سرابِ خصوصیسازی در فوتبال ایران!
علیرضا جوادی - خصوصیسازی یکی از آن عباراتی است که وقتی هواداران دو تیم نامش را میشنوند، با دیدگاههایی متفاوت درباره آن نظر میدهند. بخشی از طرفداران از این موضوع هم برای کریخوانی استفاده میکنند. وقتی در میانههای کار دولت یازدهم اعلام شد که دو باشگاه پرسپولیس و استقلال باید خصوصی شوند، بیشتر هواداران دو تیم خوشحال بودند که بالاخره از دست دولتیها راحت میشوند. دیگر خبری از دخالتهای بیمورد افرادی که درکی از فوتبال ندارند در تیمهایشان نخواهد بود. چند ماه بعد وقتی روال اداری پرپیچ و خم طی شد، قرار شد که پاکتهایی که خریدارها ارائه کردهاند را باز کنند تا شاید دو تیم از این شرایط نه چندان خوبشان رهایی یابند.
پرسپولیس از همان ابتدا سه متقاضی خرید به نامهای شرکت بهنامپیشرو، استیلآذین ایرانیان و شخصی به نام علیرضا معظمینیا داشت. شرکت بهنامپیشرو مدتی اسپانسر باشگاه پرسپولیس بود. این شرکت بعد از چند وقت از باشگاه به دلیل عدم رعایت قرارداد شکایت کرد و مدیرانش هم حسابی علیه خادم و سیاسی جبهه گرفتند. نکته قابل توجه درمورد این شرکت، مالکیت نفت تهران است که در آن فصل کذایی که منجر به سقوط این تیم شد، اتفاق افتاد. از سرنوشت فعلی این شرکت هم اطلاعی در دسترس نیست.
استیلآذین ایرانیان که میتوان نام دیگر آن را حسینهدایتی گذاشت هم دیگر متقاضی خرید پرسپولیس بود، خریداری که به شدت بدحساب است و طبق ادعای بانکها و نمایندگان مجلس جزو بدهکاران بزرگ بانکی محسوب میشود. البته رفقای نزدیکی هم در بین خانواده فوتبال ایران دارد. حتی در جشن تولد این فرد بزرگان و اسطورههای باشگاه حاضر میشوند. لقب عابربانک را بخاطر خرجها و ریخت و پاشهای گاه و بیگاه به دوش میکشد. در اهلیتش باید با حساسیت برخورد کرد چون سابقه و گذشته چندان درخشانی ندارد.
علیرضا معظمینیا هم یکی دیگر از متقاضیان خرید پرسپولیس بود. کسی که همان قسط اول را پرداخت نکرد و تنها چیزی که میتوان از سابقهاش پیدا کرد این است که زمانی عضو اتاق بازرگانی بوده. تنها مصاحبه این فرد مربوط به خرید پرسپولیس مربوط است. مصاحبهای که در آن گافهای عجیبی میدهد، مثلا در مصاحبه ادعا میکند که عاشق علیپروین و حسن روشن زمانی که در پرسپولیس بازی میکرده بوده اما نکته کار اینجاست که روشن، اسطوره آبیها، اصلا در پرسپولیس بازی نکرده یا در قسمتی از مصاحبه ادعا میکند که در سال ۱۳۷۰ هزار میلیاردتومان در حساب بانکی خود داشته اما نکتهای که قابل توجه است این است که در آن دهه حدود بودجه ایران در آن دههها چیزی در حدود دههزار میلیارد تومان بود. همین واقعیتهای ساده اظهارات جنجالی معظمینیا را خلاف واقعیت جلوه میدهد.
تنها متقاضی خرید استقلال هم شرکت حفاری و خوردگی فلز شورایکو بود که به دلیل عدم پرداخت قسط اول به مرحله تایید صلاحیت نرسید. سازمان خصوصیساز این شرکت را انصرافی معرفی کرد. شرکتی که بعد از گذشت این مدت حتی سایتش دیگر فعالیتی ندارد و تنها با جستوجوی نامش تنها میتوان اخبار همین خصوصیسازی را پیدا کرد.
بخواهیم باور کنیم یا نه، فوتبال ایران یک تجربه موفق از خصوصیسازی نداشته حتی تراکتور که از وقتی که خصوصی شده و پرمهرهترین تیم لیگ لقب گرفته، هر روز بیشتر در حواشی رسانهای غرق میشود. استیلآذین که روزی نماد سرمایه فوتبال ایران به شما میرفت، حتی کوچکترین نشانی از آن دیده نمیشود. مهرههایی که هرکدامشان قسمتی از شناسنامهملی فوتبال ایران هستند، فوتبالشان با حضور در این تیم به حاشیه رفت و نابود شد.
یکی دیگر از بدترین اتفاقاتی که میتواند برای این دو تیم رخ بدهد، مالکیت توسط پیشکسوتان است. بزرگانی که نه تنها دانش فنی و مدیریتی اداره تیمها را ندارد بلکه دوباره زمینه حضور چرخه معیوب مربیانی که صرفا سالهای حضورشان در باشگاه به عنوان بازیکن دو رقمی شده است و لقب اسطوره را به دوش میکشند را محیا میکنند. هواداران پرسپولیس به خوبی به یاد دارند که زمانی که پیشکسوتانی مثل پروین در سالهای مدیرعاملی رویانیان به باشگاه نزدیک بودند چه اتفاقاتی در باشگاه افتاد.
در فوتبالی که دولتیها و صنعتیها در آن میتازند و افتخارها را یکی پس از دیگری درو میکنند، جای مالکان کمحوصلهای که نه عشق آنیلی را دارند و نه حوصله گلیرزها که به موفقیت اصولی دست پیدا کنند، نیست. بهتر است فوتبال و باشگاهها کجدار مریز به راه دولتی خود ادامه دهد تا بهطور کامل نابود نشوند، حداقل تا زمانی بتوانیم خصوصیسازی را درست اجرا کنیم.