پشت پرده جدال توییتری میرسلیم و حامی قالیباف
شرق نوشت: در سال ٩٢ حمله را نزدیکان قالیباف شروع کردند با این عنوان که اگر سعید جلیلی کنار کشیده بود، ما میبردیم. اینبار اما توپخانه را مؤتلفه آتش کرده است. بعد از سخنان نامزد اصلح سنتیهای اصولگرا در انتخابات ٩٤ علیه قالیباف و اعتراف به تخلفات گسترده در شهرداری، حامیان قالیباف هم در فضای مجازی شروع به واکنش کردهاند.
مصطفی میرسلیم در گفتوگویی که اخیرا با روزنامه ایران داشته، تأیید کرده که قالیباف و یارانش در شهرداری تخلفاتی داشتهاند که باید رسیدگی میشده. او دیروز هم دوباره در توییتی نوشت: «سرانجام تخلفات شهرداریهای مناطق آشکار خواهد شد؛ تخلفاتی که قالیباف نیز شخصا از آن مینالید. کتمان آن به بهانه وحدت، جفا به اصولگرایی است». این حمله به قالیباف البته با طرح «ایده نواصولگرایی» از سوی او همزمان شده است، تا جایی که حامیان شهردار فعلی معتقدند که تخریب قالیباف به بهانه طرح ایدهای است که منافع برخی از اصولگرایان با آن به خطر میافتد.
سیدمحمود رضوی، از نزدیکان قالیباف، در توییتی واکنشی به میرسلیم دیروز نوشت: «نواصولگرایی یعنی بهخطرافتادن همه منافع میرسلیم نماینده دارودسته پیرمردها تمام شده و آشنایان فقه و اصولخوانده نان به نرخ روزخور فارغ». بازیهای زبانی هر دو گروه به کنار اما به نظر میرسد که اصل ماجرا، سر بازکردن زخم ناکامی در انتخابات بعد از یکی، دو ماه دندان سر جگرگذاشتن است؛ زخمی که به نظر نمیرسد به این زودیها التیام پیدا کند و تا مدتی حامیان هر سه نامزد اصولگرا برای پیداکردن مقصر، حملات به یکدیگر را ادامه خواهند داد. شاید هم به قول حامی قالیباف، طرح ایده «نواصولگرایی» یا بهعبارتی عبور از اصولگرایی فعلی به مذاق قدیمیها و سنتیهای طیف ناخوش آمده است. همین ناخوشآمدگی است که باعث میشود رازهای مگو فاش شوند یا به قول میرسلیم آنچه تا پیش از این لازمه وحدت بود، یعنی سرپوشگذاشتن روی تخلفات و اشتباهات آشکار، حالا فاش شود. وقتی قالیباف با ژست مدعی یا طلبکار انتخابات از نواصولگرایی پردهبرداری میکند، آنهم درحالیکه به ادعای حامیانش، هم مزیت نسبی و هم رأی بالاتری در نظرسنجیها نسبت به رئیسی داشته است، طبیعی است دیگرانی که چنین ادعایی را برای قالیباف زیاده از وزن و قد او در اصولگرایی میپندارند، ساکت نمانند.
وحدت وسیلهگرا
وحدت برای اصولگرایان در زمانی خاص معنی پیدا میکند. بعد از شکست، وحدت به محاق میرود تا وقتی دیگر مثل ١٤٠٠. آنها اگرچه مدعی اصول هستند، اما کنش سیاسیشان در این مدت نهتنها نشانی از این اصول ندارد که چهبسا برعکس اصطلاح «وسیله هدف را توجیه میکند» را بیشتر به یاد میآورد. نمونهاش همین سخنان میرسلیم در گفتوگو با روزنامه ایران است. با وجود اینکه میگوید: «آقای قالیباف دیگر نمیماند. تمام شد، اما هرجا باشد باید مواظب او بود که خلافی نکند. اینها برای جامعه ما بسیار مضر است... من گفتم در مورد عملکرد شهرداری که در رأس آن آقای قالیباف است، خلافهایی وجود دارد که باید رسیدگی شود... فرض کنید انتخابات به دور دوم میرفت و رقابت بین من و آقای قالیباف بود. در آن شرایط البته آنچه را لازم بود میگفتم»، اما وقتی از او سؤال میشود که آیا نگران این نیستید که این شائبه ایجاد میشد که برای رأیآوری، افشاگری میکنید، نه برای مبارزه با فساد؟ در پاسخ میگوید: «بله ظاهرا حرف شما درست است. در انتخابات اول رقیب اصلی نباید فراموش شود و اشکالات مهمتر نباید تحتالشعاع اشکالات کوچکتر قرار گیرد». میرسلیم در گفتوگویش، قالیباف، همجناحیاش را فردی توصیف میکند که باید مراقب او بود تا خلافی نکند! اما نمیگوید پس این اشکالات مهمتری که او را وادار به سکوت در برابر چنین فردی میکند چیست؟! میرسلیم بیتوجه و بیاهمیت نسبت به قضاوتی که جامعه نسبت به سخنان و بهتبع آن نگاهی که نسبت به سنتیترین حزب اصولگرا ایجاد خواهد شد، صراحتا افشاگری درباره تخلفات قالیباف را بهعنوان برگ برنده خودش نگه داشته بوده برای روز مبادا؛ زمانی که احتمالا در بازی رقابت کسی نمیمانده جز او و قالیباف؟! و چون این زمان هیچوقت فرانرسید، پس به زعم او دلیلی هم برای افشاگری وجود نداشته یا ندارد.
کدام اصول و کدام نواصولگرایی؟
قالیباف در نامهاش با انتقاد از اخلالی که در سر جریان اصولگرایی رخ داده است، دستور آتشبهاختیاری به بدنه جریان داده بود، اما حسین کنعانیمقدم با انتقاد از این نامه گفته بود: «قالیباف در بحث سیاسی در جایگاهی نیست که بخواهد روی جریان اصولگرایی اثرگذاری داشته باشد». ابراهیمی، عضو جامعه روحانیت مبارز، هم با اشاره به اینکه طرح نواصولگرایی باعث بنبست درون این جریان میشود، گفته بود: «چنین اتفاقی نباید بیفتد... همه تلاش اصولگراها باید این باشد که در مسیر وصیتها و توصیههای امام(ره)، رهنمودهای مقام معظم رهبری و حفظ همه ارزشهای اسلامی حرکت و فعالیت کنند. اگر کسی به اینها اعتقاد نداشته باشد، اصولگرا نیست».
امیر محبیان، تحلیلگر و روزنامهنگار متعلق به جناح اصولگرا، مدتهاست فریاد میزند که اصولگرایان باید شاخصهای اصولگرایی را تبیین و تعریف کنند و انتخابهایشان بر مبنای این شاخصها باشد. او در توصیفی از اصولگرایی مدنظر خود گفته بود: «به باور من؛ ارزش اصولگرایی به استحکام عقیدتی اصولگرایان و صداقت سیاسی و برقرارکردن تناسب میان سیاست و دین است. اصولگرایان اگر در بازیهای ماکیاولیستی سیاسی بیفتند، همهچیز را باختهاند و اگر هم انتخابات را میبردند، بیگمان در درازمدت باخته بودند چون پیروزی ما در پیروزی دین و ارزشهای الهی و انسانی آن است. ما حق نداریم ارزشهای دینی را قربانی کسب قدرت کنیم. به عبارت خلاصه، اگر ما در چارچوب ارزشهای الهی در میدان سیاست و هر میدانی حرکت کنیم چنانچه ظاهرا هم ببازیم، پیروزیم و اگر باورها و ارزشهای دین را دستافزار قدرت کنیم، حتی اگر قدرت را هم به دست آوریم، شکست خوردهایم. این تعریف من از اصولگرایی است». حالا وقتی تعریف محبیان را که احتمالا بسیاری از اصولگرایان هم به آن معتقدند در کنار سیاستورزی مؤتلفه و میرسلیم و باز کنار مسائلی چون حمایت رئیسی و سایر اصولگرایان از تتلو و دفاع تمامقد از او یا موارد دیگر میگذاریم، آیا حق داریم این سؤال را هم بپرسیم که پس این اصولی که اصولگرایان مدام روی آن تأکید میکنند چیست و کجاست؟