ریشههای خشونت در دنیای فوتبال
به گزارش اقتصاد نیوز و به نقل از فرهیختگان، روبهروی قاضی دادگاه عالی لندن شعبه A3 سلطنتی ایستاد و قبل از اینکه منشی بخواهد فرآیند تفهیم اتهامش را آغاز کند، با صدای خشداری گفت: «فوتبالدستی که نیست، فوتبال است، نمیتوانید کنترلش کنید، جمع کنید ما هم تکلیف خودمان را بدانیم.» قاضی بیشتر خندید تا اینکه بخواهد تذکر بدهد، شاید حرف حساب بود شاید هم قاضی متوجه شده بود باید از همینجا شروع کند. مشت محکمش روی صورت هوادار منچسترسیتی بدجوری نشسته و یادگاری بنفش رنگی را از خود بر جای گذاشته بود. این متهم بلافاصله آزاد شده، نامش اریک کانتونا بود، ابرستارهای که اگر نگوییم تندیس تعهد و تعصب در هر حال یکی از بازیکنان عاشق فوتبال و عاشق پیراهن تیمش محسوب میشد و هنوز هم بهرغم دوری از میادین، حرفش برای هواداران اردوگاه شیاطین سرخ، حرف است. خشونت در فوتبال پدیده ناشناخته با زخمی تازه شکلگرفته نیست که مرهمش یا راه برون رفتش کشف شده باشد، گویا از ابتدا عضوی از پیکره این ورزش اشرافی بوده که به مرور با جامعه کارگری هم آشتی کرده و حالا دیگر رسمی ادعای مردمی شدن دارد و از اشرافیهای جهان، متنفر است. حالا دیگر عصا قورت دادههای بریتانیا یا اربابزادگان ثروتمندی که حوصله شکار کبک و آهو ندارند، به سراغ فوتبال نمیآیند. این روزها فوتبال بهانهای است برای جنگ خیابانی بین خرسهای جنوب مادرید(کارگران فقیر کارخانههای حومه تنهریف که اکثرا هوادار اتلتیکومادرید هستند) و ثروتمندان شمال مادرید که با دیدن چهره نوه پادشاه فیلیپ، بغض کرده و از اینکه پادشاهی جوان و سلامت دارند، خدا را شکر میکنند.
حالا فوتبال بهانهای است برای خونریزی در خیابان اصلی بوئنوسآیرس بین کارگران خسته و گرسنه لابوکا در کنار رودخانه پلاته و وارثان تیم ثروتمند اشراف ایتالیایی؛ یعنی بوکاجونیورز. شاید هم بهانهای برای روشن شدن تکلیف مالکان شهر لیورپول بعد از درگیری و فحاشی و خونریزی بین هواداران لیورپول و اورتون باشد. آلومنی پورتال آلمان در گزارش ماه می2017 خود در این خصوص مینویسد: «حدود 25 هزار باشگاه فوتبال در مقاطع سنی و لیگهای مختلف فوتبال آلمان فعال هستند و هواداران جدی و رسمی این باشگاهها را اگر در ذهن کنار هم بچینیم، دستکم یکسوم از مردم آلمان را شامل میشوند. اساسا نمیشود یکسوم از مردم یک کشور را نادیده گرفت، این مردم، فوتبال را دوست دارند اما فوتبال همه فرهنگ آنها نیست. وقتی بین هواداران دو تیم درگیری پیش میآید، وقتی شاهد پدیده شوم نژادپرستی یا قومپرستی هستیم، مقصر اصلی کسی است که باید خوراک فرهنگی را به موقع و به درستی به مردم داده باشد که نداده است. آموزش و پرورش در هر کشوری مسئول مستقیم بیفرهنگیها روی سکوهای استادیوم است، وزارت فرهنگ یا هر سازمانی که میتواند برای فرهنگ خوب و سازنده مردم کاری بکند و نکرده است.»
شبکه «سیانان» نیز در گزارش خود به تاریخ 11 مارس2019 با تیتر «فکری به حال بیفرهنگیها کنید»، مینویسد: «درگیری و جدیت و خطای کوچک و بزرگ در فوتبال به نوعی طبیعی است اما درگیری هواداران در خیابانهای اطراف یک استادیوم، فحاشی در بخش نظرات هواداران داخل یک وبسایت هواداری، توهینهای نژادپرستانه در فضای مجازی و حقیقی دیگر، واقعا طبیعی نیست. باید دید چه اتفاقی رخ داده که اینگونه میشود. آیا در چنین شرایطی فقط یک سازمان یا یک نفر مقصر است؟ واضح است که مجموعهای زنجیروار باید این فرآیند را هدایت کند، باشگاه، کانون هواداران، اتحادیه، سازمان لیگ، فدراسیون، وزارت فرهنگ، آموزش و پرورش و حتی مقامات عالیرتبه سیاسی کشور که میتوانند با سیاستها و مدیریت بودجه، برنامههای مناسب فرهنگی و آموزشی را به جریان بیندازند.»
خبرگزاری «شینهوا» در گزارش اخیر خود حول محور فرهنگ کار داوطلبی آورده است: «در آسیای جنوبشرقی، بیفرهنگی هواداران فوتبال به اندازه آمریکایجنوبی به یک معضل جدی تبدیل نشده و حتی برعکس، فوتبال گاهی بهانهای بوده برای فرهنگسازی، تقویت اتحاد ملی و حتی تشویق مردم به حضور در برخی کمپینهای مفید اجتماعی مثل جمعآوری کمک برای مردم فقیر، آشتی با محیطزیست و ارتقای سبد سلامت و ورزش جامعه، اما باید نسبت به رشد برخی فرهنگیها در چین هشدار جدی داد و مراقب بود. هواداران باشگاههای بزرگ پکن کمکم و به اشتباه حرفهای بودن را در بیاخلاقی، فحاشی و تبعیت از برخی مکاتب وابسته به هولیگانیسم در اروپا و آمریکا میبینند.»