روایت وزیر دولت دهم از ماجرای خانهنشینی ۱۱ روزه احمدینژاد: برخی دوستان گریه کردند اما راضی نشد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، بخش هایی از این گفتگو را بخوانید؛
دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد یکسری حواشی داشت و شما از وزرایی بودید که انتقاد به انتخاب معاون اول داشتند. درست است؟
در دور دوم، دو سال اول خیلی مشکل نداشتیم و دو سال دوم ریاست جمهوری یکسری مشکلات ایجاد شد و بخشی به این برمیگشت که تصمیماتی گرفته میشد؛ مثلاً آقای رئیس جمهور تصمیم گرفتند که یک لایحه در دولت بیاید و تصویب شود و بعد به مجلس برود که سازمان زندانها و پزشکی قانونی، سازمان ثبت اسناد و دادسراها زیرمجموعه وزارت دادگستری بیاید؛ خب این خلاف قانون بود. لایحه که در دولت مطرح شد قاعدتاً اول به کمیسیون لوایح میآید و رئیس کمیسیون لوایح هم وزیر دادگستری بود و الان هم وزیر دادگستری است و از قبل هم همینطور بوده است. من آنجا ایراد گرفتم و گفتم آقای دکتر این لایحه خلاف قانون اساسی است و ثانیاً باید در کمیسیون لوایح میآمد و پخت و پز انجام میگرفت. ظاهراً در کمیسیون دیگری مطرح شده بود و پخت و پزها انجام شده بود بدون اینکه در کمیسیون لوایح بیاید. آنجا رایگیری کردند و من رای مخالف دادم، ولی رای آورد. جلسه طول کشید و بحثهای مفصلی شد.
بعد یک روز در دفترم نشسته بودم که گفتند از دفتر رئیسجمهور یک پاکت محرمانه آوردند. من گفتم بیایند و پاکت را باز کردم و دیدم لایحه باید با امضای وزیر به مجلس برود. هم وزیر و هم رئیسجمهور بود. رئیسجمهور محترم امضا کرده بودند و من به عنوان رئیس دادگستری باید امضا میکردم، ولی امضا نکردم. خلاف قانون اساسی بود. بعد من لایحه را در پاکت گذاشتم و گفتم برگردانید و من خودم با آقای دکتر صحبت میکنم. برگرداندند و روز بعد جلسه دولت بود. من در جلسه دولت بودم و دیدم یکی از عزیزان آمدند و گفتند آقای رئیسجمهور در اتاق خود منتظر هستند. در دولت ایشان شرکت نکردند. من در اتاق ایشان رفتم و گفتند چرا لایحه را امضا نمیکنید؟ گفتم خلاف قانون است.
گفت اگر در دولت مصوبهای تصویب شود و تعدادی از وزرا مخالف باشند، ولی اکثریت رای بدهند و آن تصویب شد، آیا این لازمالاجرا هست یا خیر؟ گفتم بله. گفتند پس امضا کنید. اکثریت رای دادند. گفتم آقای دکتر من، چون قاضی هستم و سوگند خوردهام خلاف قانون عمل نکنم، امضا نمیکنم. حتی در بحث دوران ۱۱ روزی که در خانه خود بودند ما در آن قسمت خیلی تلاش کردیم که به جاهای باریکی کشیده نشود. اکثر وزرا تصمیم گرفتیم اگر ایشان برنگشت همه استعفا بدهیم. اینطور نمیشود؛ اینکه تصمیمی مقام معظم رهبری گرفتند و رئیسجمهور بخواهد در برابر آن مقاومت کند، بالاخره ما به استناد قانون اساسی به این اعتقاد داریم ریاست جمهوری با تنفیذ رهبری حق دخل و تصرف دارد. عین قانون اساسی است. خیلی تلاش کردیم که ...
به منزل ایشان رفتید؟
بله؛ دوستان مطرح کردند و حقیقتاً خیلی دلم شکسته بود. گفتم آقای دکتر اجازه ندهید بسیج سرافکنده شود، بسیج خیلی از شما حمایت کرد. نیروهای حزباللهی دل شکسته نشوند. در نهایت من سه بار ایشان را به حضرت زهرا (س) قسم دادم که اصلاً هم خودم گریهام گرفته بود و هم دوستانی که آنجا بودند برخی گریه کردند؛ نشد! بعد بیرون آمدیم و دست به دامن آیتالله یزدی شدیم. آنجا هم باز نشد. بعد یکی از دوستان به من گفت نزد آیت الله شاهرودی بروید. آیت الله شاهرودی بیایند وساطت کنند. من با دفتر ایشان در قم هماهنگ کردم و به قم رفتم. ایشان در قم بودند. مفصل در آنجا صحبت شد و ایشان خیلی قوی گفتند این کار را میکنم و آمدند و الحمدالله بعد اعلام کردند آقای رئیس جمهور قرار است سرکار بیایند. حتی در یک جلسه مشاور امور روحانیون ایشان در جلسه مطرح کرد که راجع به آقای مشایی مطالبی بود، در جلسه دولت بود. مطالبی مطرح شد و آقای رئیسجمهور صحبت کردند و بعد آقای محصولی مطالبی مطرح کردند.
من هم وقت گرفتم و در آنجا گفتم شخصیتهای بزرگی از حوزه از شما حمایت کردند، ولی الان نسبت به شما مسئلهدار شدند. اسم بردم. بعد ایشان در جمعبندی فرمودند که من حرفی ندارم، با آیتالله مصباح یزدی هماهنگی کنید یا ایشان به تهران تشریف بیاورند یا آقای مشایی خدمت آیتالله مصباح یزدی بروند و عقاید خود را عرضه کنند. قرار شد آن عزیزی که مشاور روحانیون بودند به آنجا بروند و این بررسیها را انجام دهند. دو هفته از این قضیه گذشت البته ایشان دیگر به دولت نیامد و از مشاوری هم استعفا داد. من ایشان را دیدم و گفتم چطور شد؟ گفت آیت الله مصباح یزدی فرمودند این صحنهسازی است و قبول نکردند. گفتند این واقعیت ندارد، اینها اگر بخواهند واقعاً از آن انحرافات دست بردارد - منظور آقای مشایی بود - مطالب زیادی است که خودش میداند و لذا قبول نکردند.
و علت اینکه این ۴۳ نفر بعد از ریاست جمهوری ایشان نامه نوشتید که به خاطر یکسری اظهار نظرات...
این اواخر بود. وقتی اینهمه تندروی شد، خیلی نگران بودیم. نگران این بودیم که این انقلاب با این همه شهید در این شرایط انصاف نیست اینطور برخورد شود.