای مخالفت میکرد، نوعی تندروی در آنها میدید. دوری از تفکر میدید. کودکی بی بته، تفسیر نوشته بود، و این برای او پدیدهای شگفت بود. او به دنبال تفکری اصیل بود و از آدمهای بیریشه که اهل تفکر نبودند، به خصوص وقتی درباره مهمترین مباحث اظهار نظر میکردند، نگران میشد. بخشی از نگرانیهای او را میدانیم. بدون شک، هیچ کس جای مطهری را نگرفته است و همچنان ما نیازمند اندیشههای او هستیم. باشد کسانی که متولی نشر افکارش هستند، بیش از پیش به این مهم بپردازند و به خصوص تازههای فکر او را به جامعه بشناسانند.
* منتشر شده در وبسایت «کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایرن»