روایت شرق از بستنشینی احمدینژاد؛ عکس و سلفی در امامزاده صالح
در ادامه این گزارش آمده است:« دم در عدهای در سکوت موبایل به دست منتظر آمدن احمدینژاد هستند. او در حلقه محافظان از ماشین پیاده میشود. یکی از همراهانش که شال سیاهی دور گردن انداخته، میگوید احمدینژاد آمده امامزاده برای دعا و زیارت. وقتی احمدینژاد وارد امامزاده میشود، خود اوست که بلند فریاد میزند: «صلعلی محمد، یاور مهدی آمد!»؛ شعاری که اطرافیانش سریع آن را تکرار میکنند. احمدینژاد بین محافظان بلندقدش دیده نمیشود، فقط گاهی دستش را بالا میآورد. حالا بیشتر زائران نزدیکتر آمدهاند تا ماجرا را از جلو رصد کنند. یک نفر داد میزند: «صلعلی محمد یاور رهبر آمد». عدهای شعار قبلی و افرادی هم شعار جدید را سر میدهند؛ اما زور شعار اولی که گویا هماهنگ شده است، به دومی میچربد. روی پلههای ورودی که میرسند، مردی طوری که صدایش میلرزد، فریاد میزند: «تمام جوونی ما رو گرفتی». یکی از اطرافیان رئیس دولت سابق به او میگوید که مشکلت چیست؟ مرد که گوشش به این حرفها بدهکار نیست، دستش را به سمت احمدینژاد میگیرد و دوباره فریاد میزند: «باید محاکمه شی، جای تو زندانه». ..وقتی احمدینژادیها در ضلع غربی کنار مزار شهدای هستهای؛ یعنی مجید شهریاری و داریوش رضایینژاد، میرسند، بلندگوی مراسم جشن درست بالای سر آنهاست. یکی از بچهها آهنگ سالار عقیلی را میخواند: «ایران، فدای اشک و خنده تو». چهره روحانی که دعای توسل را میخواند، قرمز شده از بس تلاش میکند تا صدایش را بالاتر ببرد: «این بساط را راه انداختهاند که صدای حق شنیده نشنود». پسری که موهای روشنی دارد، میگوید: «کارش یه سیمچینه، اگه باشه خودم میرم بلندگو رو قطع میکنم». در همین حین، جوانی با احمدینژاد عکس سلفی میگیرد و از جمعیت بیرون میآید. دست احمدینژاد تعدادی کاغذ است که مردم به او دادهاند؛ کاغذهایی شبیه چرکنویسهایی چندتاخورده که قبلا هم گاهی به دست رئیس دولت سابق میدادند. خانمی ناگهان به جمعیت مردانه نزدیک میشود و وقتی میفهمد که احمدینژاد برای اعتراض آمده، میگوید: «به چی اعتراض داره؟ حتما نتونسته خوب دزدی کنه. چرا کسی هیچی بهش نمیگه؟». میخواهد جلو برود که نمیتواند. با رفتن زن، مردی از جمعیت بیرون میآید و میگوید: «خودش هشت سال رئیسجمهور بوده، حالا طلبکار شده».