تئوریسین اصولگرا: همه برای حمله به روحانی آمده اند
محبیان میگوید: بر این باورم موج ثبتنام که تقریبا همه منتقد روحانی هستند، بهرغم اینکه او مایل به هیچ کاندیدای ذخیره نبود، روحانی را وادار به پذیرش حضور جهانگیری کرده است.. انتخاب جهانگیری از بابت حضور او در همه امور اجرایی دولت و تسلط به ارقام و عملکرد است. روحانی میداند مناظرات و بحثهای این دوره متفاوت با مصاحبههای دوره قبل است که گاه به تعارف برگزار میشد و اینبار همه برای حمله به او و عملکرد دولتش میآیند. البته حدس میزنم در عمل، شاید حضور جهانگیری و دفاع با واسطه از روحانی بهویژه آنکه قدرت نطق روحانی از جهانگیری بیشتر است، نماد عدم تسلط روحانی به امور تلقی شده و ممکن است تصویر خوبی از روحانی ایجاد نکند. در ادامه متن این گفتوگو را نظر میگذرانید.
دیدگاه شما درباره ثبتنام محمود احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری بهرغم توصیه رهبر معظم انقلاب چیست؟
رهبری نظام به دلیل دو مصلحت به آقای احمدینژاد توصیه کردند که در «این قضیه» شرکت نکنید، یکی صلاح حال خود آقای احمدینژاد بود و دیگری صلاح حال کشور. علت این توصیه به عدم شرکت در این قضیه هم دوقطبی شدن بود که آن را برای کشور مضر دانستند. رفتار آقای احمدینژاد نشان میدهد ایشان منطوق قضیه را کاندیداتوری دانستند، زیرا عملا در قضیه انتخابات وارد شدند. از طرف دیگر، آقای احمدینژاد علت این مصلحتبینی را جلوگیری از دوقطبی شدن دانسته و با منتفی شدن علت، یعنی تحقق دوقطبی شدن، عملا منع را هم منتفی دانسته و کاندیدا شدند. منتقدان البته معتقدند که مصلحتبینی رهبری دو بخش داشت، مصلحت کشور و مصلحت احمدینژاد. اینان معتقدند ولو فرض شود مصلحت دوقطبی منتفی شده باشد، مصلحت خود احمدینژاد منتفی نشده است. حالا ممکن است احمدینژاد بگوید اولا نظر رهبری مصلحتبینی بوده و نه نهی، چنانچه رهبری هم تاکید دارند که نهی نیست، چون رهبری دقت تام دارند که سلب حق شهروندی افراد برای انتخاب کردن یا انتخابشدن شرایطی دارد. پس خلاف نهی رهبری عمل نشده است. منتقدان میگویند که برای پیروان و معتقدان ولایت عدم رضایت ایشان حکم نهی دارد. در برابر محتمل است که احمدینژاد استدلال کند که مصلحتبینی رهبری که عین خیرخواهی برای احمدینژاد است برای آن است که او صدمه و آسیبی نبیند. لذا احمدینژاد خود را فدایی نظام تلقی کرده و بر این باور است که مصلحت او در فدا شدن است نه حفاظت از خود! البته روشن است که تعداد زیادی از اصولگرایان این منطق را نپذیرفتهاند و مواضع تندی علیه احمدینژاد اتخاذ کرده و بعضی از رسانههای پایداری، احمدینژاد را بهخاطر این اقدام جاسوس یا درون بازی سرویس جاسوسی انگلیس دانستند. آن افراط که قبلا او را معجزه هزاره میخواندند و این تفریط که جاسوس دانستهاند، اصلا قابل قبول نیست. رهبری در همان نشستی که این مصلحتبینی را اعلام کردند طرف سخن را برادر مومن خواندند، لذا نباید تندروی کرد. البته ما قصد نیتخوانی نداریم، ولی ظاهرا احمدینژاد نوعی اضطرار در کار دیده که بهسرعت و با درک آسیبهای سیاسی به وجههاش که محتمل است، وارد صحنه شده، مثلا وقت را کوتاه دیده یا وقایع محتملی را نزدیک دیده که او را به عمل اضطراری کشانده است.
این اقدام چه پیامدهایی برای احمدینژاد خواهد داشت؟
برخی برای احمدینژاد پیامدهای شرعی و اعتقادی میبینند و معتقدند کسی که خیرخواهی رهبر دینی را نادیده گیرد، در دنیا و آخرت عاقبت بهخیری نخواهد داشت. اینان اگر اهل عرفان و ادب باشند، به قول مولانا استناد میکنند که: خشم مرو خواجه، پشیمان شوی/ جمع نشین، ورنه پریشان شوی؛ طیره مشو خیره مرو زین چمن/ ورنه چو جغدان سوی ویران شوی؛ گر بگریزی ز خراجات شهر/ بارکش غول بیابان شوی. اما از لحاظ سیاسی منتقدان معتقدند که احمدینژاد با از دست دادن بدنه حزباللهی پای کار عملا مجبور به اتکا به طبقاتی از جامعه خواهد شد که اساسا دل در جای دیگر داشته و معشوقی ممنوعالحضور دارند. پس روند ریزش و فروپاشی او و همراهانش آغاز شده است. اما طبعا احمدینژاد هم استدلالهایی دارد، او معتقد است همه این حرفها از سوی کسانی است که نان نظام دینی را خوردهاند و پا بر خون شهدا و گرده فقرا نهاده و اشراف سیاسی شدهاند، دغدغه دین ندارند، بلکه دین بر سر موقعیت و مقام خویش خرج میکنند. اینها درد مردم را ندارند و نفع خویش را در قالب ادبیات دینی نفع اسلام و نظام مینمایانند. احمدینژاد کار این اشراف سیاسی را تمامشده دانسته و شاید گمان دارد که باید کار آنان را در این دور تمام کرده و کشور و انقلاب و نظام را از چنگ اینان رهانده و در مسیر قرار دهد! واقعیت آن است از آنجا که در سیاست ما شوربختانه کنایه جای صراحت و اشاره جای بیان دقیق را گرفته و ما نیز به مافیالضمیر افراد دسترسی نداریم، از این رو، چارهای جز گمانهزنی نداریم. انشاءا... سوءظن نبوده باشد.
آیا تحلیل برخی تحلیلگران مبنی بر اینکه احمدینژاد از فاز سیاسی به فاز امنیتی وارد شده است صحیح است؟ دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
ورود به فاز امنیتی یعنی چه؟ یعنی با احمدینژاد برخورد امنیتی صورت خواهد گرفت؟ یا احمدینژاد پا بر خطوط قرمز امنیتی نظام نهاده است؟ به نظرم مساله را خیلی پیچیده نکنیم. احمدینژاد قصد دارد مجددا قدرت را در دست گیرد و از عمل گذشته خود دفاع کرده و برنامههای نیمهتمام خود را تمام کند. حالا ادبیات و روشهای خاص خود را دارد، گونهای مصلحتبینی برای او شد که با تفسیر خاص خود آن را پذیرفته، ولی از جایی بهدلیل از بین رفتن علت، آن را منتفی میداند. حالا بخواهیم مساله را خیلی پیچیده کنیم معلوم نیست از آن خیری برای کشور بیرون آید. تحلیل نظری ممکن است پیچیده باشد و راههای مختلف را ببیند، ولی عمل معمولا سادهکننده تحلیلهاست.
احمدینژاد در پشت پرده به چه میاندیشد؟ وی به دنبال چیست و تا چه مرحلهای در راهی که در پیش گرفته جلو خواهد رفت؟
سخن از پشت پرده گفتن آنگاه ممکن است که یا غیب بدانیم یا از اصحاب سرّ احمدینژاد باشیم که من از هیچکدام نیستم. اما با شناخت ۲۰سالهای که از احمدینژاد دارم، او از آنانی است که معتقدند «دستگه یافتی ز دست مده»؛ اگر فرصتی بهدست احمدینژاد افتاد، راحت از دست نخواهد داد. در باب احمدینژاد قصد ندارم خیلی بحث را باز کنم، آرزوها بلند است و عمر کوتاه. فقط به لسانالغیب اشاره میکنم که فرمود: زیرکی را گفتم این «احوال» بین خندید و گفت///صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی.
به نظر شما با حضور جهانگیری، محمد هاشمی و روحانی و از طرف دیگر رئیسی، احمدینژاد و قالیباف، انتخابات باز هم دوقطبی خواهد بود؟
انتخابات این دوره پدیدهای واضح است. نمیتوانم پنهان سازم که از شرایط راضی نیستم. نور و خیری در این وضعیت نمیبینم. حتی در عرف دیگر کشورهای دموکرات، این وضعیت را بیشتر آشوب میدانند تا روند انتخاباتی. این پدیده از لحاظ جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی قابل مطالعه است. همگان آمدهاند، عوامالناس از خود میپرسند مگر چه شده است؟ مگر چه چیزی را تقسیم میکنند؟ بحث دوقطبی شدن و چندقطبی شدن نیست. بحث هیجان کاذب سیاسی است که چشمها را بسته است. حکیم طوس میگوید: «قضا چون ز گردون فرو هشت پر/// همه زیرکان کور گردند و کر». ما در این شرایط قرار داریم. نمیدانم قضا بر چه استوار شده است. انشاءا... خیر مردمان باشد.
آیا اصولگرایان به دنبال این هستند که در لحظه آخر قالیباف به سود رئیسی کنار بکشد؟
دیگر سازوکار واحدی تحت عنوان اصولگرایان وجود ندارد که برای کسی تعیینتکلیف کند. اگر منظور جمناست که گمان ندارم سازوکار آن، قدرت تعیینتکلیف آنهم در این شرایط را داشته باشد؛ لا رای لمن لایطاع. وضعیت بهجایی رسیده است که دیگر بحث خوب و بد و تواناییهای کاری نیست. کینههای جناحی و درونجناجی و بعضا قبیلهگری بهجایی رسیده که چشمها بر منافع مردم و نظام بسته شده است. هرکسی کاندیدای خود را برتر میداند و هیچ استدلالی او را قانع نمیکند. اکثرا تصدیق بیدلیل میکنند.
اصولگرایان چه بازیای برای احمدینژاد در نظر گرفتهاند؟ آیا وی قرار است تمرکز انتخاباتی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان را به هم بزند تا دیگر کاندیداهای اصولگرا به هدف خود برسند؟
کسی که شخصیت و روحیه احمدینژاد را بشناسد، میداند که او در بازی کسی قرار نمیگیرد. اگر هم باشد نهایتا بازی خود را میکند. او بازیگر بازی خود است. این تفکر که کسی بتواند بازی طراحی کند و احمدینژاد را در آن به بازی بگیرد، ناشی از نشناختن روانشناسی احمدینژاد است و او در نهایت خواهد فهمید که خود بازی خورده است.
برای قالیباف چه نقشی در انتخابات قائل هستید؟ دلیل اینکه ایشان ریسک حضور سهباره در انتخابات بهرغم دو شکست گذشته را پذیرفته است، چیست؟
قالیباف نیز همچون هر شهروندی حق کاندیداتوری دارد، سابقه مدیریتش او را بر بسیاری دیگر که سابقهای ندارند، برتری میدهد. در این حال دو نکته وجود دارد؛ انتقاداتی که به او میشود و شکستهای سابق انتخاباتی. به گمانم انتخابات فرصتی است که منتقدان صراحتا نقد کنند و او پاسخ دهد و این برای شفافیت فضای سیاسی خوب است. اما در مورد عدم رایآوری در دورههای پیشین، به گمانم این نقد وارد نیست. سیاست جنگ ارادههاست. اتفاقا کسی که با یک شکست از میدان بیرون میرود شایسته مدیریت در این سطح نیست. در انتخابات باید اجازه دهیم مردم نظر دهند.
آیا حضور جهانگیری در انتخابات هوشمندانه بوده است؟ تحلیل شما از حضور جهانگیری در انتخابات چیست؟
بر این باورم موج ثبتنام که تقریبا همه منتقد روحانی هستند، بهرغم اینکه او مایل به هیچ کاندیدای ذخیره نبود، روحانی را وادار به پذیرش حضور جهانگیری کرده است. انتخاب جهانگیری از بابت حضور او در همه امور اجرایی دولت و تسلط به ارقام و عملکرد است. روحانی میداند مناظرات و بحثهای این نوبت متفاوت با مصاحبههای تعارفی بوده و همه برای حمله به او و عملکرد دولتش میآیند. البته حدس میزنم در عمل، شاید حضور جهانگیری و دفاع با واسطه از روحانی بهویژه آنکه قدرت نطق روحانی از جهانگیری بیشتر است، نماد عدم تسلط روحانی به امور تلقی شده و ممکن است تصویر خوبی از روحانی ایجاد نکند.
چه چالشها و فرصتهایی در انتخابات ریاستجمهوری پیش روی آقای رئیسی است؟ آیا رئیسی میتواند نقظه کانونی اجماع همه طیفهای اصولگرا باشد؟
چالشهای متفاوتی فراروی رئیسی است، فقدان تجربه اجرایی لازم، رقبای سرسخت داخلی و حملات تند اصلاحطلبان و بهویژه اپوزیسیون خارج از کشور برای تخریب او مسائلی است که در کنار کمتر شناخته بودن در قیاس با دیگران موانعی جدی بهشمار میروند. نقاط مثبتی هم هست، که نوعی اجماع نسبی در جمنا فعلا میتواند سکویی برای رشد و جهش باشد، اما فضا شدیدا متلاطم است و حدس میزنم شگفتیهایی را در این دوره شاهد باشیم که شاید تجربه سیاسی رئیسی برای تحمل آن کافی نباشد، ولی باید دید، شاید هم رئیسی ما را شگفتزده کند.
چرا سعید جلیلی با وجود گمانهزنیهای زیادی که پیرامون وی وجود داشت، در انتخابات ثبتنام نکرد؟
با موج انتقادات تندی که علیه روحانی بهراه افتاده است و کاندیداهای پرشمار پرشعار عملا کاندیداتوری جلیلی سالبه به انتفاع موضوع شد، زیرا او قصد داشت از نردبان نقد برجام بالا رود که با این موج حملات عملا او در انتهای صف قرار میگرفت. به گمانم کار عاقلانهای کرد. چهره اخلاقی بهتری از خود نشان داد و در فضای قدرتگرایانه نوعی عدم تمایل از خود نشان داد که برای او در آینده ظرفیت میشود.
به نظر شما صلاحیت بقایی و احمدینژاد تایید میشود؟ تایید یا عدم تایید صلاحیت احمدینژاد را چگونه باید تحلیل کرد؟
اولا تایید یا عدم تایید احمدینژاد را نباید به مقام رهبری پیوند زد. این کار درستی نیست. شورای نگهبان بنا بر وظایفی که به عهده دارد، کار خود را انجام میدهد و برای این کار محاسباتی دارد که با توجه به آن عمل میکند. اما احتمالاتی را میتوان در نظر گرفت. مثلا شورای نگهبان بقایی را رد صلاحیت کند اما احمدینژاد بماند، آن هم چه ماندنی! اگر بقایی تایید شود و احمدینژاد تایید نشود، پرسش برانگیز خواهد بود. اگر صلاحیت هر دو رد شود، فضای نامشخصی ایجاد خواهد شد که در آن صورت واکنش احمدینژاد برای اهل تحلیل دیدنی و قابل مطالعه خواهد بود.