روایت رهامی از تهدیدات مجاهدین خلق در ماجرای طرح عدم کفایت بنیصدر/ نهضتآزادیها رأی ممتنع یا مخالف دادند
به گزارش اقتصادنیوز، در این باره خبرآنلاین با محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاح طلب که ۳۸ سال پیش در این روز ردای نمایندگی بر تن داشت به گفت و گو نشسته است. رهامی معتقد است به خاطر پیشینه بنی صدر خائن خواندن او دشوار است اما این را هم می گوید که مجاهدین خلق در تصمیمات او نفوذ داشتند.جریانی که خائنانه بعد از عزل بنی صدر دست به ترور برخی چهره های شاخص نظام زد و اتفاقاتی چون انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را رقم زد.
در ادامه می توانید متن این گفت و گو را بخوانید.
*****
آقای رهامی! در جلسه عدم کفایت سیاسی بنی صدر که شما هم در آن زمان در مجلس بودید در نهایت ۱۲ نفر رای ممتنع و یک نفر رای مخالف داده بودند. درباره آن روز برایمان بگویید و اینکه اصلا مشخص شد آن یک نفر و آن ۱۲ نفر چه کسانی بودند؟
در خصوص رای ها باید به مشروح مذاکرات مجلس مراجعه کنید. اما دوستان متمایل به نهضت آزادی در مجلس، که تقریبا هم ۱۰-۱۵ نفر هم بیشتر نبودند، جزء کسانی بودند که رای ممتنع دادند. مجموعه آقایان بازرگان، سحابی پدر و پسر و مهندس معین فر، آقای حاج سیدجوادی و تعدادی دیگر مانند آقایان احمد سلامتیان و غضنفرپور با عزل بنی صدر و رای به عدم کفایت سیاسی او موافق نبودند. اینها بعضا رای ممتنع و مخالف دادند.
بنی صدر از نگاه شما خائن بود یا ...
اصل قضیه که آیا بنی صدر واقعا قصد خیانت داشت یا چون اطرافیان او را آدم های تندرو گرفته بودند مخصوصا که بعدا سازمان مجاهدین خلق او را به این نقطه رساندند محل بحث است. خانواده آقای بنی صدر در همدان شناخته شده بود. پدرشان هم از علمای بزرگ همدان بود. حضرت امام (ره) چند بار در سخنرانی هایشان از پدر آقای بنی صدر تعریف کرده اند . گفته اند فرزند ملای بزرگ همدان. او در مبارزاتش آدم شناخته شده ای بود.
نمیتوان گفت بنی صدر از ابتدا خائن بود اما...
بنده به این جمع بندی نرسیدم که بنی صدر قصد خیانت به انقلاب یا نظام را داشت. اما اشتباه در مدیریت و اداره جنگ کار را به جایی رساند که اختلافات شدید شد. جمع بندی مجلس و حضرت امام این شد که این اختلافات به جنگ آسیب می زند. امام به ایشان اعتماد کرده بود. امام فرماندهی کل قوا را به بنی صدر تفویض کرده بود. این نکته خیلی مهمی است. امام به راحتی چنین سمتی به هرکسی نمی دهد. در واقع غیر از تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای بنی صدر، امام فرماندهی کل قوا را که مختص ولایت فقیه است به او تفویض کرده بودند.
همه این ها نشان می دهد که ظن اینکه بگوییم بنی صدر از اول آدم خائنی بوده، مشکل است.
بنی صدر نتوانست حسابش را از مجاهدین خلق جدا کند
حداقل ما به این جمع بندی نرسیدیم. من فکر می کنم یک اختلاف مدیریتی بود. روش های ایشان و اختلافی که از اول بین ایشان و برخی چهره های مطرح پیش آمده بود و بعد به مجلس کشیده شد، همچنین جنگ این قضایا را تشدید کرد. سازمان مجاهدین خلق و بعضی جریانات تندروی داخلی نیز به این اختلافات دامن زدند. این دامن زدن منجر به آن سخنرانی معروف ۱۴ اسفند ۵۹ بنی صدر در دانشگاه تهران شد که مسائل را تشدید کرد. بعد هم سازمان مجاهدین خلق که یک تشکیلات وابسته به خارج بود به او نزدیک شد. الان هم نشان می دهد وابستگی آنها چقدر قوی بوده و چطور دستشان را به خون مظلوم ترین و بی گناه ترین آدمهای کشور آغشته کردند. اینها خیلی به آقای بنی صدر صدمه زد. اگر اقای بنی صدر می توانست حسابش را از جریان مجاهدین خلق جدا کند، بنظرم کار اصلا به اینجا نمی رسید.
اگر ارتباطی که با رهبری یعنی حضرت امام، مجلس و دولت داشت را حفظ می کرد و می توانست جریان سازمان مجاهدین خلق و بعضی گروههای وابسته به خارج یا افراطی های داخلی را از اطراف خود دور کند،به نظر من، مسأله به این نقطه فاجعه بار نمی رسید که سرنوشت اولین رئیس جمهور در جمهوری اسلامی ایران با این وضعیت خاتمه پیدا کند.
می دانید که بعد از عزل بنی صدر آن جریان افراطی و وابسته به دشمنان ایران، کاملا چهره واقعی خود را نشان داد و در تهران و شهرستان ها دست خودرا به ترور و کشتن افراد و آتش زدن اتوبوس های شرکت واحد، حمله به اماکن عمومی و بعد هم انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و ساختمان ریاست جمهوری آلوده کردند.
جریان خائنانه مجاهدین خلق در کارهای بنی صدر نفوذ داشتند
این نشان داد که این جریان به قیمت کشتن مردم حاضر است به اهداف پلید خود برسد. اگر جریانی حداقل به ملت یا ایران وفادار باشد، اگر شخص مورد حمایت ایشان رد صلاحیت یا عزل گردید، نباید دستشان را به کشتن مردم آغشته کنند. به نظرم این جریان، جریانی کاملا خائنانه بود. این جریان خائنانه و نفوذی در کارهای آقای بنی صدر تا حد بسیار زیادی دخالت می کرد.
نمایندگان را تهدید می کردند که اگر به عزل بنی صدر رای بدهید از شما انتقام میگیریم
خاطره ای از آن دوران و مشخصا آن روز دارید برایمان بفرمایید.
وقتی که ما در مجلس برای بررسی عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر آماده می شدیم اطلاعیه های تهدید آمیزی علیه نمایندگان مجلس از سوی سازمان مجاهدین خلق پخش شد و به دست نماینده ها رسید، مبنی بر این که هر نماینده که به عزل بنی صدر رای دهد، سازمان مزبور از وی انتقام خواهدگرفت. فضای تند و تهدید آمیزی بوجود آمده بود . عده ای هنوز باور نمی کردند که اعضای سازمان مجاهدین خلق مرتکب قتل نماینده ها یا نیروهای مردم عادی شوند، زیرا همواره این سازمان تلاش می کرد چهره مردمی و انقلابی از خود نشان دهند.
بهرحال به این جمع بندی رسیدیم که با این وضع چنددستگی و آشفته بازاری که ایجاد شده بود، نمی شود کشور ، خصوصا جنگ را اداره کرد، در نتیجه اکثریت مجلس به عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر رای داد، از عصر همان روز سی ام تیر سال۱۳۶۰، سازمان مجاهدین شروع کرد به عملی کردن تهدیدات خود. بعد از ظهر ان روز در تهران، در میدان هفت تیر و چند نقطه دیگر درگیری و آتش زدن وسایل نقلیه عمومی و حمله به اماکن عمومی و بانکها شروع شد، تا به انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، واقع در سرچشمه تهران در هفتم تیر ماه منجر گردید.
در حیاط حزب جمهوری اسلامی بودم که انفجار رخ داد
من هم از جمله اعضای همان جلسه بودم که از چند ماه قبل شبهای چهارشنبه در آن محل تشکیل می گردید. این جلسه جهت هم اندیشی بین نمایندگان همفکر مجلس که نوعا عضو حزب جمهوری اسلامی بودند تشکیل می گردید، نوعا تنی چند از وزراء و سایر مدیران ارشد کشور، حسب مورد، در جلسه شرکت می کردند. تعداد ما حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر بالغ می گردید. من آن روز به خاطر مهمانی که از قم برایم رسیده بود به نماز جماعت مغرب و عشاء، که اغلب به امامت مرحوم آقای بهشتی اقامه میگردید، نرسیدم. با تاخیر خودم را به ساختمان حزب رساندم. وقتی وارد حیاط حزب شدم انفجار رخ داد. من از اول انفجار تا نزدیک صبح که آخرین جنازه را بیرون آوردیم آنجا بودم.
کسانی را که اول بیرون آوردیم، صدمات سختی دیده بودند، ولی اغلب زنده بودند، ازجمله، آقای کیاوش( علوی تبار) نماینده اهواز، حجت الاسلام فردوسی پور نماینده مشهد، آقای محمودی نماینده قصر شیرین، حجت الاسلام مروی سماورچی نماینده طرقبه و چناران، اما کسانی را که وسط ساختمان بودند و با استفاده از جرثقیل های سنگین ، جهت برداشتن تیرآهنها، در ساعت های ۱۰ و ۱۱ شب به بعد، بیرون آوردیم، متاسفانه همگی شهید شده بودند.
یادم نمی رود که مرحوم شهید قندی، وزیر پست و تلگراف و تلفن، شهید عباسپور ، وزیر نیرو و شهید فیاض بخش، وزیر مشاور و رئیس سازمان بهریستی کشور، در کنار هم بودند و کاملا پرس شده بودند. مرحوم شهید بهشتی، رئیس دیوانعالی کشور و مرحوم استکی( نماینده شهر کرد) و سایر کسانی که نزدیک تریبون و محل اصلی انفجارها بودند، بدنشان بیشتر متلاشی شدت بود، در این فاجعه بیش از ۸۰ نفر از بهترین فرزندان این مملکت، و از صادق ترین و پاکترین خدمتگذاران کشور، به شهادت رسیدند، که ۲۷ نفر آنها نماینده مجلس بودند.
یکی از بدترین روزهای عمرم همان روزها و لحظه ها بود، که به چشم دیدیم، این فاجعه محصول جنایت و خیانت خیانتکارانی بود، که شعار خدمت به خلق و مبارزه با امپریالیسم آنها گوش فلک را کر می کرد. بعد از آن هم در خارج و داخل کشور، این نوع جنایتها و خیانتهایشان را ادامه داده اند. به نظر من قضیه از دست رفتن سرمایه انسانی عظیم و کم نظیری که با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و انفجار هشتم شهریور ساختمان ریاست جمهوری، پیش آمد، سالیان درازی طول خواهد کشید که جبران گردد، ودر واقع بعید میدانم که جبران شود.
مثل خود شهید بهشتی که بارها از زبان های مختلف شنیده ایم که مانند ایشان وجود ندارد.
عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را/ تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید!