اصولگرایان؛ ناتوانی درحذف «تکرار می کنم»
لزوم تعیین استراتژی فصلی در سیاست بیش از سیاستمداران در میان اقشار مختلف جامعه نمود دارد چنانکه درانتخاباتهای ریاستجمهوری به وضوح نمایان است که رأی آنها ثابت نیست چنانکه اگر در انتخابات ریاستجمهوری هفتم و هشتم به کاندیدای اصلاحات رأی دادند، در انتخابات نهم و دهم رأی آنها به کاندیدای اصولگرا بود و نکته قابل تامل در این تغییر سلیقه نه عملکرد بهتر یک جریان سیاسی بلکه ناامیدی از جریانی است که نتوانست انتظارات آنها را محقق کند.
سال 92 اگرچه عارف به عنوان شخصیت اصلاحطلب در انتخابات ثبتنام کرد اما تصمیم جمعی این جریان حمایت از حسن روحانی بود که بسیاری او را عضوی از اردوگاه اصولگرایان سنتی میشناختند و در ابتدا قانع به حمایت از او نمیشدند اما با توصیه رئیس دولت اصلاحات سکوت کردند و زمینه پیروزی روحانی را فراهم کردند. بدون شک یکی از دلایل عدم موفقیت جریان اصلاحات در انتخاباتهای 84 و 88 نبودن رهبری واحد برای برنامهریزی و همسان سازی فعالیتهای انتخاباتی بود. یعنی در سال 84 ضعف رهبری جریان اصلاحات در قانع نکردن اعضا برای حمایت از یک کاندیدا و در سال 88 بار دیگر حضور با دو کاندیدا ازجریان اصلاحات موجبات شکست را فراهم کرد اما این جریان در سال 93 به ترمیم ضعف خود پرداخت و گلایه عارف برای اجبار به کنار رفتن از انتخابات چندان تاثیری در تصمیم مرکز سازماندهی جریان اصلاحات نداشت.
نقش «تکرار میکنم»
در انتخابات 94 و 96 اوج همگرایی جریان اصلاحات و تبعیت آنها از رهبری واحد این جریان بود چنانکه دو کلمه «تکرار میکنم» تاثیرگذاری بالایی در رأی جامعه به لیست امید مجلس و حسن روحانی داشت. در شرایطی اکثریت جامعه تصمیم به سپردن مسئولیتهای مجلس، ریاستجمهوری و حتی شورای شهر به اصلاحطلبان گرفتند که درسوی دیگر میدان یعنی در اردوگاه اصولگرایی اوضاع نامساعد بود که این روال هنوز هم ادامه دارد. اصولگرایان در انتخابات 92 میدانستند جامعه با توجه به عملکرد 8ساله احمدینژاد دیگر رغبت چندانی برای رأی به کاندیدای این جریان ندارد. در چنین شرایطی اگر رهبری سیاسی و سازماندهی انتخاباتی وجود داشت چنین نمیشد که ولایتی، جلیلی، رضایی و قالیباف کاندیداهای جریان اصولگرایی شوند و آرای این جریان به 4 بخش تقسیم شود. تعدد کاندیدا در انتخابات 92 نشان از شکافهای عمیق در اردوگاه اصولگرایی داشت که البته شکلگیری طیفهای جدید مانند پایداری بر این شکاف دامن زد. در انتخابات ریاستجمهوری 96 بار دیگر این اشتباه تکرار شد چنانکه میرسلیم و رئیسی از اردوگاه اصولگرایی کاندیدا شدند همچنین عدم رهبری واحد جریان اصولگرا یعنی فقدان «تکرار میکنم» شکست را به جریان اصولگرایی تحمیل کرد.
شلیک به لیدر
اکنون اما اصولگرایان بهخوبی متوجه نقاط ضعف و ضربهپذیری سیاسی خود شده و بهصورت نرم استراتژی خود در قبال رقیب را تغییر دادند. اگر تا پیش از این تصور میکردند برای کاهش آرای اصلاحطلبان در جامعه باید با شعارهای ارزشی و متهم کردن رقیب به بیتوجهی به این شعارها میتوانند آرای خود را افزایش و پیروز انتخابات باشند اما اتاق فکر آنها به این نتیجه رسید که جامعه باوری به این ادعاها ندارد و با بررسی پروندههای اصولگرایان به باطل بودن شعارهای آنان پی برده است استراتژی جدیدی را برنامهریزی کرد و آن هم شلیک به مرکز فرماندهی اصلاحطلبان! اصولگرایان بهخوبی میدانند که اصلاحطلبان هر اندازه در درون اردوگاه دچار اختلاف هستند اما در زمان انتخابات با یکدیگر متحد شده و یک استراتژی واحد را اجرا میکنند. بنابراین باید برای حذف لیدر یا رهبر سیاسی این جریان چارهاندیشی کنند.
تلاش برای حذف
اصولگرایان برای رسیدن به هدف خودشان برنامهریزیهایی داشتند اما در مسیر اجرا بسیار ناشیانه عمل کردند چنانکه مشخص است اظهارات و اقدامات آنها زاییده اندیشه خودشان نیست بلکه از مرکز فرماندهی به آنها دیکته میشود. بارزترین بخش پروژه حذف رهبر سیاسی اصلاحطلبان اظهاراتی است که اگرچه نافی مواضع گذشته آنهاست اما تصور میکنند با تعریف و تمجید از لیدر سیاسی اصلاحطلبان از دو طریق به هدف خود برسند. نخست اینکه میتوانند نگاه اصلاحطلبان کمتجربه را به این لیدر و رهبر سیاسی اصلاحات دچارتردید کنند یعنی وانمود شود که لیدر سیاسی دارای روابط پشت پرده با اصولگرایان است که همین امر دلیل تغییر مواضع اصولگرایان به اوست. از سوی دیگر این تصور رادارند که با اقدامات اینچنینی فرصت برنامهریزی برای آینده را از اصلاحطلبان خواهند داشت و آنان را مشغول ارائه توضیح و پاسخ به مخاطبانشان در مورد رهبری سیاسی این جریان خواهند کرد. در این موضوع لازم است به اظهارات چندی پیش محمدرضا خاتمی فعال سیاسی اصلاحطلب رجوع شود که گفته بود: «چه بخواهیم چه نخواهیم لیدر جریان اصلاحات قدرتساز، رئیسجمهورساز، مجلسساز و شوراساز میشود. این اهمیت موضوع است. قدرت و اقتدار این است که شما بهگونهای رفتار کنید که اتحاد مردم را جلب کنید. کسانی که در مقابل رئیس دولت اصلاحات بهگونهای دیگر رفتار میکنند به او ظلم نمیکنند بلکه به خودشان ظلم میکنند.»
پرسش اصولگرایانه
اما برنامهریزان و مجریان پروژه حذف «تکرار میکنم» غافل هستند که خود بیش از اصلاحطلبان باید پاسخگو باشند چرا که مخاطبانشان از آنها این سوال را خواهند داشت که چرا آنانی که در گذشته از تلاشی برای تخریب لیدر و رهبر سیاسی اصلاحطلبان دریغ نکردند، امروز به مدح گویی آنان میپردازند؟ سوال بعدی این خواهد بود که چرا در گذشته اصلاحطلبان و لیدرهای سیاسی آنها را به بیتوجهی به ارزشها متهم میکردند و امروز سکوت کرده و سعی در پیشی گرفتن از یکدیگر برای تحسین رهبر سیاسی اصلاحات را دارند؟ سوالات زیاد خواهد بود و عدم پاسخ به منزله شکست اصولگرایی و ریزش حامیانشان خواهد بود.
همسویی!
نکته قابل تامل آنجاست که بدخواهان در خارج از کشور هم پروژه حذف رهبر سیاسی اصلاحات را اجرا میکنند و از تلاشی برای تخریب فروگذار نیستند. همسویی جریان اصولگرا با دشمنان کشور امری اشتباه است هر چند دلواپسان اصولگرا بارها این اشتباه را مرتکب شدهاند اما هدف مشترک در حذف رهبری سیاسی اصلاحات نتیجهای دارد که برای کشور خوشایند نیست که در این بخش تنها طیف بدخواهان خارج مرز به تصور خودشان موفقیتی کسب کردند اما دود این حذف زودتر از همه به چشم جریان اصولگرا خواهد رفت.