علی دایی؛ حکایت جنم و شرف
به گزارش اقتصادنیوز، سرمربی سایپا بعد از پیروزی تیمش در زمین استقلالخوزستان، ملاقاتی مختصر با عدهای از بچههای ذوقزده مدارس فوتبال رامهرمز داشت. در خلال این دیدار، یکی از بچهها که بدجوری از دیدن اسطوره فوتبال ایران به وجد آمده بود، سعی کرد دست دایی را ببوسد، اما شهریار در مقابلش مقاومت کرد، پیشانی او را بوسید و با صدایی آرام و لحنی موکد به پسرک گفت: «فقط دست مادر و پدرت را ببوس، فهمیدی؟»
حالا این قطعه تصویری به یکی از محبوبترین ویدئوهای این روزهای فضای مجازی تبدیل شده و مدام در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. به این ترتیب یکی از ستایششدهترین آدمهای جامعه ایرانی، بار دیگر در کانون تمجیدهای بیشمار قرار گرفته؛ مدیحهسراییهایی که اینبار بیشتر از هر زمان دیگری سزاوار او به نظر میرسد.
علی دایی ستاره عجیبی است؛ پدیدهای که مدام مخاطبش را بین عشق و نفرت در نوسان نگه میدارد. گاهی حرفهایی میزند و کارهایی میکند که حسابی لج آدم را درمیآورد، گاهی اما چنان به عمیقترین لایههای قلب نفوذ میکند که انگار برای خیلی از ما ایرانیها، حکم یک رفیق قدیمی نازنین و کمیاب را داشته است. پشت همه این احساسات متناقض اما، راهگریزی از اعتراف به این واقعیت وجود ندارد که علی دایی انسانی بهشدت ستودنی است؛ مردی که به همت خودش از خاک بلند شد و به افلاک رسید.
او نمادی عینی و واقعی از مفهوم «همت» است و سطر به سطر داستان زندگیاش نشان میدهد انسان چگونه میتواند به پشتوانه پشتکارش همه غیرممکنها را ممکن کند. روزی که او را به خاطر پوشیدن شلوار جین از دانشگاه جواب کردند، لابد فکرش را هم نمیکردند که سال بعدش دوباره کنکور بدهد و یکی از صندلیهای مهندسی متالوژی شریف را به نام خودش سند بزند.
روزی هم که به جرم «نه» گفتن به پرسپولیس از تیم ملی خطش زدند، لابد تصورش را نمیکردند پدیده بانک تجارت آنقدر زحمت بکشد که رکورد شبهابدی آقای گلی فوتبال ملی جهان را به خودش اختصاص بدهد. علی دایی اما مردی از تبار «جنم» بود. او از صندلی عذابآور اتوبوس بنز تهران- اردبیل به ترکیب بایرنمونیخ رسید و البته هرگز روزهای فقر و نداری را از یاد نبرد.
آیا هیچ واژهای هست که در برابر این اراده آهنین سر تسلیم فرود نیاورد؟ علی دایی با فرهنگ دستبوسی مخالف است چون اصولا برای چنین فلسفهای ساخته نشده. تنها راهی که او برای «بقا» آموخته، ایستادن و جنگیدن است، بنابراین چنین آدمی اساسا نمیتواند درکی از تملق و چاپلوسی داشته باشد. دستبوسیدن و تعظیم کردن مال آنهایی است که لابد خودشان هم میدانند در سیر طبیعی زندگی، لیاقت پیشرفت و بالا رفتن را ندارند؛ پس لازم است راه میانبری بیابند و از در پشتی وارد شوند.
کسی که 109بار در میادین ملی دو دستش را مشت کرده و به نشانه شادی گل یکی از آن پرشهای کوتاه و معروفش را انجام داده، محتاج کمک غیر نیست. او روی زانوی خودش ایستاده و نان بازوی خودش را میخورد؛ درست به همین دلیل است که دایی با وجود همه انتقاداتی که بر او وارد است، هرگز به بدنه قدرت نزدیک نشده و فاصله منطقیاش را با سیاسیون حفظ کرده است.
در تمام این سالها به دفعات پیشآمده که از اعتراضهای غیرمنطقی دایی به ستوه آمدهایم یا بهخاطر برخی فامیلبازیها و خودخواهیهایش حرص خوردهایم، اما گاهی تلنگرهایی از جنس این ویدئوی کوتاه یادمان میآورد او با همه کاستیهایش، برگ زرینی از شناسنامه فوتبال ایران است؛ سمبل اراده و استغنا که بلندای قامتش سایه سر خیلیها است. انگار که هر چقدر شبیه او باشیم، هنوز کم است.
گزارش از رسول بهروش