سطحینگری در مبارزه با فساد
«دیوید فرام، نویسنده سخنرانیهای جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور پیشینِ ایالات متحده، در حکایتی احساسی از او میگوید که رئیساش «ناراستیهای جزئی یک سیاستمدار را سرزنش میکرد». سپس تعریف میکند که وقتی بوش در واشنگتن بود و برای یک گزارش رادیویی که قرار بود روز بعد ضبط شود، آماده میشد و متن سخنرانیاش را مرور میکرد، با صدای بلند جملهای را که در متن بود خواند: «من امروز در کالیفرنیا هستم»؛ اما به سرعت متوقف شد و با خشم گفت: «من دروغ نمیگویم، من که در کالیفرنیا نیستم من الآن در واشنگتن هستم».
فرام فکر میکرد این مسئله از نکتهسنجی افراطی رئیساش ناشی میشود و نتیجه گرفت بوش چقدر راستگوست و از گفتن یک دروغ کوچک هم پرهیز دارد و باز هم نتیجه گرفت که جهان و کشور آمریکا میتوانند به دولت او اعتماد کنند.
اشتباه فرام برای ما که از فاصله دورتری و پس از چند سال به رئیساش نگاه میکنیم، آشکار است. بوش ممکن است، گفتن اینکه در آن لحظه در کالیفرنیاست، در حالی که در واشنگتن در حال ضبط سخنرانی بود، را دروغ یا اشتباه بپندارد و دوست نداشته باشد آن دروغ را بگوید، اما در تشخیص گمراهی کشورش و جهان درباره سلاحهای کشتار جمعی عراق نادرست عمل کرد و به همه دروغ گفت؛ دروغی بسیار بزرگ که دهها هزار انسان را به کشتن داد و ملّتی را گرفتار ویرانی و آشوب کرد. با این حال، او هیچ وقت احساس نکرد که دروغ گفته است و از گفتناش عذرخواهی نکرد.
برای حاکمان یک کشور، پرهیز از دروغهای کودکانه و مبارزه با فسادهای خُرد، و شجاعت اعتراف به خطاهای کوچک کافی نیست؛ حاکمِ صادق کسی است که از گفتن دروغهای بزرگ(هم) پرهیز کند، با فسادهای بزرگ(هم) مبارزه کند؛ حتّی وقتی در آستیناش لانه کردهاند، و از اعتراف به اشتباهات بزرگش(هم) نهراسد. تفسیر کودکانه مفهوم صداقت، درک بچهگانهی مبارزه با فساد، و نمایش اعترافهای خُرد ناراستیهای عمیقتری را پنهان میکند که پیامدهای آن خطرناکتر است.
مهراب صادقنیا
۹۹/۳/۲۹»