تئاتر را با سیرک اشتباه گرفتهاند
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ چرا تماشاخانههای خصوصی تئاتر درباره نوع همکاری با گروههای نمایشی قواعد مشخص و ثابتی ندارند؟ چرا رشد کمی مخاطبان و افزایش تعداد سالنهای نمایشی نسبت مناسبی با یکدیگر ندارد؟ و چرا حال تئاتر چندان خوب نیست؟ اینها سئوالاتی است که سعی کردهایم برای آن پاسخی بیابیم.
متن گفتوگوی تفصیلی خبرنگار ایلنا با خیام وقارکاشانی، مدیر تماشاخانه باران و رئیس انجمن صنفی تماشاخانههای شهرستان تهران را میخوانید.
آقای وقار کاشانی! حال تئاتر خوب نیست. قبل از شروع مصاحبه این جمله را به زبان آوردید. شوخی کردید؟
نه واقعا. شوخی نبود. باید عرض کنم که حال تئاتر واقعا خوب نیست. به این دلیل که گاهی اتفاقات عجیب و غریبی رخ میدهد که شما نه میتوانی آن را حدس بزنی و نه میتوانی آن را درمان کنی. یکسری نمایش ها با کیفیت فوقالعاده هنوز نتوانستهاند مخاطب خود را پیدا کنند و سالنهای میزبان چنین کارهایی خالی از تماشاگر است اما بر عکس یکسری کارها که به قول دوستان نمایشهای زودپز محسوب میشوند بازارشان گرم است. نمایشهایی که با یک سری پروپاگانداهای نامتعارف در حال اجرا هستند و اتفاقا سانسهای فوقالعاده برای خودشان ترتیب دادهاند. در چنین شرایطی ما نمیدانیم برای معرفی کارهای با کیفیت چه باید کرد.
میخواهید بگویید کیفیت نمایشها افت کرده و به همین دلیل حال تئاتر خوب نیست؟
نه. میخواهم بگویم که ذایقه تماشاگر انگار تغییر کرده است. انگار نگاه تماشاگر است که تغییر کرده است. به این ترتیب که کارهای پر زرق و برق که اتفاقا بهرهای از تئاتر کیفی نبردهاند اما پر از هیاهو و چهره هستند را به کارهایی که حالی از چهرهها یا شلوغ کاریهای مرسوم است ترجیح میدهند. مخاطبان واقعی تئاتر البته فرق نمایش را با سیرک میدانند. اهالی تئاتر میدانند که کدام نمایش ناب است و صاحب اندیشه و کدام نمایش تنها مانوری است برای خودنمایی.
از تغییر ذایقه تماشاگر تئاتر صحبت می کنید. غیر از این است که این تغییر محصول یا بهتر بگویم خروجی کار خود شما به عنوان متولیان تئاتر است؟
قطعا این نقد جدی خود من است. میخواهم بگویم متاسفانه خود اهالی تئاتر در ایجاد چنین جوی نقش اول را ایفا میکنند.
چرا این اتفاق رخ میدهد؟
طبیعی است. گاهی اوقات برخی از صاحبان تماشاخانهها برای اینکه بتوانند از عهده هزینههای واقعا کمرشکن سالنها و به طور کلی تماشاخانهشان برآیند مجبور میوند که اقبال شدیدی نسبت به جذب چهرهها و گروههای حرفهای نشان دهند. بخصوص اینکه این واقعیت را بپذیریم که این تئاتر دیگر تا حدود زیادی دولتی نیست. در این بین گروههای مختلف حساب خودشان را از شرایطی که به آنها تحمیل شده جدا میکنند. برخی به دنیال تئاتر آزاد میروند. به هر حال تئاتر آزاد مختصات خاص خودش را دارد. برخی هم ادعای روشنفکری دارند. اما همینها هم تحت تاثیر همین شرایط به هم ریخته و تحت تاثیر همین تئاتری که حالا به نظر میرسد دولت تا حدود زیادی دست از حمایتش برداشته است به سمت و سوی کار کردن با ستارههای درآمدزا پیش میرود. به این سمت میرود که هر موضوعی را روی صحنه ببرد. پس تکلیف کیفیت چه میشود؟ این حلقه مفقوده ماجراست.
در سالهای اخیر سالنهای تئاتر تعدادشان بیشتر شده اما نسبت افزایش تماشاگران تئاتر اصلا با تعداد سالنها همخوانی ندارد، به نظر در بخش مخاطب تئاتر دچار ریزش شدهایم. نظر شما چیست؟
کاملا درست است. ما گروههای حرفهای هم داشتهایم که با سالن خالی از تماشاگر روبرو شدهاند. این ریزش مخاطب تئاتر به طور جدی باید مورد آسیبشناسی قرار بگیرد. ما نمایشهایی داشتهایم که از نظر کارگردانی، بازیگری، نمایشنامه و به طور کلی همه عوامل و اجزا یک نمایش در سطح فوقالعادهای بوده است اما تماشاگر ترجیح داده به تماشای نمایشی بنشیند که چهره دارد و موج تبلیغی عظیمی راه افتاده است. اگر تا چند سال پیش مخاطب تئاتر باید بین چند نمایش یکی را برای دیدن انتخاب میکرد حالا باید بین ۴۰ نمایش انتخاب کند و به طور طبیعی کاری را انتخاب میکند که چهره دارد نه لزوما کاری که به لحاظ کیفی سطح بالایی دارد. چرا؟ چون ما ذایقه تماشاگر تئاتر را طوری تغییر دادهایم که به تئاتر تنها به چشم یک سرگرمی نگاه میکند. تماشا میکند که صرفا بخندد. خندیدن خیلی حس خوبی است اما اینکه تئاتر ما صرفا به سمت و سویی برود که رسالت خود را در خنداندن مخاطب ببیند به طور جدی آسیب خواهیم دید.
یعنی تعداد نمایشها باید کمتر شود؟
ابدا چنین نظری ندارم. این اتفاق خوبی است که تعداد نمایشهای قابل عرضه ما هر روز بیشتر شود تا مخاطبان تئاتر با توجه به سلیقههای مختلفی که دارند به سالنها بروند و کاری را ببینند که به آن علاقه دارند. حرف من این است که ما در تهران مگر چند گروه حرفهای داریم. مگر این گروههای حرفهای در طول سال چند بار اجرا دارند و سوال مهمتر اینکه این گروههای حرفهای برای اجرای کارهایشان چند بار سالنهای خصوصی را انتخاب میکنند. روشن است که آنها سالنهای دولتی را برای اجرا ترجیح میدهند. اگر قرار باشد ما مرتب بگوییم آقایان مسول لطفا در مورد کنترل کیفیت تئاترها فیتیله ارزیابی کیفی را تا ۸۰ درصد بالا بکشید قطعا هم به گروههای جوانی که تشنه کار و اجرا و البته آزمون و خطا هستند و هم به تئاتر خصوصی ظلم کردهایم. بنابراین من مشکلی با بیشتر شدن تعداد نمایشها یا سالنهای خصوصی نیستم بلکه تاکید من این است که هر سالن که در تئاتر تهران تاسیس میشود باید بتواند مخاطب بیشتری را جذب کند. حرف من این است که اگر ۱۰ سال پیش با یک مجموعه تئاتر شهر ۱۰ هزار تماشاگر داشتیم و حالا با همین مجموعه و ۲۰ مجموعه دیگر ۲۰ هزار تماشاگر داشته باشیم قطعا حرکت رو به جلویی نداشتهایم. منطق این نسبت باید برقرار شود و اگر نه شرایط بدتری را به لحاظ کیفی در عرصه تئاتر شاهد خواهیم بود.
اما تماشاخانههای خصوصی نیز در فقیرتر شدن تئاتر از لحاظ کیفی سهم دارند. برخی تماشاخانهها صرفا به دنبال پول بیشتر هستند و به محض دریافت پول به گروه مراجعهکننده اجرا میدهند. نتیجه این خواهد شد که من و شما بنشینیم و در مورد افت کیفیت تئاتر داد و شکایت سر بدهیم. برخی تماشاخانهها را میبینیم که گاهی وسط اجرا مشکل نور پیدا میکنند و پروژکتورهایشان از کار افتاده. تماشاگر در تاریکی مطلق نشسته و گروه جوانی که روی صحنه این فاجعه برایش پیش آمده حتی تا چند دقیقه از شدت خجالت نتوانسته از تماشاگر خود عذرخواهی کند. معلوم است که حتی اگر پسردایی من تماشاگر چنین فاجعهای باشد و اتفاقا از او به خاطر این موضوع ابدا دلجویی صورت نگیرد دفعه بعد کار من را برای دیدن انتخاب نمیکند. میرود نمایش چهرهای را میبیند که امکان ندارد برق سالنش قطع شود. موافقید؟
کاملا موافقم. میگویم این فضا باید تغییر کند اما این را هم به شما بگویم که ما نمیتوانیم با تماشاخانههای خصوصی برخورد حذفی و قهری داشته باشیم. اتفاق خوبی نیست. تئاتریها بهتر از هر کس دیگری میدانند که هر مجموعهای که بتواند ۴ تا صندلی به این تئاتر اضافه کند بهتر است مورد حمایت قرار بگیرد تا اینکه حذف شود. اما صاحبان این تماشاخانهها نیز باید بدانند که وظایف مشخصی دارند. قطعا مثالی که شما زدید تبعاتی برای آن تماشاخانه به دنبال خواهد داشت. مخاطب برای دومین بار این توهین را نمیپذیرد. بنابراین صاحبان آن تماشاخانه خیلی زود واکنشها را میبینند. بعد به این موضوع فکر میکنند که دو راه بیشتر ندارند. یا اینکه تماشاخانهشان را جمع کنند و به دنبال کار دیگری بگردند و یا اینکه سطح فنی و کیفی و تجهیزات تماشاخانهشان را ارتقا دهند. بنابراین من معتقدم به مرور زمان مخاطب با عکسالعملی که در قبال آن تماشاخانه نشان میدهد صاحبان آن تماشاخانه غیر استاندارد را متوجه این واقعیت میکند که قهر بزرگی صورت گرفته است و تئاتر دیگر در آن سالن جریان ندارد.
خود شما به عنوان مدیر تماشاخانه باران برای حفظ یا ارتقای کیفیت تئاتر در این مرکز چه کردهاید؟ به خودتان چه نمرهای میدهید؟
صادقانه عرض میکنم که خود ما هم گاهی علیرغم میل باطنیمان نتوانستهایم از کیفیتی که همیشه دغدغهمان بوده است مراقبت کنیم و با توجه به مشکلاتی که بخصوص از لحاظ مالی داشتهایم شرایطی را پذیرفتهایم که اگر در آن بحران مالی قرار نداشتیم شاید تصمیم دیگری میگرفتیم و به میزبانی آن اجرا تن نمیدادیم. اما همین طور صادقانه باید عرض کنم که باران هفتاد، هشتاد درصد تلاش کرده که کار کیفی ارایه کند. هر روز با پیشنهادهایی روبرو میشویم. با پول میآیند. میگویند دو برابر پول میدهیم و همین الان هم پول اجاره سالن را میپردازیم اما اجازه اجرا بدهید. ما میبینیم کارشان کیفیت ندارد. پیشنهادشان را رد میکنیم. چون معتقدیم ساده باران نشدهایم که به همین سادگی این برند را از دست بدهیم. واقعا تلاشمان این است که حتی وقتی از لحاظ مالی مشکل داریم که غالبا هم همین طور بوده هم به آنچه که برایش زحمت کشیدهایم و باعث شده تا تماشاگران وفاداری داشته باشیم پشت نکنیم و به پیشنهاد اجراهای بیکیفیت خیلی راحت پاسخ منفی بدهیم. تا اینجا که با همین معیار پیش رفتهایم و امیدواریم که در این راه باقی بمانیم اما برای سال آینده قصد داریم نمایشهایمان را سفارش بدهیم.
چه نمایشهایی؟
یکسری نمایشهایی که بازتولید هستند و در سالهای گذشته بسیار درخشان بودهاند و به طور حتم خیلیها هستند که این نمایشها را ندیدهاند و در بازتولید مخاطبان تئاتر این فرصت را پیدا میکنند که این نمایشها را ببینند و یکسری از نمایشها هم کارهای جدیدی هستند که یا خودمان تهیهکنندهاش هستیم یا به برخی تهیهکنندگان سفارش میدهیم که این کارها را آماده نمایش کنند.
وقتی تماشاخانه باران شروع به کار کرد به نظر میرسید که علاقمند است خود را به عنوان مرکزی برای میزبانی حرفهایها معرفی کند و بعد به مرور راه را برای گروههای جوان باز کرد. چرا از همان ابتدا درب تماشاخانهتان را به روی گروههای جوان بازنکردید؟
دلیلش روشن بود. ما فکر کردیم شاید آسیب شناخته نشدن ما شاید گریبان گروههای جوانی که میخواهند دیده شوند را بگیرد و در این صورت هرگز این فرصت را پیدا نکنند که از تماشاخانه باران خود را به عرصه نمایش بشناسانند. اما بعد از گذشت ۶ ماه درست زمانی که حداقل تماشاگر خودمان را جذب کردیم به گروههای جوان هم این فرصت را دادیم که بیایند و کارهایشان را ارایه دهند.
اما به نظر میرسد که خیلی هم به گروههای جوان اجرا ندادهاید. قبول ندارید؟
نه واقعا. اینطور نبوده. خیلی از مواقع کفه ترازو به نفع گروههای جوان بوده است. ما هفتههای تئاتر دانشگاهی را برگزار کردیم. نمایشهایی هم برگزیده شدند اما به محض اینکه برگزیده شدند انگار کارشان را رها کردند. ما را اذیت کردند.
چطور؟
کارهایشان را تغییر میدادند. بازیگران حرفهای را جایگزین برخی بازیگران میکردند که این اتفاق از نظر ما درست نبود و به طور کلی گمانشان این بود که صرفا گرفتن اجرا کافی است و مجموعه باران باید تمام و کمال در اختیارشان قرار بگیرد و حتی بار عظیمی از تبلیغاتشان را به ما محول کردند. البته ما برای همه کارهایی که در این مجموعه اجرا میشود تبلیغات داریم اما خیلی از این گروهها به سمتی رفته بودند که ما اسم مسئولیت پذیری را برایش انتخاب نمیکنیم.
اینگونه شد که شما دلسرد شدید؟
ابدا دلسرد نشدیم. این راه تماشاخانه باران است که در کنار گروههای حرفهای به گروههای جوان هم بها بدهیم. اصلا قرارمان این بوده است. همیشه دغدغه خود من بها دادن به تئاتر دانشجویی بوده است. خود من بازیگری خواندم. اما واقعا ۱۰ سال پیش که فارغ التحصیل شدیم چنین فرصتهایی برای ما وجود نداشت. بنابراین خیلی دلم میخواهد که به گروههای جوان بیش از اینها اعتماد کنم اما شرط کیفیت را نباید فراموش کنیم.
برگردیم به بحث کیفیت. چرا تئاتر ما برای 10 سال آیندهاش برنامه یا بهتر بگویم چشمانداز ندارد؟
تا زمانی که به سمت کمپانی شدن نرویم ابدا نمیتوانیم این انتظار را داشته باشیم که این تئاتر چشماندازی داشته باشد. به این شکل که من یک کمپانی داشته باشم که بتوانم بازیگرم را آموزش بدهم. برای بازیگرم برنامهریزی کنم. او را پرورش بدهم. او را روی صحنه ببرم و به مخاطب معرفیاش کنم و مهمتر از اینها حمایتش کنم. یعنی بازیگر بداند که شغل او بازیگری است. به این کار به عنوان یک شغل ثابت نگاه کند. تا زمانی که من به عنوان یک کمپانی نتوانم یک گروه حرفهای ثابت داشته باشم و در کنارش به گروههای آماتور این فرصت را بدهم که آنها هم بیایند و آموزش ببینند و هنرشان را بروز بدهند انتظار داشتن چشمانداز و مهم از داشتن آن عملی شدن چشمانداز کمی عجیب به نظر میرسد. البته برای ثبت گروههای نمایشی قدمهایی برداشته شده است اما این کافی نیست. به نظرم باید برای وارد شدن به این چرخه اتفاقهای اساسی رخ بدهد. باید محلی را در اختیار تماشاخانههای خصوصی قرار بدهند که بتوانند در آن مکان بحث آموزش و تربیت گروههای جوان اما مستعد را در دستور کارشان قرار بدهند. این اتفاق شدنی است. در این صورت خود من به عنوان یک تماشاخانه خصوصی پا پیش میگذارم و از استعدادهای تئاتر درخواست میکنم که بیایند، متن بنویسند. بازی کنند. کارگردانی کنند و کارهای درخشانی را تولید کنند. حتی اگر دغدغه اجاره چنین مکانی را نداشته باشم میتوانم به این گروههای جوان حقوق بدهم. حقوق ثابتی برایشان درنظر بگیرم و از آنها بخواهم برای باران تولیدات تازه داشته باشند. حتی این شیوه میتواند به قرارداد پنج ساله با این گروهها منجر شود. به عنوان مثال یک فردی که علاقه به نویسندگی دارد همین جا آموزش ببیند و بعد از طی کردن مراحل آموزشی به شرط با کیفیت بودن تا ۵ سال با او قرارداد ببیندیم. تصور کنید ۱۰ مرکز تئاتر خصوصی در تهران چنین رویهای را در دستور کارش قرار بدهد. واقعا موجی از استعدادهای فوقالعاده تئاتر خود را نشان خواهد داد.
اما در بحث آموزش هم تماشاخانهتان تا حدودی فعال شده. اینطور نیست؟
بله. بحث آموزش را همیشه داشتهایم. در حال حاضر هم هنرجویانی داریم که زیر نظر استاد محمد یعقوبی و کیومرث مرادی دورههای مختلف بازیگری و نمایشنامهنویسی را طی میکنند اما به نظرم میتوانیم بیش از اینها به چرخه تولید بازیگر، نمایشنامهنویس و کارگردان در تئاتر تهران خدمت کنیم. همین هنرجویان عزیز چند ماه دیگر در تماشاخانه باران اجرای عموم خواهند داشت اما بعد از این اجرا چه خواهد شد؟ آیا من میتوانم این استعدادها که در مجموعه باران آموزش دیدهاند را به عنوان گروههای هنری باران حفظ کنم و حمایتم را تا مدتها ادامه دهم؟ متاسفانه پاسخ منفی است.
عدهای به اجرای برخی نمایشهای بازتولید شده در تماشاخانه باران اشاره میکنند و بعد به این نتیجه میرسند که بهتر است به جای اجرا دادن به نمایشهای بازتولید شده به تولیدات تازه امکان اجرا بدهید. پاسخ شما چیست؟
پاسخ من پیچیده نیست. واقعا مخاطبانی داریم که کارهای ده سال پیش تئاتر را ندیدهاند. آن هم نمایشهایی که بسیار درخشان و دیدنیاند. نمایشهایی که محمد یعقوبی، حسین کیانی، کیومرث مرادی سالها پیش آنها را اجرا کردهاند اما مخاطبان بسیاری علاقه دارند که آن نمایشها را ببینند. بعضیها قبلا این نمایشها را ندیدهاند و برخی نیز علاقمندند که دوباره آن نمایش را ببینند. از این بگذریم که در کارهای آقای یعقوبی معمولا تغییرات تازهای ایجاد میشود و حتی مخاطبی که قبلا آن نمایش را دیده احساس نمیکند که با نمایشی تکراری روبرو است.
تماشاخانههای خصوصی در حال حاضر جزیرههای جدا از هم را تشکیل دادهاند. ابدا قاعده یا قانون ثابت یا مشخصی در عملکرد این تماشاخانهها به چشم نمیخورد. به عنوان رییس انجمن صنفی تماشاخانههای شهرستان تهران چه برنامهای برای حل این معضل دارید؟
واقغا در این زمینه نابسامانیهایی وجود دارد که دلیلش روشن است. چون هر تماشاخانهای ساز خودش را میزند. هر تماشاخانه خصوصی که میروید به سبک و سلیقه خودش قرارداد میبندد و با گروهها وارد همکاری برای اجرا میشود. اصلیترین دلیل به وجود آمدن انجمن صنفی تماشاخانهها این بود که همه ما در یک راستا حرکت کنیم. آیین نامههایی تدوین شود که همه ما خودمان را ملزم بدانیم که طبق آنها وارد قرارداد یا هر نوع همکاری یا فعالیت دیگری شویم. همه تماشاخانههای عضو باید از آیین نامه تبعیت کنند. این آیین نامه در مورد همه چیز بحث کرده است. از قراردادها بگیرید تا قیمت بلیطها همه و همه باید از روشی هدفمند و قانونمند بهره ببریم تا در سایه این همکاری هم سالن، هم هنرمند و هم مخاطب بهره لازم را ببرد. ما باید به سمت ایدهآلی پیش برویم. از این گذشته با فعال شدن انجمن صنفی به نوعی جریان نوپای تئاتر خصوصی هم شکل و رسمیت پیدا خواهد کرد. تا همین دو سال پیش هیچکس رشد تماشاخانههای خصوصی را جدی نمیگرفت اما الان شرایط خیلی فرق کرده است. اطمینان دارم که مدیران تماشاخانههای خصوصی برای تقویت و تحکیم این انجمن قدمهای جدی و عملی برمی دارند. چون همه ما میدانیم که از این انجمن چه میخواهیم. به عنوان مثال یک توافقنامهای میان انجمن و صندوق کارآفرینی مهر امید انجام شده که طبق آن تماشاخانههای خصوصی بتوانند وامهایی با بهره کم دریافت کنند. خب این قدمهایی است که برداشته شده است. امیدوارم این همدلی که شروعش با هیات مدیره بوده با پاسخ مثبت اعضا نیز همراه باشد. باشناختی که از اعضا دارم فکر میکنم این همدلی ادامه دار خواهد بود.