بحران رهبری در جهان فوتبال
به گزارش اقتصاد نیوز و به نقل از فرهنگستان فوتبال، مدتهاست مربیان جوان نمینشینند پای مسابقات جام جهانی تا «یاد بگیرند». آنها ترجیح میدهند برای آشنایی با جدیدترین تاکتیکهای روز دنیا مسابقات باشگاهی و در صدر آن لیگ قهرمانان اروپا را نگاه کنند. حتی باید گفت که مربیان بزرگ در رده ملی هم این روزها برای به روز نگه داشتن خود، مسابقات باشگاهی را رصد میکنند.
همین جام جهانی اخیر را اگر نگاه کنیم، متوجه میشویم که سبک بازی تیمها با صفتهایی همراه است که مربوط به مربیان باشگاهی میشود. به عنوان مثال خود آنتوان گریزمان میگوید فرانسه مثل اتلتیکومادرید بازی میکند. اسپانیا در روسیه همچنان از ورژن قدیمی تیکیتاکای گواردیولا بهره برد. یا اندیشه سرمربیان لیگ جزیره در بازی تیم ملی انگلیس مشهود بود. به قول رضا براهنی که برای تغییر رهبری ادبیات ایران از شعر به داستان از اصطلاح بحران رهبری ادبی استفاده کرد، ما هم میتوانیم بگوییم که جام جهانی دچار بحران رهبری فوتبال شده است.
جام جهانی هنوز هم بزرگترین فستیوال فوتبالی دنیاست. هنوز همه نگاهها را به خود خیره میکند و گردش مالی فوقالعادهای میسازد. جام جهانی همچنان جذابترین رویداد ورزشی جهان است. با این همه باید گفت که این مسابقات بیشتر دارد شبیه یک جشن میشود؛ جشنی که به خاطر شکرگزاری فوتبال هر چهار سال یکبار برگزار میشود. وگرنه این تورنمنت از لحاظ تاکتیکهای فوتبال دیگر چیزی برای ارایه ندارد. شاید بتوان گفت استارت تغییر رهبری فوتبال دنیا از رده ملی به باشگاهی در اواخر دهه ٨٠ میلادی خورد. جایی که آریگو ساکی چنان میلانی ساخته بود که هر تیمی را در اروپا به وحشت میانداخت؛ با ترکیب دفاع ایتالیایی و حمله هلندی. همان موقع که برای اولینبارها به صورت جدی ادعا شد یک تیم باشگاهی از همه تیمهای دنیا اعم از ملی و باشگاهی قویتر است.
نه اینکه تا قبل از آن نبوده باشد، بوده. در زمانی که تیمهای باشگاهی انگلیسی بر فوتبال اروپا آقایی میکردند، مابین اواسط دهه١٩٠ تا اواسط دهه ١٩٨٠، که لیورپول و ناتینگهام فارست و استونویلا را پشت سر هم بردند، گفته میشد که تیمهای باشگاهی انگلیسی دارند روی فوتبال ملی تاثیر میگذارند و مثلا لیورپول از همه تیمهای دنیا بهتر است، منتها آن اجماعی که روی تاثیر تاکتیکی تیم ساکی در دهه نود وجود داشت، درباره تیمهای انگلیسی وجود نداشت. آریگو ساکی را قطعا باید جزو اولین مربیان باشگاهی دانست که مربیان ملی را وادار به رونویسی از روی دست خود کرد. مردی که با پنالتی باجو در فینال جام جهانی ٩۴ از بزرگترین افتخاری که میتوانست به آن برسد محروم ماند.
تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فوتبال ملی و باشگاهی همیشه بوده و خواهد بود، اما اینکه کفه ترازو به سمت کدام یک سنگینی کند محل بحث است. در قرن کنونی کفه ترازوی مربیان باشگاهی بسیار سنگینتر بوده و در جام جهانی اخیر میتوان به جرات ادعا کرد که با چیز جدیدی از سوی مربیان ملی مواجه نشدیم. هیچ کارشناسی در طول مسابقات نگفت کاری که فلان تیم میکند یک قدم رو به جلو در فوتبال است. دلایل زیادی را میتوان برای این تغییر توازن برشمرد، اما شاید یکی از مهمترینهایش جذاب نبودن کار در رده ملی برای مربیان مولف است. مربیانی که چلنج، پول و امکانات برایشان جذابتر است. اگر به لیست مربیان بزرگ جام جهانی نگاه کنیم، متوجه میشویم که همه آنها یا مربیان بزرگی بودهاند که به آخر خط رسیدهاند، مثل هکتور رائول کوپر، پکرمن، اسکار تابارز یا حتی خود کیروش، یا مربیان جوانی هستند که از جام جهانی میخواهند پلی بسازند برای رسیدن به تیمهای باشگاهی بزرگ؛ مثل مارتینز و دالیچ و ساوتگیت.
کنته برای پیوستن به چلسی تیم ملی ایتالیا را در جام جهانی ٢٠١٨ تنها گذاشت. ماجرای لوپتگی و رئال و تیم ملی اسپانیا هم که منشأ بحران برای فوتبال اسپانیا در این جام جهانی شد. مورینیو و گواردیولا و سیمونه هم سالهاست در تیمهای باشگاهی خوش میدرخشند اما حاضر نشدهاند مربیگری در رده ملی را بپذیرند. شاید آنها بهتر میدانند که توان تاثیرگذاری عمیق بر فوتبال دنیا، نه با حدود ٢٠ بازی ملی مرتبط با جام جهانی (بازیهای راهیابی به جام و حداکثر ٧ بازی در خود جام جهانی) بلکه با ۵٠ بازی باشگاهی در طول هر فصل ممکن و میسر است.