رادیکالیسم و تندروی
۱) اصطلاح رادیکالیسم (radicalism) که از کلمه «رادیکس» (radix) در زبان لاتین آمده است، بهمعنای ریشه و توجه به ریشه است. رادیکال صفتی است برای همه نظرها و روشهایی که خواهان دگرگونی بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی و سیاسی موجود هستند. در زمینه هنر و دانش نیز، رادیکال صفت هر گرایشی است که با نظریههای پابرجا به ستیز برمیخیزد.
در انگلستان این اصطلاح نخست توسط «چارلز جیمز فاکس»، از رهبران حزب لیبرال (ویگ) به کار برده شد که از لزوم «اصلاحات رادیکال» دفاع میکرد. اگرچه رادیکالیسم همواره با نارضایتی از وضع موجود و خواست دگرگونیهای اساسی سیاسی و اجتماعی همراه بوده است، اما در جوامع و دورههای مختلف با محتواهای گوناگون به کار برده شده است (آشوری، ۱۳۷۰: ۱۷۶).
۲) تمایز میان «هدفها و وسایل» (دوورژه، ۱۳۵۸: ۲۳۶) و «ابزارها و غایتها» (آرنت، ۱۳۵۹: ۱۴) برای فارسیزبانان اهل مطالعه شناخته شده است، اما برای آنانکه اهدافی غیر از درک واقعیت را دنبال میکنند، ناشناخته و دور از فهم است. برای تغییر دادن بنیادی وضع موجود میتوان دست رد به سینه قواعد متعارف فعالیت و مبارزه سیاسی زد و از راههای غیرقانونی و خشونتآمیز اقدام کرد و یا برعکس با بهرهگیری از همین قواعد و نفی خشونت برای کسب قدرت و به کار بردن آن برای ساختن نظمی نو اقدام کرد. اگر محافظهکاران را جدا کنید، افراد و جریانهایی را که خواهان تغییر وضع موجود هستند، میتوان هم از نظر «روش» و هم از نظر «هدف» دستهبندی کرد.
از نظر «روش» مبارزه و فعالیت سیاسی، میتوان سه روش را از یکدیگر متمایز ساخت: «روش غیرقانونی و خشونتآمیز»، «روش قانونی و خشونت پرهیز» و «روش غیرقانونی اما خشونتپرهیز». روشهایی چون نافرمانی مدنی و اعتصاب در برخی از جوامع غیرقانونی هستند، اما خشونتآمیز نیستند. روش مبارزه انقلابی هم غیرقانونی و هم خشونتآمیز است. خط قرمز اصلاحطلبی خشونت (اقدام علیه افراد و اموال) است. اما اصلاحطلبان ممکن است از روشهای «قانونی» و «غیرقانونی اما خشونتپرهیز» بهره بگیرند. اما از نظر هدف، برای افراد و جریانهایی که خواهان تغییر هستند، میتوان سه هدف برای تغییر در نظر گرفت: مدیران سیاسی (آنچه در قانون مدیریت خدمات کشوری ایران به عنوان «مقام» شناخته میشود)، راهبردها و خطمشیهای عمومی کشور، ساختار نظام سیاسی کشور. تلاش برای تغییر هر یک از عناصر پیشگفته جریانهای مختلف را ذیل مخالفان و منتقدان وضع موجود قرار میدهد. اصلاحطلب میتواند از نظر هدف خواهان تغییر در هر یک از آنها باشد. روشن است که هر چقدر از تغییر مدیران و مقامهای سیاسی به سوی تغییر ساختارهای سیاسی حرکت کنیم، ژرفای اصلاح و تغییر افزایش مییابد. از این رو میتوان اصلاحطلبان را بر حسب سطح و عمق تغییری که دنبال میکنند، دستهبندی کرد.
همینجا باید افزود که در تحلیل درست برخی از صاحبنظران روشهایی چون «نافرمانی مدنی» نیز نوعی از اطاعت از قانون را با خود دارند. چون در نافرمانی مدنی ممکن است فرد اقدامی کند که در ظاهر با قانون مغایر باشد اما از پیش خود را آماده ساخته است تا براساس قانون و به دلیل نقض آگاهانه قانون مجازات شود. فرق نافرمانی مدنی با خلافکاری متعارف انگیزه برای اقدام و پذیرش امکان مجازات قانونی پیش از اقدام است.
نتیجه آنکه اگر چه اصلاحطلبان در «نفی خشونت» در روش، همسو و همجهت هستند، اما از نظر هدفی که برای تغییر دنبال میکنند، با هم تفاوت داشته و سطوح مختلف دارند. بهطور کلی میتوان مخالفان و منتقدان وضع موجود را به صورت زیر دستهبندی کرد:
با توجه به اینکه همه اصلاحطلبان خشونت و برخورد قهرآمیز را نفی میکنند، بنابراین میتوان از سه گروه اصلاحطلب در طیف گسترده اصلاحطلبان سخن گفت: «رقبای درون حاکمیت»، «اصلاحطلبان رسمی و قانونی» و «طرفداران اصلاحات بنیادی و ساختاری».
اینکه یک فرد یا تشکل و جریان ذیل کدامیک از دستهبندیها قرار میگیرد به دو چیز بستگی دارد. نخست میزان دوری و نزدیکی آرمانهای سیاسیاش با وضع موجود و دوم تبیینی که از مشکلات و معضلات موجود دارد. بهطور مثال اگر فرد یا تشکلی دوران ده ساله نخست پس از انقلاب را مطلوب فرض نماید، دایره تغییرات مورد نظرش مدیران سیاسی و برخی از راهبردها و خطمشیها خواهد بود. اما اگر جریانی مردمسالاری را بهعنوان روش اداره عمومی مفروض گرفته و لوازم آن را نیز پذیرفته باشد، آنگاه ممکن است به وجود برخی از نهادها، ساختار موجود میان نهادها و فرآیندها و سازوکار تصمیمگیری نیز نقد بنیادی داشته و تغییر مدیران سیاسی و بخشی از راهبردها و خطمشیها را کافی نداند. علاوه بر آرمان سیاسی، نوع تحلیل هم اهمیت دارد.
در توضیح چرایی و چگونگی پیدایش «وضع موجود»، چه عاملی اهمیت بیشتری دارد؟ مدیران؟ مقامهای سیاسی؟ فشارهای خارجی؟ توسعه نیافتگی مزمن؟ طراحی نادرست سیستمها و ساختارها؟ قوانین و مقررات موجود؟ و… . بسته به اینکه چه وزنی به هر یک از عوامل مؤثر در پیدایش این وضع موجود میدهیم، از محافظهکاری تا رادیکالیسم تغییر موضع میدهیم.
بنابراین در بستر و زمینه اصلاحطلبی، میتوان دو تعبیر از رادیکالیسم داشت. نخست از نظر آرمانهای سیاسی. اگر اصلاحطلبی خواهان خروج از اندکسالاری موجود باشد و بخواهد از دایره محدود مدیران و مقامهای سیاسی «همیشه در صحنه» سالهای پس از انقلاب خارج شود و دگرگونی اساسی در خطمشیها و راهبردهای عمومی کشور را دنبال کند و در نهایت نیز به اصطلاح ساختارها و سیستمهای نامناسب و نادرست اداره امور کشور بیاندیشد، از نظر آرمانی «رادیکال» است. از نظر تحلیل و تبیین هم اگر یک اصلاحطلب از سطح به عمق رفته و ریشههای ناملموس مشکلات را جستجو کند، «رادیکال» محسوب میشود. بهویژه اگر با تحلیلهای از نظر او سطحی به ستیز و مقابله برخیزد. بنابراین «اصلاحطلب رادیکال» بر فرد یا جریانی اطلاق میشود که «خواهان دگرگونیهای عمیق» است و در تبیین مشکلات «ریشهنگر» است و «روشهای خشونتپرهیز» را دنبال میکند.
۳) تفاوت میان «دگرگونیخواهی ریشهنگر» یا «تندروی» چیست؟ برای روشن شدن تفاوت این دو نگاهی به ویژگیهای تندروی خواهیم داشت.
نخستین ویژگی تندروی پیوند آن با خشونت است. تندروها بهطور معمول استفاده از خشونت را بهعنوان «ابزار» تأیید میکنند. اگر برخوردار از قدرت حکومتی باشند، بهرهگیری از اجبار ابزاری را برای رسیدن به اهداف خود مجاز میدانند. تندروها در درون حکومتها بیشتر مایل به حضور در نقش نیروهای نظامی، امنیتی و انتظامی هستند و گمان میکنند با بهرهگیری از توان این مراکز بهتر به اهداف خود میرسند. زمینهسازی برای برخورد قهرآمیز با مخالفان و رقبایشان نیز در ادامه همین ویژگی است. پروندهسازی، بدنام کردن، دامهای مالی و جنسی گذاشتن، تحقیر و خشمگینسازی طرف مقابل برای واداشتناش به واکنش و... همگی در همین راستاست. تندروهای مخالف و منتقد نیز از ابزار مشابه بهره میگیرند. نفرتپراکنی، لجنمال کردن شخصیت افراد و طرح اتهامهای بزرگ همگی برای بسترسازی استفاده از خشونت است.
دومین ویژگی تندروها انکار تناسب اخلاقی میان «هدف» و «وسیله» است. از نظر اخلاقی میدانیم که برای رسیدن به اهداف خوب نمیتوان از وسیلههای بد استفاده کرد. تندروها بهطور معمول این تناسب را رعایت نمیکنند. قاعده آنها این است که «هدف، وسیله را توجیه میکند» تحریف حقیقت، دروغ و تهمت، تخریب شخصیت افراد، حمله به اطرافیان برای تضعیف روحیه حریف در تندروی کاملاً کارساز است. فحاشی از ابزارهای مؤثر تندروی است.
سومین ویژگی تندروها نقض «عقلانیت عملی» است. عقلانیت عملی یعنی رعایت تناسب میان ابزار و هدف. منظور تناسب و هم ارزش بودن اخلاقی نیست؛ منظور این است که برای رسیدن به هر هدفی تنها برخی از ابزارها کارآمدی دارند. نمیتوان با هر ابزاری هر هدفی را به دست آورد. اینکه چگونه میتوان تشخیص داد که از طریق کدام ابزار میتوان به کدام هدف رسید، به نظریههای مورد قبول ما بستگی دارد. مثلاً اگر میدانیم که میزان تولید در هر واحدی تابعی است از میزان سرمایه در دسترس در آن واحد، آنگاه میتوانیم نتیجه بگیریم که برای رسیدن به هدف افزایش تولید (رشد) باید موجودی سرمایه را افزایش داد (سرمایهگذاری جدید). در زمینه مبارزه سیاسی، عقلانیت عملی به این معناست که هرچقدر دگرگونی که دنبال میکنیم عمیقتر باشد، تعداد بیشتر و تشکیلات منسجمتری برای رسیدن به آن نیاز داریم. بیتوجهی به این واقعیت یعنی نقض عقلانیت عملی. تندروها تأمین اهداف را نه با ابزارهای متناسب واقعی بلکه با توهم دنبال میکنند. مثلاً ممکن است یک تندرو تصور کند با یک سخنرانی پانزده دقیقهای در سازمان ملل میتوان روابط بینالمللی را دگرگون ساخته و جهانی متفاوت بیافریند، این یعنی توهم!
یا مثلاً اگر جریانی بهدنبال دفاع از «سنّت» باشد، نمیتواند به شیوهای سنّتی از سنّت دفاع کند. دفاع سنّتی از «سنّت» منجر به بنیادگرایی میشود که خود از مصادیق تندروی است. «واقعبینی» بهمعنای توجه به انسان واقعی تاریخی، با همه نقصها و کمبودهایش و توجه به مناسبات واقعی اجتماعی و الزامات آن، پادزهر تندروی است. البته نباید «واقعبینی» را با تسلیم واقعیتهای موجود شدن یکی گرفت.
چهارمین ویژگی تندروها، بیتوجهی آنها به ضرورت تدریج در انجام امور و مرحلهای ندیدن ایجاد آگاهانه تحولات عمیق است. تندروها بهدنبال تغییرات ناگهانی و انفجاریاند و گمان میکنند که میتوانند جامعه و جهان را دو شبه دگرگون سازند. عجله بسیار، اغلب، آنها را از آمادهسازی زمینهها و امکانات غافل میکند. البته عجیب است که تندروها، از شکستهای مکرر خویش درس نمیگیرند. تکرار خطا نتیجه درس نگرفتن از گذشته است.
همانطور که ملاحظه میکنید رادیکالیسم ممکن است با تندروی تؤام گردد، اما این دو مفهوم یکی نیستند. در تندروی عنصری از بیتوجهی به «عقل جمعی» و «تجربه تاریخی» دیده میشود که هیچ لزومی ندارد در رادیکالیسم وجود داشته باشد. میتوان خواهان دگرگونیهای ژرف در جامعه بود و در ریشهیابی مشکلات از سطح گذر کرد اما در باتلاق تندروی نیفتاد. وقت آن رسیده است که از برخوردهای عوامانه و عوام فریبانه با مفاهیم سیاسی پرهیز کنیم.
منابع
– آشوری، داریوش (۱۳۷۰)، «دانشنامه سیاسی»، تهران: مروارید.
– دوورژه ،موریس (۱۳۵۸)، «جامعهشناسی سیاسی»، ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران: جاویدان.
– آرنت، هانا (۱۳۵۹)، «خشونت»، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: خوارزمی.
منبع: مشق نو