پشتپرده حملات نزدیکان احمدینژادبه قوای سهگانه
به گزارش خبرآنلاین باز هم گرد و خاک کردهاند، این بار جنجالی تر از قبل. احمدینژاد و دو مریدش؛ مشایی و بقایی، مردانی که به شیوه شگفتانگیزی راه و چاه دیدهشدن را خوب بلدند.
روزی برای ثبتنام در انتخابات با سر و صدا به وزارت کشور میروند، نشست خبری میگذارند و برای شورای نگهبان خط و نشان میکشند؛ روزی هم وقتی شور انتخابات فروکش کرد، تلاش میکنند تا به بهانه دستگیرشدن بقایی، با فریاد زدن بر سر قوهقضائیه، نام خود را با ترفندی جدید مطرح کنند.
این شورش مثلث احمدینژاد-مشایی- بقایی، مسیر تازهای نیست. عبور از خط قرمزها به بهانههای مختلف، شگرد این تیم سهنفره است، شگردی که با توجه به اقتضائات زمان و میزان قدرتشان در میدان سیاست، رنگ و لعاب عوض میکند.
احمدینژاد و یارانش همیشه به وقت هراس و خطر یک روش یکسان داشتهاند؛ شورش و ایجاد یک بحران جدید برای منحرف کردن موضوع از مسیر اصلیاش. برای یافتن داستانهای شورش و بحرانسازیهای احمدینژاد و یارانش، نیاز به کند و کاو زیادی نیست.
* آزادی مرد دوم احمدینژاد؛ حمله به قوه قضائیه و تهدید به افشاگری
این بار داستان عبور از خط قرمزهای این سه نفر از جای سادهای شروع شد. بقایی به دلیل اتهاماتمالی به قوه قضائیه احضار شد و برای او وثیقه 50 میلیارد تومانی تعیین شد، اما او بهدلیل تأمین نشدن وثیقه از 18 تیرماه امسال روانه زندان شد. حضور او در زندان سناریوی جدید تیم رئیسجمهور پیشین را کلید زد. از همین نقطه بود که حرفهایی درباره اعتصاب غذای بقایی و هراس از به خطر افتادن جان او به گوش رسید. دوستان احمدینژاد فعال شدند، بازی جدیدی در راه بود.
سرانجام یک روز پس از آنکه بقایی راهی بیمارستان شد، خبر آمد که او با وثیقه 20 میلیاردی آزاد شده است. اما این آزادی، تازه نقطه آغاز سناریوی احمدینژاد و دو یار غارش بود؛ «شانتاژ» سیاسی-قضایی.
بقایی بلافاصله بعد از آزادی بقایی به دیدار احمدینژاد رفت و پس از اینکه احمدینژاد حلقهگل را به گردن اون انداخت گویی جان تازهای پیدا کرد و به قوهقضائیه حمله و اتهاماتی را وارد کرد تا اینگونه جنجال تازه را کلید بزند. «جوانان ما خون دادند که یک عده فاسد مثل اینها روی کار بیان؟»، «آقای اژهای میگه بقایی برگشته گفته که من نمیخوام عمومی برم. اژهای دروغ میگه همونجور که در وزارت طلاعات دروغ میگفت.» این تنها بخشی از سخنان حمید بقایی بعد از آزادی بود که نشان از نقش جدید بقایی داشت. شاید همان نقشی که پارسال در روز درختکاری آن را در ویدئو چند دقیقهای در کنار احمدینژاد و مشایی به زبان آورده بود، «آخر حماسه بالاخره یک نفر باید فدا شود.»
در کنار حرفهای تند و تیز بقایی، احمدینژاد هم خیلی ساکت نماند. سکوت او چند روزی طول کشید اما بعد از افشاگری های روز گذشته دادستان دیوان محاسبات درباره تخلفات دولت قبل، سکوتش را شکست و با انتشار نامهای، تهدید به افشاگری کرد.
احمدینژاد در بخشی از نامهاش آورده:«باندهای قدرت و ثروت با سواستفاده از شرایط به دنبال اجرای سناریویی ناجوانمردانه علیه جمعی از خادمان شما در دولت های نهم و دهم هستند.پرده اول این سناریو با دستگیری بلاوجه آقای بقایی اجرا شد و پرده دوم در اظهارات غیرقانونی دادستان دیوان محاسبات و اتهامات سراسر کذب ایشان رونمایی شد.». این مسیر مظلوم نمایی احمدینژاد در بخشهای انتهایی نامهاش به «توطئه های غیر اخلاقی طراحی شده » رسید و مانند همیشه قرار گذاشت تا دست به افشاگری بزند.
این قبیل اقدامات احمدینژاد و اطرافیانش جدید نیست.گویی رئیس دولت نهم و دهم برای عبور از خط قرمزها، دستفرمان عجیبی دارد، مقابله اش با ارکان نظام به امروز و دست پروردهاش یعنی بقایی محدود نمیشود. برای درک بهتر این موضوع، باید به گذشته نیز نیم نگاهی داشته باشیم، روزهای اوج و افول قدرت احمدینژاد.
*11 روز خانهنشینی؛ اولین شورش احمدینژاد
احمدینژاد در دولت دومش، با احمدینژاد دولت اول، تفاوت زیادی داشت، تا جایی که حتی اصولگراهایی که روزی از کشف او در قامت «پدیده» به خود افتخار میکردند، در سالهای آخر دولت نهم و بیشتر در در دولت دهم زبان به انتقاد از عملکرد احمدینژاد گشودند.
اما نقطه شروع «گلهگذاری» جدی اصولگرایان را باید در خانهنشینی احمدینژاد جستجو کرد، حرکتی که به نوعی اولین قدم برای عبور احمدینژاد و یارانش، از خط قرمزهای نظام بود. اقدامی که در مقابل نظر مقام رهبری برای ابقا وزیر اطلاعات صورت گرفت.
از بزرگان نظام گرفته تا چهرهها نزدیک به احمدینژاد در این یازده روز به خانه او رفتند و هر یک تلاش کردند تا از طریقی او را از کاری که میکند پشیمان کنند، سرانجام قائله ختم شد، احمدینژاد به جلسه هیئت دولت بازگشت و حتی دوستانش این غیبت چند روزه را به دلیل کسالت رئیسدولت دانستند و نه قهر. اما خانه نشینی چیزی نبود که از سیاست ایران فراموش شود.
در واقع، نظام ترجیح داد تا با صبوری مانع عبور احمدینژاد از خط قرمزهای بیشتری شود و «تحمل» را بر «طرد» ترجیح داد. این نکتهای است که آیتالله شیخ محمد یزدی رئیس اسبق قوه قضائیه و عضو شورای نگهبان در صحبتهایش -که پس از 6 سال از خانه نشینی احمدینژاد منتشر شد- بر آن مهر تأیید میزند: «آقا فرمودند او-احمدینژاد- گفته که نظام اگر نتواند من را تحمل بکند! آقا هم گفتند که اگر نظام مسئولش من هستم که من تحمل کردم و شما را این دو - سه ساله تحمل کردم!»
*دست به یقه شدن با مجلس در یکشنبه سیاه
احمدینژاد در بهمن سال 91، شورش جدید را با اسم رمز «سعید مرتضوی» در مجلس پیگرفت. انتصاب سعید مرتضوی به عنوان مدیرعامل تامین اجتماعی موضوعی بود که شیخ الاسلام را در قامت وزیر کار در لبه پرتگاه استیضاح، قرار داد.
رئیس دولت دهم، برای حمایت از شیخ الاسلام و مرتضوی همچون موضوع خانهنشینی، دست به همان ترفند نخ نما شده زد. او ابتدا سفیری را برای خط و نشان کشیدن برای لاریجانی راهی دفترش کرد، وقتی این روش جواب نداد در صحن مجلس با لحن خاص خود تهدید به افشاگری کرد و سرانجام هم با پخش فیلمی از دیدار سعید مرتضوی و فاضل لاریجانی (برادر رییس مجلس)، آتشی بر دامان رابطه رئیسمجلس و رئیس دولت انداخت. شورشی علیه مجلس که صبر لاریجانی را محک زد.
*رهبری نهی کرد اما آن مرد آمد!
دولت احمدینژاد تمام شد، اما او خیال خداحافظی از سیاست نداشت. سخنرانی و سفرهای استانی راههایی بودند که او را به سیاست متصل نگه میداشتند. هر چه به انتخابات 96 نزدیکتر میشدیم، بیشفعالی سیاسی احمدینژاد هم بیشتر به چشم می آمد. اهل سیاست هم این بیشفعالی را حکم بر تلاش او برای ورود به انتخابات دادند. اما در اواسط سال 95، خبرهای جدیدی به گوش رسید. احمدی نژاد از حضور در انتخابات «نهی» شده بود.
ابتدای امر، این موضوع در حد حرفهای درگوشی و گمانهزنی بود، اما با انتشار سخنان رهبری، «نهی» از حضور در انتخابات، تأیید شد: « خوب بله، یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم بهملاحظهی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم، خوب یک چیز عادی است.»، «با ملاحظهی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دوقطبی در کشور ایجاد میشود. دوقطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خوب، حالا این مایهی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خوب، حالا این هم پشت بلندگو»
اما با وجود نهی رهبری، احمدینژاد مسیر دیگری را پیش گرفت. او با اینکه در نامه ای از عدم کاندیداتوریش روایت کرده بود اما در بزنگاه انتخابات دست در دست بقایی به وزارت کشور رفت و برای انتخابات ثبت نام کرد. او در روز ثبت نام گفته بود:« رهبری من را نهی نکردند، گفتند نیایید بهتر است!»
*احمدینژاد تشنه اپوزیسیون شدن
وقتی تکههای پازل شورشهای احمدینژاد را کنار هم میگذاریم، به یک نتیجه میرسیم، او همیشه تشنه عبور از خط قرمزها بوده است. پس نباید از صحبتهای اخیر بقایی چندان متعجب شد.
در واقع احمدینژاد تفاوت چندانی با گذشته نکرده است. او و یارانش مانند قبل، وقتی میخواهند به خواستهای برسند یا زمانی که دچار حس «خطر» و «هراس» میشوند، دست فرمان خوبی برای عبور از خط قرمزها دارند. شاید برخی همچون امیررضا واعظ آشتیانی- چهره اصولگرایی که معتقد است او ، احمدینژاد را شهردار کرد- این روزهای احمدینژاد را بهتر تحلیل کنند: «احمدی نژاد میخواهد اگر روزی مثل برخی آقایان نقش اپوزیسیون را داشت بهانه بیاورند و به عوامل نظام بگوید شما من را اپوزیسیون کردید. یعنی میخواهد در این قضایا شریک پیدا کند.» اما واقعیت چیز دیگری است.
اگر گریزی به گذشته داشته باشیم و با نیم نگاهی به گذشته، حال احمدینژاد را تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیم که او؛ سال هاست که شیفته ایفای نقش در قالب یک مخالف شده است. او به هر بهانهای دکمه خروج را فشار داده و صبوری نظام را محک زده است. اما تاکنون همه در برابر او صبر را پیشه کردهاند. این صبر را از یکسو میتوان نشاندهنده تلاش برای نگه داشتن احمدینژاد در بدنه نظام، تحلیل کرد و اما از سوی دیگر هم برخی همچون فاضل موسوی نماینده اصلاحطلب مجلس آن را به دلیل دسترسی رئیس دولت سابق، به اطلاعات خاص میدانند.
او سال گذشته در گفتگوی با خبرآنلاین گفته بود: «از نظر من در آن دورهای که احمدینژاد وزیر اطلاعاتش را کنار گذاشت و خودش مسئولیت این وزارتخانه را به عهده گرفت، توانست به اطلاعات درجه یک وزارت اطلاعات دست پیدا کند. برهمین اساس از بسیاری افراد که دارای نقاط ضعفی بودند، سوژه دارد. به همیندلیل است که کسی جرأت نمیکند به احمدینژاد بگوید بالای چشمت ابرو است.»
هر کدام از این تحلیلها میتواند، درست باشد. در کنار تمام این تحلیلها، باید منتظر ماند و دید که احمدینژاد تا چه زمانی بنا دارد که «صبر» نظام را محک بزند و نظام هم تا چه زمانی مانع خروج او خواهد شد.