داستان تولد شرکت هوندا
به گزارش اقتصادنیوز سوئیچیرو هوندا، یک کارآفرین ژاپنی است که نامش در تاریخ بهعنوان یک مخترع و تولیدکننده عمده موتورسیکلتهای سبک و سنگین و خودرو، جاودان باقی مانده است. سوئیچیرو هوندا، موسس شرکت هوندا موتور و شرکتهای خودروسازی در آمریکا و ژاپن است. او خالق مدلهای پرطرفدار موتورسیکلت و خودرو است که از جمله آنها میتوان به سوپر کاب، سیویک، آکورد و پریلود اشاره کرد. شاید به سختی بتوان کسی را یافت که نام شرکت هوندا موتور را نشنیده باشد. البته تعجبی ندارد چون مردم بیش از ۱۴۰ کشور جهان مشتری دوچرخهها، خودروها، موتور قایقها، تراکتورهای کوچک، ایستگاههای برق خودکار، دستگاههای کشاورزی و دیگر تجهیزات آن هستند که به موتورهای بنزینی مجهز است. در سال ۱۹۵۶ این شرکت شناخت «سه لذت» را برای کارکنان خود ضروری دانست: نخست، لذت تولید. این لذتی است که فقط مهندس شرکت هوندا با آن به خوبی آشناست؛ خوشحالی محض یک مهندس وقتی که کالایش از کیفیتی برخوردار است که مورد استقبال جامعه قرار میگیرد. لذت دوم مربوط به وقتی است که فروشنده خوشحال است از اینکه یک مشتری یکی از محصولات هوندا را میخرد. سومین لذت به مشتری تعلق دارد. یعنی زمانی که یکی از محصولات هوندا را خریده است و از این کار خوشحال است.
شرکت هوندا یک نمونه منحصربهفرد از بنگاهی است که با موفقیت در پنج قاره جهان فعالیت میکند. هوندا همچنین یک عضو ارزشمند رویدادهای ورزشی است. این شرکت یک سرمایهگذار عمده در توسعه پروژههای فناوریپیشرفته است و در زمینه عملکرد زیستمحیطی محصولات تولیدات کارخانهای در حال بررسی و فعالیت است. مهندسان شرکت هوندا از پتانسیلهای بالایی برخوردارند و مدیران فروش آن در سطح جهان جزو حرفهایترینها هستند. چنین نیروی دوسویهای باعث شده است که شرکت هوندا برای سالهای متمادی به موفقیتهای بزرگی دست یابد و این اطمینان را داشته باشد که در آینده نیز با موفقیت روبهرو خواهد بود. شرکت هوندا اما همه اینها را مدیون آرزوهای بزرگ پسربچهای است که شاگرد مکانیکی بود و توانست نه تنها زندگی خود را به شکوفایی برساند بلکه برای هزاران نفر اشتغالزایی کند و جهان اطراف خود را نیز از ثمرات موفقیتهایش بهرهمند سازد. داستان زندگی این میلیاردر کارآفرین درسهای ناگفته بسیاری دارد.
زندگینامه
سوئیچیرو هوندا، موسس شرکت موتورسازی و خودروسازی هوندا در روز ۱۷ نوامبر سال ۱۹۰۶ در منطقه روستایی شیزوکا واقع در حومه شهر هاماماتسو در کشور ژاپن به دنیا آمد. مادرش یک بافنده بود و در این کار تا جایی پیشرفت که کارگاه بافندگی خود را به راه انداخت و در آن طرحهای خاص و پیچیدهای میبافت. پدرش گیهی یک آهنگر بود که به شغل تعمیرات دوچرخه مشغول شد. در آن سالها استفاده از دوچرخه در شهرهای بزرگ به شدت پرطرفدار بود. پدر سوئیچیرو هوندا، در توکیو دوچرخههای شکسته را به قیمتی بسیار ناچیز میخرید و پس از تعمیر، آنها را به توریستها میفروخت. در این بین بهنظر میرسد که سوئیچیرو از زمانی که در گهواره بود مشغول کمک به پدر بوده است؛ چون قطعات دوچرخهها اسباببازیهای او بودند. او که در آهنگری پدرش به کمک مشغول بود، معمولا ظاهری سیاه و دودزده داشت اما از هوش سرشاری برخوردار بود.
در آخر فصل مدرسه همه بچهها باید کارنامه خود را به خانوادههایشان میدادند تا به جای امضا، آن را با مهر خانوادگیشان ممهور کنند. بنابراین سوئیچیرو شکل حروف نام خانوادگیشان را بر لاستیک خودرو برید و خودش کارنامهاش را مهر زد. او اما نمیدانست که تصویر شکل گرفته روی مهر باید تصویر قرینه یا به اصطلاح آیینهای باشد تا روی صفحه کاغذ درست منتقل شود. او شروع کرد به ساخت مهرهای تقلبی برای همکلاسیهایش. نکته اما اینجا بود که نام خانوادگی هوندا در خط ژاپنی به این شکل نوشته میشود: 本田 که شکلی متقارن است و بنابراین مشکلی در مهر کارنامه سوئیچیرو ایجاد نشد. اما نام خانوادگی همکلاسیهایش از ویژگی تقارن برخوردار نبود و خیلی زود ماجرا لو رفت. معلم با خنده اعلام کرد که بعضی از مهرها از تصویر قرینه برخوردار نبودهاند. چنین شد که پدر سوئیچیرو او را واداشت که یک روز بدون ناهار در گوشه اتاق بر روی زانوهایش بایستد؛ البته نه برای تقلبی که انجام داده بود، بلکه بهخاطر آنکه قادر به تشخیص رابطه بین الگوی طرح مورد نظر و خود مهر نشده بود.
در سال ۱۹۲۲ پس از پایان کلاس هشتم، سوئیچیرو یک آگهی استخدام در روزنامه دید: نیاز به دستیار تعمیرکار خودرو در توکیو برای تعمیرگاه «آرت شوکایی». چنین شد که او راه پایتخت را در پیش گرفت. سوئیچیرو موفق شد استخدام شود، اما بهعنوان جوانترین کارگر آن تعمیرگاه وظیفهاش این بود که برای کارفرمایش نظافت کند و غذا درست کند. با وجود این اما کارفرما به سوئیچیروی جوان اجازه داد تا در کارگاه دومش به او کمک کند. در آن کارگاه هر شب یک خودروی مسابقه طراحی میشد. درزلزله سال ۱۹۲۳ سوئیچیرو موفق شد سه خودرو را از گاراژی که در حال سوختن بود، به بیرون براند. سرانجام او بهعنوان دستیار طراح در آرت شوکایی مشغول به کار شد و به صاحبان آرت شوکایی که برادران ساکاکیبارا بودند کمک کرد تا یک خودروی مسابقه کورتیس را طراحی کنند. سوئیچیرو در مسابقات بهعنوان مکانیک خودروی مسابقه نقشآفرینی میکرد و تیم آنها موفق شد به تاریخ در۲۳ نوامبر سال ۱۹۲۴ در پنجمین مسابقه خودروهای موتوری ژاپن در جایگاه نخست قرار گیرد. در پس این موفقیت اما، پیروزیهای متعدد بعدی نهفته بود. کارگاه آرت شوکایی به یکی از محبوبترین و پرطرفدارترین گاراژهای توکیو تبدیل شد و با گذشت تنها ۵ سال از زلزله، یوزو ساکاکیبارا موفق شد با افتتاح چندین شعبه در همان استان کسب و کار خود را توسعه دهد. یکی از این شعبهها واقع در شهر هاماماتسو توسط سوئیچیروی ۲۱ ساله اداره میشد. از زمان آن زلزله به یادماندنی در توکیو، هوندا تصمیم گرفته بود قطعات خودروی بادوام اختراع کند. به این ترتیب سوئیچیرو هوندا تصمیم گرفت برای پرهچرخها، میلههای چوبی را با میلههای فلزی جایگزین کند. با انجام این کار او بهخاطر اختراع جدیدش حق ثبت گرفت. کسبوکار آرتشوکا بسیار پر رونق شد و به درآمد قابلتوجهی دست یافت. این موضوع اما برای هوندا کافی نبود. وی تلاش کرد تا رینگ پیستون تولید کند و در این راه همه پسانداز خود را در آزمایشگاه تحقیقاتی صرف کرد؛ اما هیچیک از مدیران آرتشوکایی از او حمایت نکردند.
سوئیچیرو در عمل در کارگاه زندگی میکرد تا رینگ پیستون تولید کند؛ اما این تلاش به ثمر ننشست. هوندا حتی جواهرات همسرش را نیز در این راه گرو گذاشت. پس از آن بود که هوندا ناتوانی خود در ریختهگری فلز را پذیرفت و رویکردش نسبت به تحصیلات را تغییر داد. تا آن زمان هوندا علم را بیفایده میدانست. او میگفت: «اگر تئوری بتواند منجر به ابداع شود، پس همه معلمها باید مخترع میشدند.» حالا اما او تصمیم گرفته بود که دانش لازم را در مدرسه تکنولوژی هاماماتسو کسب کند و همه وقت اضافه خود را صرف طراحی خودروی مسابقه میکرد. او که روش خاص خود را برای خنک کردن موتور ابداع کرده بود، توانست مشکل اصلی همه خودروهای مسابقه آن زمان را برطرف کند و موتور خودروی او در طول یک مسابقه بر اثر داغ شدن بیش از حد منفجر نشد. سوئیچیرو تصمیم گرفت در مسابقات بزرگ شرکت کند تا شاهکار ابداعی خود را به معرض نمایش گذارد. در سال ۱۹۳۶ هوندا در یک مسابقه سرعت در منطقه رودخانه تاما واقع در حومه شهر توکیو شرکت کرد و نزدیک بود در آن مسابقه جان خود را از دست بدهد. خودروی او با سرعت گردنشکن ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت مسابقه میداد که در نزدیکی خط پایان با خودرویی که به ناگهان متوقف شده بود تصادف کرد. خودروی هوندا سه بار در هوا چرخید و سوئیچیرو از داخل آن به بیرون پرت شد. آن خودرو برای همیشه از بین رفت. دست چپ هوندا شکست، شانهاش از جا درآمد و صورتش آسیب دید. بر اثر این حادثه او سه ماه را در بیمارستان گذراند و مسیر آن مسابقه بهخاطر او برای همیشه بسته شد. طی دورانی که هوندا در بیمارستان بستری بود، اخبار بدی دریافت کرد. از کل ۳۰ هزار رینگ پیستون که او طی سالهای اخیر تولید کرده بود و برای آزمایش به شرکت تویوتا فرستاده بود، فقط ۵۰ عدد برای بررسی پذیرفته شده بودند و تنها ۳ مورد از آنها تست کنترل کیفیت را با موفقیت پشت سر گذاشته بودند. علاوه بر این، هوندا بهخاطر آنکه از شرکت در امتحانات خودداری کرده بود، از دانشگاه اخراج شد. دلیل هوندا این بود که به دانش نیاز داشت نه مدرک. در چنین موقعیتی شاید هر کس دیگری بود ناامید میشد. هوندا اما پس از بهبودی کسب و کار خودش را در شهر هاماماتسو راهاندازی کرد. در سال ۱۹۳۷ او شرکت «توکای سیکو» را تاسیس کرد و به تولید رینگ پیستون مشغول شد، تکنولوژی تولیدی که سرانجام به راه افتاد و موجب شد همه جریانات مسیری صعودی را در پیش گیرد.
طی جنگ چین و ژاپن و جنگ جهانی دوم، شرکت هوندا ۴۰ درصد از رینگ پیستونهای شرکت تویوتا را تامین میکرد. علاوه بر این، شرکت هوندا قطعاتی را به شرکتهای کشتیسازی و هواپیماسازی عرضه کرد. با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم اما «توکای سیکو» به پایان خود رسید. در سال ۱۹۴۵ شهر هاماماتسو مورد حملات سنگین هوایی آمریکا قرار گرفت و بمباران شد. هوندا با فرض اینکه کشورش در حال ورود به یک دوران فقر و ویرانی است، تصمیم گرفت کارخانهاش را دوباره راهاندازی نکند و کسب و کارش را به قیمت ۴۵۰ هزار ین به شرکت تویوتا فروخت. هوندا که حالا تاجری ثروتمند بود، یک سال استراحت کرد و زمانش را با دوستانش گذراند. در سال ۱۹۴۶ اما هوندا کارخانه خودش را افتتاح کرد؛ کارخانهای که نام پر طمطراق «موسسه تحقیقات تکنولوژی هوندا» را برای آن انتخاب کرد. زمینه فعالیت این کارخانه تولید موتور سیکلتهای کوچک بود. هوندا یک موتور ژنراتوری را از یک رادیوی کوچک نظامی باز کرد و بر یک دوچرخه بست، یک بطری پلاستیکی مخصوص آب داغ را بهعنوان باک بنزین استفاده کرد و در آن روغن درخت صنوبر ریخت. در آن دوران در نواحی حومهای ژاپن روغن درخت صنوبر فراوان بود. هوندا موفق شد از این نمونه تولید شده که بهخاطر صدایش نام «چوچو» بر آن نهاده بود، ۱۵۰۰ دستگاه موتور سبک بفروشد. سپس هوندا یک موتور دوزمانه طراحی خودش را جایگزین نمونه اولیه موتور ژنراتوری کرد. این نخستین موتورسیکلت سبک هوندا مدل A بود که این مرد خستگیناپذیر در سال ۱۹۴۷ موفق به تولید آن شد. پس از دو سال نام «موسسه» از این شرکت حذف شد و شرکت هوندا موتور نام گرفت. در سال ۱۹۴۹ سوئیچیرو با تولید نخستین مدل موتورسیکلت بزرگ با موتور دوزمانه نا «رویا» (Dream ) را بر آن نهاد. دو سال بعد او تولید یک مدل موتورسیکلت را کلید زد که به موتور چهارزمانه مجهز بود. تا سال ۱۹۵۸ یعنی زمانی که مدل «سوپر کاب» هوندا به آمریکا رسید، شرکت هوندا به بزرگترین تولیدکننده موتورسیکلت ژاپن تبدیل شد که نه تنها توانسته بود بیش از ۵۰ رقیب داخلی را پشت سر گذارد، بلکه بر ۲۰۰ رقیب از دیگر کشورها نیز فائق آمده بود.
به محض آنکه شرکت هونداموتور شروع به تولید موتورسیکلت کرد، شرکتهای خارجی نیز به تولید هوندا علاقهمند شدند و برای امضای قرارداد با این شرکت، نمایندگان خود را به ژاپن روانه ساختند. در خلال یکی از این دیدارها ماجرایی پیش آمد که نمایانگر روحیه واقعی سوئیچیرو هوندا بود. هوندا در پذیرایی از یکی از میهمانان معمولی خود با نوشیدنی مخصوص ژاپنی زیادهروی کرد تا جایی که آن میهمان به حال بد افتاد و با مراجعه به سرویس بهداشتی دندان مصنوعیاش در آنجا افتاد. هوندا وقتی از ماجرا مطلع شد، بی آنکه لحظهای درنگ کند خود را به دستشویی رساند، دندان مصنوعی را پیدا کرد، پس از دقایقی به جمع بازگشت در حالیکه با نشاط و پرانرژی میرقصید و دندان را بر دهان داشت. به این ترتیب توانست خیلی زود استرسها را کاهش دهد، جو را صمیمانه سازد و در نهایت قرارداد را امضا کند. سوئیچیرو در مورد این رفتار خود چنین توضیح داد: «مردی که بهعنوان رئیس یک مجموعه کار میکند، باید آماده باشد چنان رفتار کند که برای سایر کارمندان عجیب بهنظر برسد. البته لازم نیست این مراحل چندین بار تکرار شود: تنها یک اتفاق کافی است تا بتوانی تیم خود را به پیروی از خود مشتاق کنی.» شرکت هوندا که به سرعت در حال رشد بود، نیازمند روشهای جدید برای مدیریت بود. تغییرات مدیریتی که در شرکت هوندا شکل گرفت، به واقع انقلابی بود. بخشهای مختلف آن بهطور روشن مسوول توسعه علمی و فنی شدند و واحدهای مختلف نیز در کار تولید مستقیم مشارکت کردند. بخش تحقیقات هوندا از جایگاه مستقلی برخوردار و از حوزه مدیریت خارج شد. ارتقای جایگاه مهندسان طراح این شرکت نه بر اساس خالی شدن پست سازمانی که بر پایه دستاوردهای فردی آنها انجام گرفت. سوئیچیرو همیشه با شکل سلسلهمراتبی مدیریت مخالف بود و چنین اعتقاد داشت که افراد بهطور معمول سختتر و مبتکرانهتر کار میکنند اگر اجباری در کار نباشد. تصویر کاملا متفاوت جایگاهی که این شرکت داشت کاملا نشاندهنده موفقیت این ایده بود. نظام شرکت هوندا به نحوی طراحی شده بود که میتوانست استعدادیابی کند و دیر یا زود یک نابغه دیگر بهعنوان رئیس شرکت جایگزین سوئیچیرو شود. اتفاقا این واقعیت که سوئیچیرو تمایلی نداشت این کسب و کار را به وراث خود انتقال دهد، نقش بسیار مهمی در این شرکت داشت؛ شرکتی که وامهای بلندمدت دریافت کرده بود. چون وامدهندگان این اعتماد را داشتند که این کسب و کار به دستان متخصصان لایق سپرده خواهد شد. اصول رویکرد جدید مدیریتی و تولیدی این شرکت در ژانویه سال ۱۹۵۶ اعلام شد و نام «اصول شرکت» بر آن نهاده شد. اساس این اصول بر ۴ اصل بنیادین نهفته است: ایجاد بازارهای جدید، مشارکت همه کارمندان در امر مدیریت، بینالمللیسازی تولید، یافتن راهحل برای مشکلات فنی و غیرفنی بدون بازگشت به عقاید متداول و روشها و سنن گذشته. کسب و کار هوندا در حوزه موتورسیکلت به سرعت شتاب گرفت. در سال ۱۹۶۱ این شرکت موفق شد ۱۰۰ هزار دستگاه موتورسیکلت در ماه تولید کند و در سال ۱۹۶۸ این شرکت بالغ بر یک میلیون موتورسیکلت در ماه تولید کرد. تا اواسط دهه ۸۰ میلادی، سوئیچیرو تا ۶۰ درصد از بازار جهان را بهدست گرفت و تا اواسط دهه ۹۰ میلادی تولید این شرکت به ۳ میلیون دستگاه در سال بالغ شد. با توجه به دستیافتن سوئیچیرو به بالاترین نقطه صنعت موتورسیکلتسازی، حالا او به این نتیجه رسیده بود که میتواند رویای دیرینه خود را محقق کند: تولید خودرو. وقتی که او کودکی بیش نبود، خاطره مشاهده یک خودرو برای نخستین بار را در ذهن خود ثبت کرده بود. او در بیوگرافی خود چنین نوشته است: «در حالی که همه جهان اطراف خود را فراموش کرده بودم، فقط به دنبال آن خودرو میدویدم... به شدت تکان خورده بودم... به گمانم همان زمان بود، گر چه بسیار جوان بودم؛ اما همان زمان بود که این ایده به ذهنم رسید که زمانی خودروی خودم را خواهم ساخت.» چنین بود که در اوج قدرت در بازار نیرومحرکه جهان، هوندا همه توان خود را برای خودروهای مسابقه مورد علاقه خود صرف کرد. نخستین خودرو از این دست در سال ۱۹۶۲ به معرض نمایش گذارده شد. در حالیکه مقامات ژاپنی تلاش میکردند هوندا را متقاعد کنند که این پروژه، بیثمر خواهد بود و این موضوع را مطرح میکردند که کشور ژاپن به یک خودروساز دیگر نیازی ندارد، این کارآفرین پرانرژی به حرفهای آنها توجه نکرد. نتیجه آنکه در سال ۱۹۷۰ سوئیچیرو هوندا به برنده بزرگ صنعت بهشدت پررقابت خودروسازی ژاپن تبدیل شد. یکی از نخستین مشکلاتی که هوندا در این زمینه متحمل شد، در رابطه با مشکل گازهای منتشر شده از خودروها بود. البته هیچیک از خودروسازان جهان در آن زمان نتوانسته بودند این مشکل را بهطور مستقیم حل کنند و آن را با ایجاد یک مبدل کاتالیزوری رفع و رجوع کرده بودند. هوندا اما تنها خودروسازی بود که توانست نخستین موتور با سطح آلایندگی پایین را تولید کند. این وسیله دوستدار محیطزیست، بر یک مدل هوندا سیویک که در سال ۱۹۷۵ تولید شده بوده نصب شد و خیلی زود مورد استقبال همگان قرار گرفت. بدون توجه به عقاید سنتی ژاپن مبنی بر اینکه کارگران آمریکایی نمیتوانند خودروهای باکیفیت ژاپنی را مونتاژ کنند، هوندا در اواسط دهه ۷۰ میلادی در شهر ماریسویل ایالت اوهایوی آمریکا یک کارخانه تاسیس کرد. هدف از تاسیس این کارخانه این بود که خودروهایی تولید شود که با استانداردهای مونتاژ ژاپنی همخوانی داشته باشد. چنین شد که در اواخر دهه ۸۰ میلادی، هوندا آکورد که تولید آن کارخانه بود، توانست بیشترین میزان فروش در آمریکا را به نام خود ثبت کند. به مدد تولید این خودرو، سوئیچیرو نخستین رهبر ژاپنی بود که نامش در زمره مشاهیر صنعت خودروسازی آمریکا در ساختمان مشاهیر (Hall of Fame ) به ثبت رسیده است. در آغاز دهه ۸۰ میلادی، هوندا موتور سومین تولیدکننده بزرگ خودرو در ژاپن بود و در پایان همان دهه در جایگاه سومین شرکت بزرگ خودروسازی جهان قرار گرفت.
راز موفقیت
به اعتقاد شخص هوندا، رمز موفقیت او در این واقعیت نهفته است که او همیشه از روش تجربی «آزمون و خطا» استفاده میکرد و اینکه همیشه بر این باور بوده است که «کارکنان باید علاقهمند باشند که اهداف باورنکردنی تعریف کنند و آماده شکستدادن و پیروزی باشند.»
به عقیده سوئیچیرو، یک ویژگی دیگر اهالی کسب و کار باید این باشد که بتوانند متحمل ریسک شوند. او شکست را نمیپذیرفت و دوست داشت همه چیز را برای عقاید و ایدههایش به خطر بیندازد تا به هدفش برسد. او در بین کارکنانش به نام «آقای صاعقه» معروف بود؛ لقبی که به واسطه انفجارات هیجانیاش بر او نهاده بودند. در عین حال هوندا نمونه بارز مردی بود که از ویژگیهایی همچون استقامت، فروتنی و خوشرفتاری بهرهمند بود. او توانایی آن را داشت که اشتباهاتش را بپذیرد؛ ویژگیای که به دارایی ارزشمند کارکنان و خانوادهاش (همسرش ساچی و فرزندانش، دو دختر و دو پسر) تبدیل شده بود. این اسطوره صنعت سرانجام در روز پنجم ماه آگوست سال 1991 دار فانی را وداع گفت. او تا پایان زندگی پربارش موفق به ثبت 470 اختراع و 150 مورد حق ثبت، دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه فنی میشیگان و دانشگاه ایالتی اوهایو شد و بالاترین افتخار کشورش موسوم به روبان آبی ژاپن را در کنار انبوهی دیگر از افتخارات از آن خود کرد. او که شرکتش را با تنها 3200 دلار راهاندازی کرده بود، آن را به بزرگترین شرکت ژاپنی با درآمد سالانه بیش از 30 میلیارد دلار تبدیل کرد. او در یکی از صحبتهایش گفته بود: «بسیاری از مردم رویای موفقیت را در سر دارند. من بر این باورم که موفقیت تنها با تکرار شکست و تحلیل خویشتن بهدست میآید. موفقیت تنها یک درصد از کل کار شماست و بقیه غلبه بر موانع است. اگر از آنها نترسید، موفقیت خودش به سراغتان خواهد آمد.» موفقیت امروز هوندا این باور را تایید میکند.