چرایی افول جریان اصلاحات در دهه ۹۰/ تکرار دیگر جواب نمی دهد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، درخت جوان اصلاحات، زمستان سرد دهه هشتاد را بی برگ و بار پشت سر نهاد اما در دهه ۹۰ گویی مجالی برای ظهور مجدد، تنومندسازی و شکوفایی خود یافت. اصلاحات پس از یک دهه به صحنه سیاسی ایران بازگشت اما گویی حکایت حضور مجدد اصلاحطلبان در نهادهای قدرت، رفتهرفته قطعات پازل «افول اصلاحات» را کنار هم می چیند. انگار برگهای نورسیده درخت اصلاحات، آفتزده از شاخههای خود تبر ساخته و هر یک به نوبه خود زخمی کاری بر بُنِ درخت اصلاحات به یادگار میگذارند. انگار که نمیدانند حیاتشان را از اتصال به همین تنه تنومند درخت گرفتهاند.
تکرار دیگر جواب نمی دهد
دوم خرداد ۷۶ به عنوان تاریخ مبدأ جنبش اصلاحات و به نام خاتمی ثبت شده است. همان رئیس جنبش و دولت اصلاحات بخشی از اعتبار و جایگاهش را در چند انتخابات دهه ۹۰ صرف حمایت از چهرههایی کرد که جامعه به درست یا غلط آنان را اصلاحطلب به شمار میآورد. اما ظاهراً حضور منفعلانه نیروهای جدید اصلاحطلب در برخی مناصب تصمیمگیری آنچه را که مخالفان اصلاحات مدتها از تحققش باز مانده بودند، محقق ساخته است. آنچنان که خود رئیس دولت اصلاحات بگوید «من اگر تکرار هم کنم، مردم رأی نمیدهند.».
اخیراً محمد نعیمیپور، فعال سیاسی اصلاحطلب گفته است: «من معتقدم اصلاحطلبان در حال حاضر باید کلاه خودشان را قاضی کنند و منفعت طلبان را از جمع خود کنار بگذارند. اگر نه در این آشفته بازار در صورتی که آقای خاتمی هم از این وضعیت خسته بشوند و توجه شان را از مجموعه اصلاحطلبی بردارند یقیناً اصلاحطلبی دچار دگردیسی خواهد شد.» نعیمیپور در گفتوگو با ایران گلایههایی نسبت به عملکرد فراکسیون امید، شورای عالی اصلاحطلبان و برخی چهرههای اصلاحطلب مطرح کرد. مصطفی تاجزاده نیز در مصاحبه خود با همشهری درباره مشارکت اصلاحطلبان و حامیان مردمیشان در انتخابات مجلس ابراز تردید کرده بود.
«تردید» بخشی از جریان اصلاحطلب درباره مشارکت یکپارچه مجموعه جبهه اصلاحات در انتخابات پیش رو و نیز اطمینان نسبی آنان از عدم استقبال پایگاه اجتماعی اصلاحات، چالشی بزرگ را پیش از رویاروییشان با انتخابات، پیش روی آنان نهاده است. اما چه شد که اصلاحات پس از پیروزیهای پیاپی در انتخاباتهای دهه ۹۰، حالا به این نقطه رسیده که نه برای خاتمی رمق «تکرار» مانده و نه اگر تکراری در کار باشد، امیدی به استقبال عمومی دارند؟
افول جریان اصلاحات و ناامیدی بدنه رای
در دهه ۹۰ بخشی از جامعه ایران از ظرفیت انتخابات استفاده کرد و برای تحقق خواستههای خود گزینههای اصلاحات را برای مجلس و شورای شهر برگزید. تصمیمی که تا به امروز عمدتاً نتیجهای جز ناامیدی جامعه نسبت به اصلاحات و بدبینی آنان نسبت به اصلاحطلبان در پی نداشته است. درست است که میان بخشی از مردم انتظارات غیرواقعبینانهای شکل گرفته بود، اما به سختی میتوان گفت خواسته اکثریت مردمی که به اصلاحطلبان رأی دادند، تغییرات گسترده و سریع بوده است.
به نظر میرسد افول جریان اصلاحطلبی، بیش و پیش از آنکه مربوط به ضعفهای گفتمانی و ساختاری این جریان باشد، ناشی از عملکرد نادرست افرادش بوده است. بیتردید جریان اصلاحات طی همه این سالها با محدودیتهایی مواجه بوده که دست آنان را برای اعمال تغییرات مورد نظرشان بسته است اما این نمیتواند بهانه خوبی برای توجیه عملکرد ضعیف اصلاحطلبان منصبدار در سالهای اخیر باشد؛ چرا که آنان با علم به همین محدودیتها پا به عرصه گذاشتند و وعده تغییر به مردم دادند. نه فقط اصلاحطلبان که مردم خواهان تغییر نیز با آگاهی نسبت به محدودیتها اصلاحطلبان را برگزیدند. ناکامیهای اصلاحات برای مردم شاید قابل درک میبود اگر تلاش مجدانه اصلاحطلبان منتخب را لمس میکردند.
امیدیهای ناامیدکننده
تاکتیک اصلاحطلبان در مقابل رد صلاحیت گسترده چهرههای مطرحشان از سوی شورای نگهبان، بکارگیری چهرههای کمتر شناختهشده اصلاحطلب و ائتلاف با اصولگرایان میانهرو بود. اما امروز امیدیها خود سرمنشاء ناامیدی جامعه و حتی خود رهبران جریان اصلاحات شدهاند.
ائتلاف و همسازی اصلاحطلبان و اصولگرایان میانهرو در انتخابات ۹۴، نمادی از موفقیت رویکرد تعاملگرایانه گفتمان اصلاحطلبی بود. در مجلس دهم به رغم جدایی برخی کاندیداهای لیست امید و تشکیل فراکسیونی مجزا بنام مستقلین، این ائتلاف در گامهای نخست عملاً حفظ شد. فراکسیون امید و مستقلین کمابیش هماهنگ عمل میکردند و به توفیقاتی نیز دست یافتند. اما مدیریت فراکسیون امید روزبهروز ناامیدکنندهتر عمل کرد و نتیجه تحرکات اخیر این فراکسیون که ساز جدایی مینواخت، برهم خوردن ائتلاف مذکور و از دست دادن هیئت رئیسه مجلس و سپس واگذاری ریاست کمیسیونها به رقیب یکی پس از دیگری بود.
اینکه تغییر تاکتیک در مجلس تصمیم کلی جریان اصلاحات بود یا به واسطه تصمیم فرد یا افرادی خاص صورت گرفت، چندان اهمیت ندارد. مهم نتیجه این اقدام است که جز تضعیف جایگاه اصلاحطلبان، تزلزل پایگاه اصلاحطلبی و به تبعش زدودن اعتبار از نام رهبران این جریان، نمیتواند باشد.
شورای شهر هم رمقی برای اصلاح طلبان باقی نگذاشت
وضعیت برای شورای شهر اصلاحطلبی که اعضایش با محدودیتهای کمتر انتخاب شدند نیز تفاوت چندانی ندارد. در آنجا به جای جدایی دو جریان مؤتلف، اختلاف درون جریانی میان احزاب اصلاحطلب جان گرفته که نمود و نتیجه آن در ماجراهای محمدعلی نجفی مشهود است.
ناکارآمدی اصلاحطلبان منتخب این روزها به اعتبارزدایی از جایگاه رهبران این جریان خاصه رئیس دولت اصلاحات منجر شده است. حتی برخی کسانی که جایگاه سیاسی امروز خود را مدیون تکرار دیروز رئیس دولت اصلاحات هستند، حالا جسارت یافته و به او طعنه میزنند. در چنین شرایطی طبیعی است که رهبران جریان اصلاحات از خاتمی تا دیگرانی چون موسوی خوئینی ها، عبدالله نوری، محتشمی پور و ...از مشوش و آشفته بودن رفتارهای سیاسی در جریان اصلاحات هم خسته شوند و ترجیح دهند اعتبارشان بیش از این محل ارتزاق فرصتطلبانی که به نام اصلاحطلبی و به کام جاهطلبی عمل میکنند، نشود.
اما آیا همه تقصیر را هم میتوان متوجه منتخبان منفعل اصلاحطلب دانست؟ به نظر می رسد رهبران این جریان هم در ادامه مسیر منفعلانه پیش رفته اند.
گلایه ها از رهبران اصلاحات
چه عواملی دست به دست هم دادند تا اصلاحطلبان در دهه ۹۰ با ناکامی روبهرو شوند؟ بخشی از مردم برخی از تقصیرها را متوجه رهبران جریان اصلاحات و مشخصا رئیس دولت اصلاحات می دانند.
شاید اگر در موارد اختلافی رهبری این جریان ورود میکرد یا در مقاطعی نظر خود را علناً اعلام مینمود، حل بسیاری از چالشها تسهیل میشد و برخی مشکلات نیز اصلاً بوجود نمیآمد و راه بر بسیاری از اختلافات آسیبزا و حرف و حدیثهای بعدی بسته می شد. نه فقط خاتمی که دیگر رهبران اصلاحات در رده های پایین تر چون خوئینی ها یا عبدالله نوری هم چندان وارد گود نظارت بر نیروهای اصلاحات نشدند. گویی هریک خلوتی را انتخاب کرده و گوشه گیر شده بودند.
دومین نکته اینکه وقتی رهبران جریان اصلاحات از یک لیست انتخاباتی حمایت میکنند و امید بخشی از جامعه را به انتخاب آنان گره می زند، قابل قبول نیست منتخبان را به حال خود واگذار کنند تا جستهگریخته به جای انجام وظیفه و پافشاری بر مشی اصلاحطلبانه، پیگیر مسائل دیگر شوند یا حتی عملاً برخلاف مشی اصلاحات حرکت کنند.
رهبران اصلاحات پس از انتخابات شاید باید مستمراً عملکرد لیست امید را ارزیابی میکردند، به عنوان رهبریت جبهه اصلاحات مرکزیت تصمیمات راهبردی این جریان را به عهده میگرفتند و به عنوان فصلالخطاب در موارد اختلافی نقش راهگشا را ایفا مینمودند. اما عملاً چنین اتفاقی نیفتاد و ظاهراً شورای عالی سیاستگذاری و ریاست فراکسیون امید، در رأس تصمیمگیریها قرار گرفت. سپردن ریاست دو نهاد مهم به عارف بدون آنکه از سوی رهبران اصلاحات عملکردش مورد نظارت قرار گیرد شاید یک خطای بزرگ رهبران این جریان بود. گویی رهبران اصلاحات خسته و کنار رفته و بار هدایت را بر دوش مردی گذاشتند که توان بر دوش گرفتن را نداشت.
فاصله گرفتن رهبران اصلاح طلب از منتخبان لیستهای امید یکی از مهمترین نقدهای وارد بر عملکرد سالهای اخیر رهبر اصلاحات است. رهبرانی که بازهم به مثابه سال های اواخر دهه ۸۰ گوشه عزلت را برگزیده اند.